12.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
حجه الاسلام والمسلمین :
#استاد_میرزا_محمدی
همینکه خبر دار شد ، علی رو بُردند مسجد ، با چه زحمتی از بینِ در و دیوار بلند شد ، نگفت « فِضّه » سینه ام رو شکستند ، نگفت پهلومو شکستند ، بلند شد آمد مسجد ، تا امام زمانشو نجات بده ، « وَ هِیَ آخِذَةٌ بِیَدِ الْحَسَن وَ الْحُسین » ... دو سندِ مظلومیتشم آورد ، دید یک شمشیر بالای سرِ علی گرفتند ، هی میگن بیعت کن ، و اِلا گردنتو میزنیم ، ... بی بی فرمود « خَلُّوا عَنْ اِبْنِ عَمِّی» پسر عمومو رها کنید ، ... اهمیتی ندادند ، آمد پشت پرده ، دست بُرد به مَعْجَر ، ... سلمان میگه دیدم مسجد شروع کرد به لرزیدن ، ستونها کَنده شد ... امیرالمومنین منو فرستاد ، سلمان برو بگو زهرا مبادا #نفرین کُنه ، و اِلا یک جُنبنده روی زمین باقی نمی مانه ، ... سلمان که پیغام آورد ، بی بی فرمود : سلمان ، علیمو دارند میکُشند ، مگه میشه ساکت باشم ؟ ... ترسیدند علی رو رها کردند ، ... چی میخوام بگم ؟ میخوام بگم بی بی جان ، اینجا یک شمشیر برهنه بالای سرِ علی ، نتونستی ببینی ، اما کربلا ... ( منبع : بحارالانوار، ج 43، ص47 ؛ روضه کافی ، ج 8، ص238 با اندکی تفاوت)
http://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh
#روضه_حضرت_زهرا( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
بگم اسماء شب عروسی بودی خانه ی فاطمه ، اما یه شب دیگه هم خانه ی فاطمه بودی اسماء ، اسماء ، اسماء ..
نمیدونم مدینه رفتین یا نه ؟ اونایی که مدینه رفتن ، از مدینه اومدند مکه ، حتما یه دل سوخته آوردند ، اون هایی هم که هنوز مدینه نرفتند مشتاقند بروند مدینه ..
اسماء یه شب دیگه هم خانه ی علی بودی ، اسماء ... اون شبی که علی بدن فاطمه رو غسل میداد ...
بریز آب روان اسما
ولی آهسته آهسته
به جسم اطهر زهرا
ولی آهسته آهسته
#استاد_سازگار
پشتیبان بچه ها ، باباست ، بچه ها با بابا قدرت دارند ، وقتی بابا نیست ، بچه ها پژمرده اند ، بابا به این زودی ها جلو بچه هاش گریه نمیکنه ، اگر هزار هم مشکل داشته باشه اما جلو بچه ها گریه نمیکنه ...
اما وقتی بابا گریه کنه ، همه گریه میکنند ، یه مرتبه بچه ها دیدند بابا دست از غسل دادن برداشت ، سرش رو روی دیوار گذاشت ، هی داره بلند بلند میگه فاطمه فاطمه فاطمه ...
بریز آب روان ، رویش
ببین بشکسته پهلویش
سیه گردیده بازویش ..
#استاد_سازگار
#مکه_حج_تمتع_98
ـ⭕️کانال متن روضه_مقاتل معتبر چهارده معصوم علیه السلام.(ایتا) 👇
http://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh
•┈┈••✾•✾•✾••┈┈•
📌با نشـر لینڪ کانال ما در ثواب اهدافمان سهیـم باشید.
─┅═༅࿇༅ ❃ ༅࿇༅❃ ༅࿇༅═┅─
4. روضه حضرت زهرا س.mp3
زمان:
حجم:
2.93M
#روضه_حضرت_زهرا( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
⭕️کانال متن روضه_مقاتل معتبر چهارده معصوم علیه السلام.(ایتا) 👇
http://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh
•┈┈••✾•✾•✾••┈┈•
📌با نشـر لینڪ کانال ما در ثواب اهدافمان سهیـم باشید.
