فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌠☫﷽☫🌠
🔴🎥تلنگر خاص استاد رحیم پور خطاب به همه ی ما/حتما کلیپ رو ببینید
⚠️ اینو بدونید! هرکس الان جبهه حق رو یاری نمیکنه، امام زمان عج هم که تشریف بیارن، ایشون رو یاری نخواهد کرد،فقط بهانهاش عوض میشه.. #انقلابیون #وعده_صادق #ایران_همدل
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲━━━━━━━━
╰┈•៚ @Golmaryam1399
┗━━━━━━━━🌺━
📌دوستان خود را نیز دعوت کنید
یحیی! تو را نکشتند؛ تکثیر کردند
🔹تا همین یک سال قبل، اگر میگفتند روزی میرسد که هزار کیلومتر دورتر از غزه محاصرهشده، ما در ایران، دلشوره میگیریم برای انتخاب رهبر حماس و صدقه کنار میگذاریم برای سلامتی رهبران مقاومت فلسطین، شاید خودمان هم باور نمیکردیم. امروز اما قرارِ قلبِ ما، گره خورده به ضربان قلب جبهه مقاومت و این، به برکت طوفانی است که تو به پا کردی «سنوار» قهرمان.
🔹تو الحق یحیی بودی؛ «زندهکننده». در روزگاری که همۀ شیاطین عالم دست به دست هم داده بودند که مسئلۀ فلسطین زیر سایۀ توافقات ننگین عادیسازی، برای همیشه به فراموشی سپرده شود، این تو بودی که با طراحی عملیات طوفانالاقصی، دنیا را از خواب غفلت پراندی و ماجرای فلسطین را زنده کردی.
🔹خفاشها خیال کرده بودند با پاشیدن خاک به چهرۀ خورشید، نورش را خاموش میکنند. کفتارهای صهیونیست میخواستند با انتشار تصاویر عروجت با جسم بیجان و از میان تلی از آوار، تحقیرت کنند اما ناخواسته از تو اسطوره ساختند. جان کلام، همین است: «تو را نکشتند مرد! تو را تکثیر کردند
#یحیی_السنوار
#یحیی_سنوار
#شهید_یحیی_سنوار
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲━━━━━━━━
╰┈•៚ @Golmaryam1399
┗━━━━━━━━🌺━
📌دوستان خود را نیز دعوت کنید
داستان کوتاه پند آموز❗❗❗
مرد بیسوادی قرآن می خواند ولی معنی قرآن را نمی فهمید. روزی پسرش از او پرسید: چه فایده ای دارد قرآن می خوانی، بدون اینکه معنی آن را بفهمی؟
پدر گفت: پسرم!
سبدی بگیر و از آب دریا پرکن و برایم بیاور.
پسر گفت: غیر ممکن است که آب در سبد باقی بماند...
پدر گفت: امتحان کن پسرم!!!
پسر سبدی که در آن زغال می گذاشتند،گرفت و به طرف دریا رفت.
سبد را زیر آب زد و به سرعت به طرف پدرش دوید ولی همه آبها از سبد ریخت و هیچ آبی در سبد باقی نماند،،،
پسر به پدرش گفت؛ که هیچ فایده ای ندارد.
پدرش گفت: دوباره امتحان کن پسرم!
پسر دوباره امتحان کرد ولی موفق نشد که آب را برای پدر بیاورد. برای بار سوم و چهارم هم امتحان کرد تا اینکه خسته شد و به پدرش گفت؛ که غیر ممکن است!!!
پدر با لبخند به پسرش گفت:
سبد قبلا چطور بود؟ پسرک متوجه شد،سبد که از باقیمانده های زغال، کثیف و سیاه بود، الان کاملاً پاک و تمیز شده است...
پدر گفت:
این حداقل کاری است که قرآن
برای قلبت انجام می دهد!
دنیا و کارهای آن قلبت را از
سیاهی ها و کثافتها پرمی کند،،،
خواندن قرآن همچون دریا
سینه ات را پاک می کند،
حتی اگر معنی آنرا ندانی.
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲━━━━━━━━
╰┈•៚ @Golmaryam1399
┗━━━━━━━━🌺━
📌دوستان خود را نیز دعوت کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادت؛ مرگ تاجرانه است!
