─┅══༅࿇༅ ❃﷽❃ ༅࿇༅══┅─
🏴#متن_روضه
#شب_رحلت_حضرت_ام_البنین_علیه_السلام
یا رحمان و یا رحیم،،،
شب رحلت حضرت ام البنین سلام الله علیها مادر حضرت اباالفضل العباس علیه السلام است،،، دلها را روانه قبرستان بقیع کنیم،،،، به یاد مادر شیر پرور،،،،
@golvajhehaye_roozeh
حضرت ام البنین از بس که با احساس بود
با یتیمان علی در مـــــادری حســـــاس بود
این مقامش بس که او در بین نسوان جهان
مــــــادر ســــــقای دشت کربلا عبـــاس بود
جز او بقیع زائـــــر خلوت نشـــــین نداشت
در کوچه باغ مرثیه ها ،خوشه چین نداشت
جز چشم او که چشمه ی احساس شد،کسی
یک آســــــمان ســتاره به روی زمین نداشت
با آن که خفتــــه بود به خـون، باغ لاله اش
از شکـــوه کمـــــترین اثری بر جبین نداشت
بعـد از به دل نشـــــــاندن داغ چهار ســــرو
دلبســتگی به واژه ی ام البنــــین نداشـــــت
می گفـــت ای دلاور نستـــــوه ای رشـــــیـد
خورشید نیز صبر ورضا بیش از این نداشت
عباس مــــن، کـــــــه لاله ی عبــــاسی مـنی
ای کاش دل به داغ فــــــراقت یقین نداشت
ای ساقی حرم که عطـش تشـــــنه ی تو بود
ساقی به جز تو سلسله ی یاو سـین نداشت
عـباس من شنـــــــیده ام افـتاده ای از اسب
تاب تحمل تو مگـــــر صــــــدر زیـن نداشت
بر دست و بازوی تو علی بوســـــه داده بود
کس چـــون تو بازوان غــرور آفرین نداشت
#شعر:محمد جواد غفور زاده
@golvajhehaye_roozeh
بعد از شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها امیرالمومنین به برادرش عقیل که مرد نسب شناس بود فرمود برای من زنی انتخاب کنید که از خاندان بزرگ و شجاع باشد ،عقیل فاطمه بنی کلاب را انتخاب کرد ، وقتی ازدواج صورت گرفت، همین که وارد خانه مولا شد اولین کاری که کرد بچههای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را دور خود جمع کرد عرض کرد بچههای حضرت فاطمه زهرا من نیامده ام جای مادرتان را بگیرم من اومدم کنیزی شما را قبول کنم، آفرین بر این زن با محبت ، اولین فرزندی که از این خانم بدنیا آمد قمربنی هاشم اباالفضل العباس علیه السلام بود وقتی قنداقه اش را در دامن مولا گذاشت ، امیرالمومنین دست های عباسش را بوسه می زد و گریه می کرد، خانم ام النبین نگران شد عرض کرد :آقاجان آیا دست های عباسم عیبی دارد که می بوسی و گریه می کنی، فرمود این دستها نه تنها عیبی ندارد بلکه این دستها بهترین دستهاست که برای یاری برادرش حسین از بدن جدا می کنند، تا این جمله بی بی شنید قنداقه عباس را برداشت دور سر حسین علیه السلام گردانید یعنی حسین جان عباس من بلا گردان تو باشد،
@golvajhehaye_roozeh
#گـــــریز
گذشت تا همراه برادر به کربلا رفت،،،، روز عاشورا وقتی تشنگی بچههای برادر را دید، سوار بر اسب شد مشکی بدوش انداخت وارد شریعه فرات شد،،، چهار هزار نفر تیرانداز ماهر دور تا دور عباس(ع) را محاصره کرده بودند که نگذارند آب به خیمه ها برسد،،،، عباس مشک را پر از آب کرد از شریعه بیرون آمد ،،،، ناگهان مردی پشت نخلها کمین کرده بود با شمشیرش دست راست اباالفضل را از بدن جدا کرد،،،
عباس مشک را به دوش چپ انداخت نامردی دست چپش را هم از بدن جدا کرد.