─┅═༅࿇༅ ❃ ༅࿇༅❃ ༅࿇༅═┅─
هدایت شده از متن روضه مقاتل معتبر چهارده معصوم (ع)
#روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
مبر ز خانه یِ حیدر
صدای گرمت را
« علی » بگو ... شنوم
آن نوای گرمت را
ز چشم من ، مبری
خنده های گرمت را
بخوان دوباره نماز و
دعای گرمت را
قیام نیمه شبانت
عجب تماشائیست
در آسمان ، زِ قنوت تو
شور و غوغائیست
بتاب در دلِ
شبهای تارِ من « زهرا »
بمان برای همیشه
کنار من « زهرا »
ببین به حالِ
دل بیقرار من« زهرا »
اَنیسِ بیکَسی ام
غمگسارِ من « زهرا »
به پای سفره یِ خالی
زِ « نانِ » من ماندی
یه روز امیرالمومنین آمد توو خانه ، گفت : فاطمه جان ، آیا غذایی هست من چیزی بخورم ؟ حضرت عرضه داشت یا علی ، سه روزه توو خانه غذا نداریم ، ... فاطمه جان چرا به علی نگفتی ؟ عرضه داشت یا علی ، گفتم اگه بگم ، شاید نتونی غذا تهیه کنی ، خجالت بکشی ...
به پای سفره یِ خالی
زِ « نانِ » من ماندی
در اوجِ غُصّه و غم
همزبان من ماندی
( امشب میخوام روضه رو از زبان امیرالمومنین برات بگم ، این چند بیت رو : )
از آن زمان
که دو دستت زِ کار افتاده
( الهی هر کسی توو خونه مریض میشه ، مادر مریض نشه ، مخصوصا مادری که بچه ی خُردسال داره ، هرکسی توو خونه بیمار بشه ، مادر پرستاری میکنه ، اما اگر مادر بیمار بشه ، همه هم پرستار بشن ، باز هم کُمیتِ خانه لَنگه ، ... فدای اون بچه هایی که چند روزه مادرشون دیگه نمیتونه از بستر بلند بشه ، دورِ مادر میگردند ... )
از آن زمان
که دو دستت زِ کار افتاده
تمام خانه ی من
از مِدار افتاده ؟
حسن ز داغِ رُخت
بیقرار افتاده
غریب و خسته
کنار تو ، زار افتاده
#فاطمه_جان
مگو که می روم و
می سپارمت به خدا
که تا به روز ابد
دوست دارمت ، به خدا
( امشب نباید کسی آروم باشه ، کسی نباید ساکت باشه ، امشب شب بی مادریِ همَمونه ، امشب باید زیر لب بگی : مادر ، مادر ، مادر ... )
مرا دوباره صدا کن
« اباالحسن » ، زهرا
سخن زِ درد جدایی
مزن به من ، « زهرا »
( نگو علی خداحافظ )
مگو که دخترِ تو
آورَد کفن « زهرا »
(یا فاطمه ... الهی اگه دختری بی مادر میشه ، دختر پنج ساله نباشه ، دختر چهار پنج ساله ، تازه نیاز به مادر داره ، دلش میخواد مادر بغلش بگیره ، مادر موهاشو شانه بزنه ... )
مگو که دخترِ تو
آورَد کفن « زهرا »
به پیشِ چشمِ غریبم
نفَس نزن « زهرا »
#شاعر_مجتبی_روشن_روان
این دستت رو بیار بالا داد بزن ، بگو مادر ، مادر ...