#کلیپ_مذهبی #استوری #شهادت
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲━━━━━━━━
╰┈•៚ @Golmaryam1399
┗━━━━━━━━🌺━
📌دوستان خود را نیز دعوت کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انیمیشن ماجرای واقعی عکس یادگاری دختر بد حجاب با حاج قاسم🦋🦋
#حجاب #حاج_قاسم
#حجاب
#مردم_هوشیار_باشید
#امام_زمان#زن _عفت_افتخار
🇮🇷 ╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲━━━━━━━━
╰┈•៚ @Golmaryam1399
┗━━━━━━━━🌺━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈
مادر بزرگم فراموشی گرفته بود از کهولت سن
به او گفتم اسم ائمه را بیاد داری؟ گفت...
تا آخر گوش کن خیلی زیباست🥲
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲━━━━━━━━
╰┈•៚ @Golmaryam1399
┗━━━━━━━━🌺━
📌دوستان خود را نیز دعوت کنید
فصلِ کوچ.
نوشتههای وجیهه مهرابی

رفتهرفته عمر من آمد به شصت...
پدر بزرگم پارسال رفت. کجا؟ به قول گفتنی به رحمت خدا.
دیرزمانی است که میخواهم درباره او بنویسم. هزار خاطره و حرف هست که دربارهاش بگویم، اما هربار که دست به نوشتن میبرم ذهنم از هر کلمه و جملهای خالی میشود.
گرچه پدربزرگم چشمهای آبی داشت، به هیچ کدام از بچهها و نوههایش از آن چشمها نداد، به جز یکی، آن هم نه آبی آبی! اما چه اشکالی دارد؟ “پیرمرد چشم ما بود”.
از وقتی چشمهایش را جراحی کرده بود، آبی بیرمق ناشناسی از دریچه چشمهایش سوسو میزد. دیگر زلال نبود و کدر شده بود. اما خوب میدید و هرگز به عینک نیاز پیدا نکرد.
دوسال آخر عمرش فراموشی گرفته بود، تا حدی که هیچ کدام از ما را به یاد نمیآورد و نمیشناخت، انگار که ما هرگز در زندگیاش نبودهایم.
پدربزرگم همیشه در فکر و خیال مرگ بود. شاید در دلش از مرگ میترسید و این باعث میشد هربار که بیمار یا بدحال میشود با حالتی ترسیده و نگران بگوید آی مُردم! آی مُردم! نمیدانم چه بیماریای داشت که گاهی حالش بد میشد و حالتی شبیه تشنج و غش پیدا میکرد. با این حال تا قبل از اینکه مریض شود و بمیرد، تنش در سلامت کامل بود، سالم برای یک پیرمرد نود ساله. وقتی مُرد نود و نیم سالش بود! هرچه ناتوانی داشت از کهولت بود، نه از بیماری. تا آخرین هفته زندگیاش همه قوا و جهاز جسمانیاش، جز هوش و حافظه، سرجایشان بودند. البته غیر از دندانها که سالها پیش بدن را ترک کرده و جای خود را به یک دست دندان مصنوعی داده بودند.
ما به پدربزرگمان میگفتیم “آقا”. معلوم بود که آقا، مادربزرگم را خیلی دوست دارد. عشق از چشمهایش پیدا بود. پیدا بود که چقدر دلش بسته است به آن کسی که یک عمر با او زندگی کرده است. تا وقتی که مادربزرگ برود نمیدانستیم که این قدر وضع حافظه آقا خراب است. تا لحظه مرگ مادربزرگ، آن دو باهم در خانه خودشان زندگی میکردند و بابا و عمهها هر روز یا هر دو روز بهشان سر میزدند. وقتی مادربزرگ رفت، دیگر دل بابای ما طاقت نیاورد و پدربزرگ را آورد پیش ما. تازه آن جا بود که ما فهمیدیم پدربزرگ ما هیچ چیز و هیچ کس را به یاد ندارد. شاید هم ناگهان همه چیز را، غیر از چند چیز و چند نفر، عمداً به باد فراموشی سپرد تا باقی عمرش تنهایی را نفهمد. دلش میخواست در داستانهای خودش زندگی کند، در فهم و ادراک خودش از روزها. زمان را نمیدانست، نه میدانست در چه سالی هستیم، نه چه فصلی، نه چه ماهی، نه چه روزی؛ حتی ماه رمضان و محرم و صفر را دیگر نمیدانست. عجیب بود. او که هشتاد سال همسایه مسجد بود و هر شب در صف نماز جماعت، هر سال، هر روز ماه رمضان مراسم ختم قرآن دعوت بود، و هر محرم بساط نذر چای و شربت زعفرانیاش به راه بود، سال آخر عمرش حتی ذهنش یاری نمیکرد که نماز بخواند. بیشتر در دنیای مرحومان و سفرکردگان سیر میکرد و سراغ آنها را میگرفت. هر کسی را که سراغ میگرفت، بابا میگفت او که مرده است، او سالهاست مرده است! مادر میگفت وقتی کسی نزدیک مرگش باشد و دیگر مشغول بریدن از دنیاست، بیشتر با مردهها حشر و نشر دارد.
