تو کز چیره دستی مثالم زدی
مثال از برای کمالم زدی
من آن پیرِ درماندهِ عاشقم
بجا مانده شرمندهِ عاشقم
کجا لایقِ گفتمانت بُدم
کهلایق به حدس و گمانت شدم
دگر جانِ من شرمسارم مکن
ازین گفتهها سربه کارم مکن
تو رغبت نما حالِ ما را ببین
به غُربت بیا این گدا را ببین
مرا تابو هم طاقتی نیست دگر
ز دست رفته راعّزتی نیست دگر
ز رویا که را پادشاه کردهاند
کی را هم امیرِ سپاه کردهاند
مرا خوابِ شاهی نباشد بدان
سراب و تباهی نباشد بدان
بسازم به نان گر پزد نانوا
دهد سهمِ ما را که خواهد خدا
مرا فیله با شامِ هندی چکار
مرا لقمه با نانِ قندی چکار
خدا بختِ من را چنین برگزید
که تَختم به روی زمین برگزید
زمین فرشِ من کیسهها بالَشم
کزینفرشوهمکیسههاسرخُوشم
بُود آسمانم مرا رختِ خواب
چهدانمچه خواهی تواز من جواب
شدم شاکر از خالقِ آسمان
که داد آبرو با کمی لقمه نان
اگر رنجم آید ز ارضو سما
یقنین دارم آید برایم شفا
مرا هر چه داده خدا قانعم
هر آنچه که داده به ما قانعم
به مهدی کجا چیره دستی رسید
رها یی کجا یافته مستی رسید
#سید_مهدی_محمدی
#شاعر_دلشعری
✍☘:{@Super_poems}