#حرم_حضرت_معصومه
( سلام الله علیها )
4/9/1402
هدایت شده از متن روضه مقاتل معتبر چهارده معصوم (ع)
6. روضه بین نوحه.mp3
زمان:
حجم:
2.85M
#روضه_حضرت_زهرا
#سلام_الله_علیها
امان از تازیانه
امان از دستِ سنگین
( آنچنان زد که گوشواره رو زمین افتاد ، آنچنان زد که گوشواره شکست ، ... اینو تاریخ نوشته ، گوشواره شکست ، اینجا جان روضه است ، آنچنان دست سنگین بود که گوشواره شکست ، حالا ببین این دست باصورت چه کرد ؟ ... آخ آخ نوشته اند چشم زهرا کبود شد ، آی مادر مادر مادر ... دیگه دستمال به سرش می بست ، « مُعَصَّبَةَ الرَّأْسِ ، ناحِلَةَ الْجِسْمِ... » ای کاش درداشو به کسی میگفت ، ای کاش میگفت ، علی سرم دردم میکنه ... ای کاش میگفت ، علی بازوم وَرم داره ... درداشو به هیچ کسی نگفت ، میدونی کجا امیرالمومنین متوجه شد ؟ وقتی داشت بدن رو غسل میداد ، وقتی دستش رسید به وَرمِ بازو ، سرشو روی دیوار گذاشت ، هی صدا میزد فاطمه ، فاطمه ، فاطمه ... )
در و دیوارِ خونین
تو و این رویِ رنگین
امان از تازیانه
امان از دستِ سنگین
#حرم_حضرت_معصومه
( سلام الله علیها )
4/9/1402
هدایت شده از متن روضه مقاتل معتبر چهارده معصوم (ع)
#روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#حاج_میثم_مطیعی
شاید مثل امروزی ، اسماء میگه ، بی بی به من فرمود : اسماء ، بعد از مدتی منو صدا کن ، اگه جوابتو دادم که هیچ ، وگرنه علی رو خبر کن ...
وارد حجره شدم ، پارچه رو کنار زدم ، دیدم روحِ مبارکش به اعلی علیین پرواز کرده : « فَبَيْنَا هِيَ كَذَلِكَ إِذْ دَخَلَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْن » [1]حسنین وارد منزل شدند ، اسماء مادرمون کجاست ؟ « مَا يُنِيمُ أُمَّنَا فِي هَذِهِ السَّاعَة » مادرِ ما این ساعت نمیخوابه ، صدا زد : « لَيْسَتْ أُمُّكُمَا نَائِمَةً » ... مادر نخوابیده ، « قَدْ فَارَقَتِ الدُّنْيَا » آقازاده ها بی مادر شدید ، مادر ازدنیا رفته ، خودشون رو به روی جنازه مادر انداختند ، امام حسن خودشو روی سینه ی مادر انداخت ، « يَا أُمَّاهْ كَلِّمِينِي » مادر با من حرف بزن ، « قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِي بَدَنِي » مادر دارم می میرم ، با من حرف بزن ...
امام حسین چه کرد ؟ ابی عبدالله صورت کفِ پای مادر گذاشت ، صدا زد : « يَا أُمَّاهْ أَنَا ابْنُكِ الْحُسَيْنُ كَلِّمِينِي » مادرجان با من حرف بزن ، من حسینتم ...
به زحمت بچه هارو بلند کرد ، آقازاده ها بروید بابارو صدا کنید ، باصدای گریه و ناله آمدند ، بلند بلند گریه میکنند ، اصحاب میگن چی شده ؟ « مَاتَتْ أُمُّنَا فَاطِمَةُ » ... من نفَسِ روضه ندارم ، همینو بگمو بشینم ، روایت میگه تا علی ، خبر به گوشش رسید « فَوَقَعَ عَلِيٌّ عَلَى وَجْهِهِ » علی با صورت به زمین افتاد ...
میخوام بگم یا زهرا ، کجا بودی ، ظهر عاشورا ، یه آقایی از بالای بلندی با صورت به زمین افتاد ، صدا زد « إلهِى رِضًى بِقَضائِکَ تَسلِیمًا لأمْرِکَ لا مَعبودَ سِواکَ یا غِیاثَ المُستَغیثینَ » [2] ، اى خداى من، من راضى به قضاء و حکم تو هستم و تسلیم امر و اراده تو مىباشم ، هیچ معبودى جز تو نمىباشد اى پناه هر پناه جوئى ...