وقتی آقا به خانه ما آمد، طاقت نمیآورد که بماند، میخواست برود. اما در خانه خودش کسی نبود که از او مراقبت کند. وسایل اتاق خودشان را در یکی از اتاقهای خانه خودمان چیدیم تا احساس آشنایی کند. وقتی میخواست از اتاقش به خانه بیاید باید یک قدم توی حیاط میگذاشت، دو پله بالا میآمد و میرسید به ورودی نشیمن خانه. وقتی که میخواست از پلهها بالا بیاید ما را صدا میزد که برویم دستش را بگیریم و عصای دیگرش شویم. گاهی میگفت بیایید دست خالهتان را هم بگیرید تا بیاید، منظورش مادربزرگمان بود. ما هم هرچه میگفتیم آن جا که کسی نیست او باور نداشت و باز فرمایشش تکرار میکرد. ما هم مجبور میشدیم بگوییم چشم! به اتاقش میرفتیم و برمیگشتیم. میگفتیم خاله گفت من نمیآیم، میخواهم بخوابم، بعد میآیم. وقتی دستش را میگرفتیم و میبردیم و میآوردیم آن قدر دعایمان میکرد که اگر خدا دعایش را اجابت کند مطمئنم عاقبت بخیر میشویم!
خیلی وقتها میآمد، پنج دقیقه مینشست و باز برمیخاست و میرفت به اتاق خودش. دو دقیقه دیگر باز برمیگشت به خانه. آرام و قرار نداشت. نمیتوانست یک جا بماند. گاهی نشسته روی مبل مخصوصش چرت میزد. گاهی هم یکی از ما را به حرف میگرفت و از زمین و آسمان داستان میساخت. ما را نمیشناخت. خودش برایمان اسمهای جدیدی گذاشته بود و هربار هر کس را به اسم دیگری صدا میزد.
روزی صدبار دستور میداد به بابا زنگ بزنیم که بیابد. دفتر تلفنش هم همیشه همراهش بود. دفترش را باز میکرد و بابای خودمان را به ما معرفی میکرد و میگفت به پسرم زنگ بزنید بگویید که آقات دارد میمیرد!
وقتی جوانتر بود قرآن میخواند. کلی نوار از صدای خودش ضبط کرده بود که سرنوشت هیچ کدامشان را نمیدانم. نمیدانم دست کیست؟ اصلا هنوز وجود دارند یا نه؟ صدای پرقدرت و رسایی داشت.
آقا از شصت سالگی منتظر مرگ بود. از همان زمان ترس از مرگ به جانش افتاده بود. هیچ چیز دیگری نبود که بخواهد در زندگی به دست بیاورد. شعری داشت که همیشه میخواند. میگفت خودم این را ساختهام. این اواخر خودش هم نمیتوانست شعرش را کامل بخواند.
مادرم گهوارهای بهرم بساخت
از برم آراست بزم کیقباد
...
رفتهرفته عمر من آمد به بیست
گفتم در جهان مرا مانند نیست
...
رفتهرفته عمر من آمد به چل [چهل]
گشتم از کردارهای خود خجل
رفتهرفته عمر من پنجاه شد
دل ز حال خویشتن آگاه شد
رفتهرفته عمر من آمد به شصت
قاصد مرگ آمد و پهلوم نشست
و بقیه شعر در خاطرم نیست.