تیر به چشمانش زدند، عمود آهن به فرقش زدند،تیر به مشکش زدند اینجا بود امید عباس ناامید شد،،،، صدا زد : ادرک اخا،،،، حسین جان برادرت را دریاب،،،،
ابی عبدالله خودش را به بالین برادر رسانید... چه برادری دست ها از بدن جدا شده،،، فرقش شکافته شده،،،، چشمانش تیر زدند،،،
~همین که تیر رسید و به چشم او جا شد
~قـــــد بـرادرش انگار از کمـــــــــر تا شد
~همین که ناله ی ادرک اخابه گوش رسید
~به روی خاک دو دســـت بریده پیـدا شد
اینجا بود عباس (ع) چشم باز کرد،،،
صدا زد حسین جان خون از چشمانم پاک کن تا یک بار دیگر جمالت را ببینم،،،،
ابی عبدالله فرمود:
« اَلآنَ اِنکَسَرَ ظَهری وَ قَلَّت حیلَتی
اینک کمرم شکست،ورشته تدبیر و چاره ی من گسسته شد»
صلی الله علیک یا اباعبدالله،،،
✍#عیسی_رمضانی_پور
▪️#انتشارات_ال_نبی_قم
📚منابع:
اَلآنَ اِنکَسَرَ ظَهری وَ قَلَّت حیلَتی،از
_بحار الا نوار،ج45،ص42
_منتهی الامال ص 528 و سوگنامه آل محمد،ص 307
⭕️کانال متن روضه_مقاتل معتبر چهارده معصوم علیه السلام.(ایتا) 👇
http://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh
•┈┈••✾•✾•✾••┈┈•
📌با نشـر لینڪ کانال ما در ثواب اهداف کانال سهیـم باشید.
─┅══༅࿇༅ ❃ ༅࿇༅❃ ༅࿇༅══┅─
هدایت شده از متن روضه مقاتل معتبر چهارده معصوم (ع)
─┅══༅࿇༅ ❃﷽❃ ༅࿇༅══┅─
🏴#متن_روضه
#شب_رحلت_حضرت_ام_البنین_علیه_السلام
یا رحمان و یا رحیم،،،
شب رحلت حضرت ام البنین سلام الله علیها مادر حضرت اباالفضل العباس علیه السلام است،،، دلها را روانه قبرستان بقیع کنیم،،،، به یاد مادر شیر پرور،،،،
@golvajhehaye_roozeh
حضرت ام البنین از بس که با احساس بود
با یتیمان علی در مـــــادری حســـــاس بود
این مقامش بس که او در بین نسوان جهان
مــــــادر ســــــقای دشت کربلا عبـــاس بود
جز او بقیع زائـــــر خلوت نشـــــین نداشت
در کوچه باغ مرثیه ها ،خوشه چین نداشت
جز چشم او که چشمه ی احساس شد،کسی
یک آســــــمان ســتاره به روی زمین نداشت
با آن که خفتــــه بود به خـون، باغ لاله اش
از شکـــوه کمـــــترین اثری بر جبین نداشت
بعـد از به دل نشـــــــاندن داغ چهار ســــرو
دلبســتگی به واژه ی ام البنــــین نداشـــــت
می گفـــت ای دلاور نستـــــوه ای رشـــــیـد
خورشید نیز صبر ورضا بیش از این نداشت
عباس مــــن، کـــــــه لاله ی عبــــاسی مـنی
ای کاش دل به داغ فــــــراقت یقین نداشت
ای ساقی حرم که عطـش تشـــــنه ی تو بود
ساقی به جز تو سلسله ی یاو سـین نداشت
عـباس من شنـــــــیده ام افـتاده ای از اسب
تاب تحمل تو مگـــــر صــــــدر زیـن نداشت
بر دست و بازوی تو علی بوســـــه داده بود
کس چـــون تو بازوان غــرور آفرین نداشت
#شعر:محمد جواد غفور زاده
@golvajhehaye_roozeh