[1] بحار الأنوار،علامه مجلسی، ج43، ص 186-187
[2].عاشوراشناسى، جمعی ازنویسندگان، ص 268، زبان به شكايت نگشودن ..... ص 266
هدایت شده از متن روضه مقاتل معتبر چهارده معصوم (ع)
12.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
حجه الاسلام والمسلمین :
#استاد_میرزا_محمدی
همینکه خبر دار شد ، علی رو بُردند مسجد ، با چه زحمتی از بینِ در و دیوار بلند شد ، نگفت « فِضّه » سینه ام رو شکستند ، نگفت پهلومو شکستند ، بلند شد آمد مسجد ، تا امام زمانشو نجات بده ، « وَ هِیَ آخِذَةٌ بِیَدِ الْحَسَن وَ الْحُسین » ... دو سندِ مظلومیتشم آورد ، دید یک شمشیر بالای سرِ علی گرفتند ، هی میگن بیعت کن ، و اِلا گردنتو میزنیم ، ... بی بی فرمود « خَلُّوا عَنْ اِبْنِ عَمِّی» پسر عمومو رها کنید ، ... اهمیتی ندادند ، آمد پشت پرده ، دست بُرد به مَعْجَر ، ... سلمان میگه دیدم مسجد شروع کرد به لرزیدن ، ستونها کَنده شد ... امیرالمومنین منو فرستاد ، سلمان برو بگو زهرا مبادا #نفرین کُنه ، و اِلا یک جُنبنده روی زمین باقی نمی مانه ، ... سلمان که پیغام آورد ، بی بی فرمود : سلمان ، علیمو دارند میکُشند ، مگه میشه ساکت باشم ؟ ... ترسیدند علی رو رها کردند ، ... چی میخوام بگم ؟ میخوام بگم بی بی جان ، اینجا یک شمشیر برهنه بالای سرِ علی ، نتونستی ببینی ، اما کربلا ... ( منبع : بحارالانوار، ج 43، ص47 ؛ روضه کافی ، ج 8، ص238 با اندکی تفاوت)
http://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh
1. از همان روز.mp3
زمان:
حجم:
12.26M
#روضه_عبدالله_بن_حسن
( علیه السلام )
#روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حاج_اسماعیلی
#آواز_دشتی
( البته همه فایل دشتی نیست و وارد فضای دستگاه شور می شود ... اجرا شده در قم ، پردیسان ، مسجد حضرت فاطمة الزهرا سلام الله علیها )
11/5/1401
#روضه_عبدالله_بن_حسن
( علیه السلام )
#روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حاج_اسماعیلی
#آواز_دشتی
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ يَا أَبا مُحَمَّد ، يَا حَسَنَ بْنَ عَلِي ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰه ... توو این ده شب محرم ، دو شب متعلق به امام مجتبی و فرزندانشه ، بریم درِ خونه ی آقا ... « از همان روزِ اَزل ، من حسنیام حسنی » ... گفت اون مداح ، اون روضه خوانِ ابی عبدالله ، بعد ازمدت ها که برای ارباب بی کَفنِ مون مجلس روضه میرفت و روضه میخوند ، یه شب توو عالَم رویا ، بی بی فاطمه ی زهرا را دید ، فهمید که بی بی فاطمه ی زهرا ازش ناراحته ! صدازد : بی بی جان ، مگه خطایی از من سر زده ؟ اشتباهی کردم ؟ بی بی فرمود : مگه حسن پسر من نیست ؟ چرا روضه اش را نمیخونی ؟ هر جا میری روضه ، برای حسنم روضه بخون ... امشب به شما دوستان عرض کنم ، خانوم ها ، برادرها ، امشب برای امام حسن و بچه هاش گریه کنیم ، دل مادرش فاطمه را به دست بیاریم ...
