eitaa logo
کانال خبری گلستان شهدا
44هزار دنبال‌کننده
10.3هزار عکس
8.5هزار ویدیو
4 فایل
ارتباط با کانال و تبلیغات👇 https://eitaa.com/Admin_GolestanShohada ✅ کانال خبری گلستان شهدا با کد ۱-۱-۶۹۲۶۷-۶۱-۴-۲ در سامانه شامد وزارت ارشاد ثبت گردیده است. این کانال شخصی بوده و هیچ ارتباطی به ارگان خاصی ندارد.
مشاهده در ایتا
دانلود
حاج #حسین_همدانی پنج روز مانده به محرم در سوریه به #شهادت رسید رفت پیش شهید #محمود_شهبازی دوست و همرزم قدیمی اش کانال رسمی گلستان شهدا اصفهان: @Golestanshohadaesf
مراسم پاسداشت سومین سالگرد شهادت حبیب حرم شهید #حسین_همدانی زمان: پنجشنبه ۱۹ مهر ۹۷ بعد از نماز مغرب مکان: #تهران خیابان سمیه، تالار اندیشه کانال رسمی گلستان شهدا اصفهان: @Golestanshohadaesf
کانال خبری گلستان شهدا
حاج #حسین_همدانی پنج روز مانده به محرم در سوریه به #شهادت رسید رفت پیش شهید #محمود_شهبازی دوست و همر
خاطره سوزناک شهید از شهادت بهترین و صمیمی ترین دوست و همرزمش شهید حاج « ... کنار سنگر که رسیدم، دیدم اسماعیل شکری موحد، دو زانویش را محکم در بغل گرفته و یک گوشه مچاله شده همان طور که چمباتمه نشسته بود، سرش را بلند کرد و زُل زد توی چشم های من صورتش خیس اشک بود و از شدت بغض در گلو مانده، چانه اش بی اختیار می لرزید نمی دانم در آن لحظات، این چه صبری بود که خدا به من داد. حتی نَم اشکی هم به چشم هایم نیامد برگشتم از بچه هایی که دور من حلقه زدند، پرسیدم: کجا شد؟ مرا بردند دویست متر جنوبی تر از محل آن سنگر و زمین را نشانم دادند زیر نور رنگ پریده مهتاب، قیفِ انفجارِ به جا مانده و زمینِ سوخته و زیر و زِبَر شده اطرافش را دیدم کاملا مشخص بود که موشک کاتیوشا، با چه ضربِ مهیبی آنجا فرود آمده چند قدمی کنارتر، در یک گودالِ کوچک، خون زیادی جمع شده بود به زحمت خم شدم، کفِ دست راستم را جلو بردم و زدم به لُجه خونِ سرخ و بعد دستِ خون آلودم را، با تمامی عشقی که به این برادر سفر کرده داشتم کشیدم به سر و صورتم به آسمان نگاه کردم قرص ماه، بالای سرم ایستاده بود » آخرین صفحه کتاب مهتاب خیّن کانال رسمی گلستان شهدا اصفهان: @Golestanshohadaesf
بخشی از وصیت شهید سردار : از حلالیت می‌طلبم که نتوانستم خوبی باشم، عشق به و تبعیت از ایشان، را به همراه دارد. مثل گذشته بدهکار نه طلبکار. کانال رسمی گلستان شهدا اصفهان: @GolestanShohadaEsf
در بخشی از خاطراتش درباره شهید اینگونه می‌گوید: آخرین لحظه‌ای که من شهید همدانی را دیدم، تقریباً چند ساعت قبل از شهادتش بود. یک حالت در او دیدم. من در آن لحظه‌ی آخر که شهید همدانی را دیدم، یک لحظه تکان خوردم. بعداً فهمیدم که او از شهادتش مطلع بوده است. اینکه می‌گویم در یک شکل جوانی او را دیدم، چون آن حالت خاص را در او ندیده بودم، آن خاص را، خیلی بشاش و خندان بود؛ خیلی. آنجا با خنده به من گفت: «، شاید این آخرین عکس من و تو باشد.» او خیلی اهل این کارها نبود که به چیزی اصرار کند و بخواهد مثلاً عکسی بگیرد؛ وقتی این حرف را زد من تکان خوردم. خواستم بگویم شما نروید، چون از همان جایی که او می‌خواست برود، من داشتم برمی‌گشتم؛ ولی یک حسی به من گفت، چیزی نیست خبری نیست، لذا چیزی به او نگفتم. وقتی که این حالت را در شهید همدانی دیدم، این در ذهنم آمد: چون رهد از دست خود دستی زند چون جهد از نفس خود رقصی کند کانال رسمی گلستان شهدا اصفهان: @GolestanShohadaEsf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دشمنان نمی‌دانند و نمی‌فهمند که ما برای ‌ مسابقه می‌دهیم و وابستگی نداریم و اعتقاد ما این است که ازسوی خدا آمدہ‌ایم و به سوی او می‌رویم . شهید 🕊 کانال رسمی گلستان شهدا اصفهان: @GolestanShohadaEsf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا کند که موقع جان دادن، راضی باشد خدای مهربان و خودم به رحمت او امیدوار هستم نه به عملکرد خودم... شهید 🌷 کانال رسمی گلستان شهدا اصفهان: @GolestanShohadaEsf
وقتی از دیدار برگشت سر از پا نمی‌شناخت. گفت: «حاج خانم نمی‌خوای ساکم رو ببندی؟» گفتم: «به روی چشم حاج آقا، اما شما انگار توشه‌ات رو برداشتی». لبخندی آمیخته با هیجان زد و گفت: «آره، مزد این دنیایی‌ام رو امروز از حضرت آقا گرفتم، ایشون فرمودند: آقای همدانی، توی چهار سالی که شما توی بودین، به اسم دعاتون می‌کردم» و در حالی که جای وصیت نامه‌اش را نشان می‌داد گفت: «حس می‌کنم که هم ازم راضی شده». راوی: همسر شهید شهید کانال رسمی گلستان شهدا اصفهان: @GolestanShohadaEsf