در خون نشانْد اشکِ یتیمانش
خورشیدِ سرنهاده به زانو را
خیمه به خیمه,داغ, سرایت کرد
آتش زدند معجر و گیسو را
🌹
بر خاک,اشکِ شعله وری افتاد
مَشکی کنارِ بال و پری افتاد
نیزه قیام کرد و سَری افتاد
برهم زدند طاقِ دو ابرو را
🌹
ویران شده ست کوفه که برپا کرد
آیینِ خیزران زدنِ لب را
آباد شد خرابه که بر سَر زد،
تکرارِ تازیانه و بازو را
🌹
میخواست “طرحِ تازه دراندازد”
با ذوالفقارِ حیدری اش,#زینب!
با دومین خطابه, بخواباند
گرد و غبارهای هیاهو را
🌹
پیدا در او,جمالِ خداوندش
جاری شد اشک ,از تبِ لبخندش
وقتی برای شکرِ مصیبت ها
بالا گرفت دستِ دعاگو را
🌹
او خطبه خواند و آینه ,شاعر شد .
تا نوبتِ #محمدِ_باقر شد
نِی نامه اش شکفت و طراوت داد
راهِ #حسین و قافله ی او را
🌹
گرچه که عالمُ العُلَما باشی
ایّوبِ ورطه های بلا باشی
سخت است که بمانی و در چشمت
پرپر کنند هرچه پرستو را
🌹
ای مردِ پنج ساله ی این میدان!
ای پنجمین امامتِ جاویدان
تفسیرِ #کربلاست به لب هایت
ای خطبه خوانِ پنجمِ #عاشورا
.
عارفه دهقانی
#شهادت_امام_باقر