برای هر کسی که وارد خانواده میشد، عروس یا داماد جدید، این شعر را میخواند و میگفت که این را خودم درست کردهام!
سالهای آخر عمرش کمتر زمانی پیدا میشد که ما را ببیند و یک بار این جمله را نگوید: “نامه فرستادهام به جناب عزرائیل! نمیدانم چرا دیر کرده!” یا جملههایی در همین معنا؛ انتظار برای مرگ.
آقای ما مال و ثروتی نداشت. زمان جوانیاش کارگری کرده بود. مغازه نقلی کوچکی داشت که انتهای حیاط خانهشان ساخته بود. در مغازهاش یخچال نداشت، پس هیچ چیزی که مجبور باشد در یخچال نگه دارد نمیفروخت؛ غیر از نوشابههای شیشهای قدیمی که آنها را در یک سطل بزرگ پر از یخ نگه میداشت. نه زمین داشت که کشاورزی کند و نه دام و احشام. یادم است آن وقت که خیلی کوچک بودم، قبل از این که مدرسه بروم، یکی دوتا گاو نگه میداشتند و یک الاغ هم داشتند که عصرها با یک پالان پر از علف برای گاوها، از در پایینی حیاط وارد میشد! آخرین تصویری که از این لحظه در ذهنم باقی است مال بیشتر از بیست سال پیش است، شاید بیست و سه چهار سال پیش.
آقا از شصت و سهچهارسالگی به بعد تصمیم گرفت پیر باشد؛ پیرتر از آن که بخواهد برود صحرا و علف بیاورد و از گاوها نگهداری کند. البته فقط آن قدر پیر بود که حداقل بتواند توی مغازهاش بنشیند و خرت و پرت بفروشد، آن قدر که بتواند ده تا پله حیاط تا خانهشان را روزی چند بار بالا و پایین برود. گاهی هم برود شهر و برای پر کردن مغازهاش جنس بیاورد.
وقتی رفت غیر از خانهای که در آن زندگی میکرد، هیچ چیز نداشت. میخواهم بگویم در زندگیاش هرگز به این فکر نمیکرد که پول بیشتری دربیاورد، چیزی بخرد، خانه بزرگتر، دام و احشام، ماشین، وسیله، زمین یا هر چیز دیگری که بشود جزء دارایی به حسابش آورد.
نمیدانم این چه خصلتی بود که داشت. شاید به شدت تمایل داشت وضعیت موجود را حفظ کند. شاید از آنها بود که یاد گرفتهاند زندگی را با کمترین تجمل و امکانات بگذرانند و تمام کنند. شاید از آنها بود که خیال میکرد وقتی نوهدار شدی، دیگر خیلی پیر هستی و باید آردهایت را بیخته باشی و الکت را آویخته و بقیه کارها دیگر طمع است و زیادی ودردسر. حتی اگر ما هم میخواستیم در زندگی خطر کنیم و کاری جدید، و تا حدی غیر معمول صورت دهیم به شدت سرزنشمان میکرد.
پدر بزرگم آدم بداخلاقی نبود. خوشرو بود و گاهی خوشمزه و بذلهگو. اما آدم کم طاقت و به قول گفتنی دلکوچکی بود. حوصله سروصدا و شیطنت بچه نداشت. به بچههای کوچکتر دائم نهیب میزد که آرام باشند. دلش خیلی کوچک بود، هر جا میخواست برود یک ساعت قبلِ وعدهاش حاضر بود، آن هم در روستا که از این سر تا آن سرش را میتوان بیست دقیقهای گز کرد.
آقا دست و دلش باز بود. دوست داشت مهمان سر سفرهاش بنشیند. دوست داشت که جیبش پر پول باشد و همه را یک نفس پول توجیبی کند و بدهد به بچهها و حتی بزرگها! دستهایش مشت نمیشد برای مال جمع کردن. انگار کف دستها را در آب فرو کرده باشد، انگار که آب از دستهایش عبور کند و برود، پول کف دستش نمیماند. نه بلد بود پول دربیاورد و نه بلد بود نگهش دارد!