بعد از شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها امیرالمومنین به برادرش عقیل که مرد نسب شناس بود فرمود برای من زنی انتخاب کنید که از خاندان بزرگ و شجاع باشد ،عقیل فاطمه بنی کلاب را انتخاب کرد ، وقتی ازدواج صورت گرفت، همین که وارد خانه مولا شد اولین کاری که کرد بچههای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را دور خود جمع کرد عرض کرد بچههای حضرت فاطمه زهرا من نیامده ام جای مادرتان را بگیرم من اومدم کنیزی شما را قبول کنم، آفرین بر این زن با محبت ، اولین فرزندی که از این خانم بدنیا آمد قمربنی هاشم اباالفضل العباس علیه السلام بود وقتی قنداقه اش را در دامن مولا گذاشت ، امیرالمومنین دست های عباسش را بوسه می زد و گریه می کرد، خانم ام النبین نگران شد عرض کرد :آقاجان آیا دست های عباسم عیبی دارد که می بوسی و گریه می کنی، فرمود این دستها نه تنها عیبی ندارد بلکه این دستها بهترین دستهاست که برای یاری برادرش حسین از بدن جدا می کنند، تا این جمله بی بی شنید قنداقه عباس را برداشت دور سر حسین علیه السلام گردانید یعنی حسین جان عباس من بلا گردان تو باشد،
@golvajhehaye_roozeh
#گـــــریز
گذشت تا همراه برادر به کربلا رفت،،،، روز عاشورا وقتی تشنگی بچههای برادر را دید، سوار بر اسب شد مشکی بدوش انداخت وارد شریعه فرات شد،،، چهار هزار نفر تیرانداز ماهر دور تا دور عباس(ع) را محاصره کرده بودند که نگذارند آب به خیمه ها برسد،،،، عباس مشک را پر از آب کرد از شریعه بیرون آمد ،،،، ناگهان مردی پشت نخلها کمین کرده بود با شمشیرش دست راست اباالفضل را از بدن جدا کرد،،،
عباس مشک را به دوش چپ انداخت نامردی دست چپش را هم از بدن جدا کرد.
تیر به چشمانش زدند، عمود آهن به فرقش زدند،تیر به مشکش زدند اینجا بود امید عباس ناامید شد،،،، صدا زد : ادرک اخا،،،، حسین جان برادرت را دریاب،،،،
ابی عبدالله خودش را به بالین برادر رسانید... چه برادری دست ها از بدن جدا شده،،، فرقش شکافته شده،،،، چشمانش تیر زدند،،،
~همین که تیر رسید و به چشم او جا شد
~قـــــد بـرادرش انگار از کمـــــــــر تا شد
~همین که ناله ی ادرک اخابه گوش رسید
~به روی خاک دو دســـت بریده پیـدا شد
اینجا بود عباس (ع) چشم باز کرد،،،
صدا زد حسین جان خون از چشمانم پاک کن تا یک بار دیگر جمالت را ببینم،،،،
ابی عبدالله فرمود:
« اَلآنَ اِنکَسَرَ ظَهری وَ قَلَّت حیلَتی
اینک کمرم شکست،ورشته تدبیر و چاره ی من گسسته شد»
صلی الله علیک یا اباعبدالله،،،
✍#عیسی_رمضانی_پور
▪️#انتشارات_ال_نبی_قم
📚منابع:
اَلآنَ اِنکَسَرَ ظَهری وَ قَلَّت حیلَتی،از
_بحار الا نوار،ج45،ص42
_منتهی الامال ص 528 و سوگنامه آل محمد،ص 307
⭕️کانال متن روضه_مقاتل معتبر چهارده معصوم علیه السلام.(ایتا) 👇
http://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh
•┈┈••✾•✾•✾••┈┈•
📌با نشـر لینڪ کانال ما در ثواب اهداف کانال سهیـم باشید.
─┅══༅࿇༅ ❃ ༅࿇༅❃ ༅࿇༅══┅─