از همان روزِ اَزل
من حسنیام حسنی
همهِجا گفتهام آقا
تو فقط عشقِ منی
میتپد قلبم اگر
در وسطِ سینهزنی
گُل کُند ذکرِ حسینِ تو اگر
بر دَهنی
زیرِ دِیْن وُ
عَلمِ لطفِ شما هستم ، شُکر
امام مجتبی یک خصلتی داره ، خیلی به مادرش فاطمه حساسه ، امشب اگه میخوای حاجاتت رو از امام مجتبی و آقازاده اش بگیری ، امام مجتبی را به مادرش فاطمه قسم بِده ، اینو که میگم امام مجتبی خیلی مادری هست ، این برمیگرده به اون روزی که ... دست من توو دست مادرم بود ، وارد کوچه ی بنی هاشم شدیم ، یه مرتبه دیدم یه نامردی ، جلوی ماردمو گرفت ، سربلند کردم ، تا گفت : فاطمه قباله ی فدک رو به من بِده ، ... مادرم گفت نمیدم ، دیدم آنچنان سیلی به صورت مادرم زد ... خدا نکنه ببینی ، مادرت روی زمین افتاده باشه ... نوجوان هایی که توو مجلس نشستید ، شما میدونم به مادرتون خیلی غیرت دارید ، ... امام مجتبی نگاه میکنه ، مادرش روی زمین افتاده ، ... اما ... شب پنجم محرم ، اشاره به امام مجتبی ، اما سر از کوچه ی بنی هاشم درآوردیم ، هر کی حاجت داره ، هر کی کربلا میخواد ، هر کی مریض داره بسم الله ...
یه اشاره کنم به روضه بی بی فاطمه ی زهرا ... بی بی روی زمین افتاده ، هی با دستاش دنبال حسنش میگرده ، مادر کجایی حسن جان ؟ تورو نزنه مادر ؟ آخ ، امام مجتبی هرجوری بود دست مادرو گرفت ، با دستاش چادر مادرو هی می تَکونه ! گرد و خاک هارو از چادر مادر میکیره ، اما میخوان برگردن سمت خونه ، ی مرتبه دید ، مادر راه رو گم کرده ، چشماش دیگه جایی رو نمی بینه ، دست مادرو گرفته ، چادر مادر رو هم میکِشه : « خونه مون این طرفه ، پس چرا بی راهه میری ؟ : ... مادر مادر ، مادر مادر ... بِبرمت کربلا :
ببین چه جور گرگا
هجوم به شیر آوردن
عمّه ببین ،
عمومو تنها گیر آوردن
عمو غریبه
این آقازاده هم ، گُل پسرِ امام مجتبی ست ، توو سن یازده سالگی ، غیرت حسنی داره ، خونِ علوی توو رگهاش جریان داره ، ... آخ غروب روز عاشوراست ، عمو میان گودال قتلگاه ، لشکر دوره اش کردند ، عمه دستشو محکم گرفته ، جلو خیمه ها ایستاده ، ... یه مرتبه دست عمه را رها کرد ، پای برهنه ، خودشو رسوند به عمو ...
عمّه ببین ،
عمومو تنها گیر آوردن
عمو غریبه
تنهاییِ عمو ، اِذن جهادمه
اون که عزیز تر از
تمومِ خونِوادَمه
من آه میکِشم ، تا آه میکِشه
اَلعَطشش منو
به قتلگاه میکِشه
رها کن دستامو ،
که جون فدا کنم
باید مِثه بابام ،
جمل به پا کنم
اینا که اصغرو
به خاک و خون کشیدن
برا عمو ببین
چقدر قشون کشیدن
عمو غریبه
از فرط تشنگی ،
نداره طاقتی
بردار دست از پیکرش
ای شمر لعنتی
الهی من فداش
خونیه پیرنش
مگه می ذارم کوفیا
از من بگیرنش ؟
از دنیا دارم ،
همین یه آرزو
میخوام که جون بِدم
توو بغل عمو ...
تا رسید ، صدازد : آی نامرد ، میخوای عمویِ منو بزنی ؟ مگه من مُردم ؟ ... دید اون نانجیب شمشیرشو بالا آورده ... دستشو سپر کرد ... اون نامرد شمشیرو پایئن آورد ، دست عبدالله قلم شد ... حالا دیگه نوبت حرمله است ! ... ای نامرد ، بشکنه دستت حرمله ... دید این نوجوان توو بغل ابی عبدالله افتاده ، دیگه رمقی نداره ، سر بالاست ، گِلوی عبدالله را نشونه گرفت ... هر جا نشستی صدا بزن : یا حسین ...
( قم ، پردیسان ، مسجد حضرت فاطمة الزهرا سلام الله علیها )
11/5/1401