هر چقدر از پول توی جیبش راحت جدا میشد از لباسهای تنش به سختی! سرمایی بود. هرگز ندیده بودم غیر از زمانی که وضو میگیرد، جوراب به پا نداشته باشد. مسح را میکشید و جوراب را به پا میکرد. همیشه یک ژاکت یقه هفت روی پیراهنش میپوشید. اصلا فرق نمیکرد چه فصلی است، او در همه فصلها سردش بود. خودش با خنده تعریف میکرد، وقتی رفته بود مکه ژاکت یقه هفت و کتش را پوشیده بود، آن جا یکی به شوخی گفته:”حاجی سرما نخوری!” آقای ما هم خندیده و گفته: ” چرا، پیرهنت را بده من بپوشم، سردم شده!”
آقای ما با این که مثل گنجشک دلش کوچک بود و آینده دور را نمیدید، همان طور که از شصت سالگی تا نود سالگیاش، هر روز فکر میکرد امروز روز آخر زندگیاش است، دوست داشت بزرگ باشد و به ثمرات عمرش افتخار کند. دوست داشت به بچهها و نوههایش، به آبا و اجدادش و حتی به داستانها و شعرهایش افتخار کند. بزرگترین افتخارش این بود که پدر شهید است. قَسَمش همیشه این بود: “به جان شهیدم”.
سوره مَسَد را وقتی نُه سالم بود یادم داد. هنوز آن روز را یادم است. به روشنی صدایش را به خاطر میآورم که آیهها را دانهدانه میخواند و من تکرار میکردم.
پدربزرگ زیبای من دو هفته قبل از رفتنش مریض شد. قبل از این میتوانست روی پاها بایستد، راه برود، گرچه عصا داشت و قدش خم شده بود اما هنوز سرپا بود. وقتی مریض شد دیگر نتوانست بلند شود. یک هفته بستری شد، اما باز به خانه برگشت. دو روز بعد روحش پر کشید، به راحتی پریدن یک گنجشک. در حالی که چشمهای روشن آبیاش روی عکس پسر سرباز شهیدش خیره مانده بود. بعد از این همه انتظار، چه مرگ راحت خوبی داشت.
این هفته یک سال میشود که او رفته و من چقدر دلتنگم که بیاید کنار پلهها و به یک اسم تازه صدایمان کند، آن وقت بدوم پیش پایش و دستهای محکم پیرش را بگیرم و عصایش شوم. اما نه دیگر آقایی هست، نه خانهای و نه پله و ایوانی.
۱۰۶ متری، دوخوابه، کلید نخورده!
۱۲ سال است که منتظر تحویلش هستند، الآن ۵ میلیارد تومان قیمت دارد؛ علیرضا جلولی و همسرش، خانهشان را برای کمک به #حزب_الله #لبنان ، به فروش گذاشتهاند.
در این شرایط سخت اقتصادی، زبان در برابر تصمیم و ایثار این زوج جوان، قاصر است.
#ایران_همدل
روحت شاد مادر ۵فرزند
برای عاقبت بخیری مادران سرزمینت هم دعا کن
شهیده معصومه کرباسی
اولین بانوی شهید ایرانی درلبنان
پیرو سخن ولایت فقیه بود در امر فرزندآوری سپس عاقبت به خیر شد
#فرزند_آوری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌️سگ بچه رو خورد بازم یه عده بیفکر میگن به سگ غذا بدیم تا سگا بقای نسل داشته باشن😐
🔻شمایی که دارید به سگ بها میدید شما قاتل هموطن تون محسوب میشید.
🚨همین حالا عضوشو #درهم_نیوز👇
🚨👉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توجه توجه لطفا و خواهشا پس از گوش کردن برای دوستانتون بفرستید
#دکتر_سمعیی
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲━━━━━━━━
╰┈•៚ @Golmaryam1399
┗━━━━━━━━🌺━
📌دوستان خود را نیز دعوت کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 #تلنگر
دختر لبنانی شب عروسی در بمباران دو چشم همسرش آسیب میبیند؛
یک چشم خودش را به همسرش میدهد ولی یک شرط میگذارد که تا نفس آخر با اسرائیل بجنگد...💔
#مادران_مقاومت
#لبنان╭🌺🍂🍃
┗╯\╲━━━━━━━━
╰┈•៚ @Golmaryam1399
┗━━━━━━━━🌺━
📌دوستان خود را نیز دعوت کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ #تلنگر
🔸️وقتی شیخ محمد تقی بافقی جلوی همسر رضاخان رو میگیره!!
🎙از زبان استاد عالی
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲━━━━━━━━
╰┈•៚ @Golmaryam1399
┗━━━━━━━━🌺━
📌دوستان خود را نیز دعوت کنید
💠 چهار دعای بسیار مهم توصیه شده حضرت امام جعفرصادق(علیه السلام) برای #منتظران
#دعای_عهد
🔹 امام صادق علیه السلام فرمودند:
هر که چهل صبح دعای عهد را بخواند از یاران قائم ما باشد و اگر پیش از ظهور آن حضرت از دنیا برود، خدا او را از قبر بیرون آورد که در خدمت آن حضرت باشد و حق تعالی به هر کلمه آن هزار حسنه، او را کرامت فرماید و هزار گناه از او محو کند.
2️⃣ #دعای_غریق
🔹امام صادق علیه السلام فرمودند: زماني ميرسد که امام هدايتگر ونشانه آشکاري نباشد ازحيرت وسرگرداني آن دوره کسي نجات پيدا نميکند مگر کسي که به خواندن دعاي غريق مداومت کند:
یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ
📚 کمال الدین جلد ۲ ص ۳۵۱
#دعای_معرفت
🔹 امام صادق علیه السلام فرمودند: بامداومت بر اين دعا معرفت امام عصر را از خداوند طلب نماييد:
اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى
📚 اصول کافی جلد ۱ ص ۳۳۷
صلوات همراه با عجل فرجهم
🔹 امام صادق عليه السلام فرمودند: هر کس بعد از نماز صبح و ظهر ، در روز جمعه و ديگر روزها بگويد :
أَللَّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ ، وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
نميميرد تا اين که حضرت قائم مهدي(صلوات اللَّه عليه) را درک کند.
📚 مصباح المتهجّد ص ۳۶۸
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
┅❅⊰𑁍⊱⊰⊱⊰𑁍⊱⊰𑁍⊱⊰𑁍⊱⊰⊱⊰𑁍⊱❅┅
اَلٰا بِـذِكْـرِٱللّٰـهِ تَـطْـمَـئِـنُّ ٱلْـقُـلُـوبُ
🌐🌴
🇮🇷🔻
🏴🕋❤️
🟢 السلام علیک یا ابا صالح المهدی 🟢❤️🕋🏴🔻🇮🇷🌴
اللهم عجل لولیک الفرج 🕋
❤️🌴🟢https://ble.ir/y133s
🟢🌴❤️
🌹🪸💛 الهی و ربی من لی غیرک 🕋
🌹 https://eitaa.com/yasahe
🪸 کانال یا صاحب الزمان عج ادرکنی و لا تهلکنی 🌹
🪸💛❤️❤️
❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هزار بار هم ببینی تکراری نمیشه❤️
#اللهم_احفظ_قائدنا_الامام_الخامنه_ای
- #لبیک_یا_خامنه_ای .
#امام_زمان .
🇮🇷 ╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲━━━━━━━━
╰┈•៚ @Golmaryam1399
┗━━━━━━━━🌺━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ رسانه دست دشمن است این واقعیت را پخش نمیکند!!
🔹 دیدن این فیلم برای فعالان فرهنگی باغیرت کشور ضروری وپخش کردن آن درفضای مجازی لازم است.
#بیداری_ملت
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲━━━━━━━━
╰┈•៚ @Golmaryam1399
┗━━━━━━━━🌺━
📌دوستان خود را نیز دعوت کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بروید سراغ کارهای نشدنی، تا بشود. تصمیم بگیرید بر برداشتن کارهای سنگین...╭🌺🍂🍃
┗╯\╲━━━━━━━━
╰┈•៚ @Golmaryam1399
┗━━━━━━━━🌺━
📌دوستان خود را نیز دعوت کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امان از این مدعیان مسلمانی
اللهم عجل لولیک الفرج
رهبر معظم انقلاب اسلامی تاکید کردند: بر همه مسلمانان فرض است در رویارویی با رژیم غاصب و ظالم و خبیث، مردم لبنان و حزبالله را یاری کنند.
کشتار مردم بیدفاع در لبنان از سوئی بار دیگر خوی درندگی سگ هار صهیونیست را برای همه آشکار کرد، و از سوئی کوتهنظری و سیاست ابلهانهی سران رژیم غاصب را به اثبات رساند. باند ترور حاکم بر رژیم صهیونیست از جنگ جنایتکارانهی یک سالهی خود در غزه درس نگرفتند و نتوانستند بفهمند که کشتار دستجمعی زنان و کودکان و مردم غیر نظامی نمیتواند در ساخت مستحکم سازمان مقاومت اثر بگذارد و آن را از پا بیندازد. اکنون همان سیاست حماقتآمیز را در لبنان میآزمایند. جنایتکاران صهیونیست بدانند که بسیار کوچکتر از آنند که به ساخت مستحکم حزبالله لبنان صدمهی مهمی وارد کنند. همهی نیروی مقاومت منطقه در کنار حزبالله و پشتیبان آن است. سرنوشت این منطقه را نیروهای مقاومت و در رأس آنان حزبالله سرافراز رقم خواهد زد. مردم لبنان فراموش نکردهاند که در روزگاری نظامیان رژیم غاصب تا بیروت را زیر چکمه قرار میدادند، این حزبالله بود که پای آنان را قطع کرد و لبنان را عزیز و سربلند ساخت. امروز هم لبنان به حول و قوهی الهی دشمن متجاوز و خبیث و روسیاه را پشیمان خواهد کرد. بر همهی مسلمانان فرض است که با امکانات خود در کنار مردم لبنان و حزبالله سرافراز بایستند و در رویارویی با رژیم غاصب و ظالم و خبیث آن را یاری کنند.
والسلام على عباد الله الصالحین
سید علی خامنهای
۷ مهر
╰┈•៚ @Golmaryam1399
📌دوستان خود را نیز دعوت کنید
🏴حرمت ایام فاطمیه (سلام الله علیها)🏴
👌از آنجا که تاریخ شهادت حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها تا قیام حضرت ولیعصر ارواحنا فدا بر همگان همانند قبر مطهرشان مخفیست،حفظ حرمت ایام فاطمیه در هر دو تاریخ شهادتی که نقل شده است بر همگان واجب است.
💠با توجه به بیانات ولی امر مسلمین جهان حضرت آیت الله خامنه ایی (حفظه الله)
در ایام فاطمیه دو روز قبل از شهادت و دو روز بعد از شهادت و روز شهادت در مجموع پنج روز فاطمیه اول و پنج روز فاطمیه دوم، باید مسلمین حرمت مادر سادات را حفظ نمایند.
📌جهت تاریخ زدن مراسمات شادی و عروسی دقت لازم را داشته باشید که در تاریخ های ذیل مراسمی جهت حفظ حرمت مادر سادات گرفته نشود 👇👇
(فاطمیه اول بنابر سیزدهم جمادی الاولی)
⚠️چهارشنبه: ۱۴۰۳/۸/۲۳⛔️
⚠️پنج شنبه: ۱۴۰۳/۸/۲۴⛔️
⚠️جمعه: ۱۴۰۳/۸/۲۵ (روز شهادت)⛔️
⚠️شنبه: ۱۴۰۳/۸/۲۶⛔️
⚠️یک شنبه: ۱۴۰۳/۸/۲۷⛔️
(فاطمیه دوم بنابر سوم جمادی الثانی) 👇
⚠️سه شنبه: ۱۴۰۳/۹/۱۳⛔️
⚠️چهارشنبه: ۱۴۰۳/۹/۱۴⛔️
⚠️پنج شنبه: ۱۴۰۳/۹/۱۵ (روز شهادت)⛔️
⚠️جمعه : ۱۴۰۳/۹/۱۶⛔️
⚠️شنبه: ۱۴۰۳/۹/۱۷⛔️
پیشاپیش از کلیه مومنین و مومنات جهت دقت در تاریخ زدن سپاسگزاریم
اجرکم عندالله