eitaa logo
متن روضه مقاتل معتبر چهارده معصوم (ع)
1.6هزار دنبال‌کننده
251 عکس
152 ویدیو
32 فایل
🔰 #متن_روضه 🔰 #مقاتل_معتبر_چهارده_معصوم_ع 🔰 #شناخت_شبهات_از_لسان_محققان http://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh لینک کانال👆🏻 ارائه صوت ومتن سخرانی ناب از علمای دینی کشور
مشاهده در ایتا
دانلود
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بسم الله الرحمن الرحیم 🌕تنهایی و غربت مسلم بن عقیل در کوفه و پناه بردن او به خانه زنی به نام طوعه لَمّا رَأى [مُسلِمٌ‏] أَنَّهُ قَد أمسى ولَيسَ مَعَهُ إلّا اولئِكَ النَّفَرُ [ثَلاثونَ نَفَرا]، خَرَجَ مُتَوَجِّها نَحوَ أبوابِ كِندَةَ، وبَلَغَ الأَبوابَ وَمَعهُ مِنهُم عَشَرَةٌ، ثُمَّ خَرَجَ مِنَ البابِ وإذا لَيسَ مَعَهُ إنسانٌ، وَالتَفَتَ فَإِذا هُوَ لا يُحِسُّ أحَدا يَدُلُّهُ عَلَى الطَّريقِ، ولا يَدُلُّهُ عَلى مَنزِلٍ، ولا يُواسيهِ بِنَفسِهِ إن عَرَضَ لَهُ عَدُوٌّ. فَمَضى عَلى وَجهِهِ يَتَلَدَّدُ في أزِقَّةِ الكوفَةِ، لا يَدري أينَ يَذهَبُ، حَتّى خَرَجَ إلى دورِ بَني جَبَلَةَ مِن كِندَةَ، فَمَشى حَتّى انتَهى إلى بابِ امرَأَةٍ يُقالُ لَها: طَوعَةُ...فَسَلَّمَ عَلَيهَا ابنُ عَقيلٍ، فَرَدَّت عَلَيهِ. فَقالَ لَها: يا أمَةَ اللّهِ اسقيني ماءً، فَدَخَلَت فَسَقَتهُ، فَجَلَسَ، و أدخَلَتِ الإِناءَ ثُمَّ خَرَجَت فَقالَت: يا عَبدَ اللّهِ، ألَم تَشرَب؟ قالَ: بَلى، قالَت: فَاذهَب إلى أهلِكَ! فَسَكَتَ. ثُمَّ عادَت فَقالَت مِثلَ ذلِكَ، فَسَكَتَ. ثُمَّ قالَت لَهُ: فِئ‏ للّهِ، سُبحانَ اللّهِ يا عَبدَ اللّهِ، فَمُرَّ إلى أهلِكَ عافاكَ اللّهُ! فَإِنَّهُ لا يَصلُحُ لَكَ الجُلوسُ عَلى بابي، ولا احِلُّهُ لَكَ. فَقامَ فَقالَ: يا أمَةَ اللّهِ، ما لي في هذَا المِصرِ مَنزِلٌ ولا عَشيرَةٌ، فَهَل لَكِ إلى أجرٍ ومَعروفٍ، ولَعَلّي مُكافِئُكِ بِهِ بَعدَ اليَومِ؟ فَقالَت: يا عَبدَ اللّهِ وما ذاكَ؟ قالَ: أنَا مُسلِمُ بنُ عَقيلٍ، كَذَبَني هؤُلاءِ القَومُ وغَرّوني. قالَت: أنتَ مُسلِمٌ؟! قالَ: نَعَم. قالَت: ادخُل، فَأَدخَلَتهُ بَيتا في دارِها غَيرَ البَيتِ الَّذي تَكونُ فيهِ، وفَرَشَت لَهُ، وعَرَضَت عَلَيهِ العَشاءَ... کانال متن روضه_مقاتل معتبر چهارده معصوم علیه السلام.(تلگرام)👇 https://t.me/matnrozehmaghtalmotabar •┈┈••✾•✾•✾••┈┈ ⭕️کانال متن روضه_مقاتل معتبر چهارده معصوم علیه السلام.(ایتا) 👇 http://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh •┈┈••✾•✾•✾••┈┈• 📌باز نشر مطالب با ذکر صلواتی بر محمد و آل محمد 1⃣ 👇 ─•᪥•══᪥᪥᪥𑁍᪥᪥᪥══•᪥•─
📌تنهایی و غربت مسلم بن عقیل در کوفه و پناه بردن او به خانه زنی به نام طوعه ترجمه: مسلم، چون ديد شب شده و جز سى نفر با او كسى نمانده، به سمت درهاى كِنده به راه افتاد و وقتى به آن درها رسيد، ده نفر باقى مانده بودند و از مسجد كه خارج شد، ديگر كسى با او نبود. توجّه كرد. ديد كسى نيست تا به او راه را نشان دهد و او را به خانه‏اى ببرد و اگر دشمن بر او حمله كرد، با او همدردى نمايد و از او دفاع كند. همان گونه سرگردان در كوچه‏هاى كوفه مى‏گشت و نمى‏دانست كجا مى‏رود، تا به خانه‏هاى بنى جَبَله (از قبيله كِنْده) رسيد. رفت تا به درِ خانه زنى رسيد كه نامش طَوعه بود. آن زن، كنيز اشعث بن قيس بود و چون از او بچّه‏دار شده بود، او را آزاد كرده بود. آن گاه اسَيدِ حضرمى، با او ازدواج كرد و فرزندى به نام بلال از او داشت. بلال به همراه مردم، بيرون رفته بود و مادرش بر در ايستاده بود و انتظارش را مى‏كشيد. پسر عقيل بر زن، سلام كرد و زن، جواب داد. مسلم به زن گفت: بنده خدا! به من، قدرى آب بده. زن رفت و برايش آب آورد. مسلم، همان جا نشست. زن، ظرف آب را بُرد و باز گشت و گفت: مگر آب نخوردى؟ مسلم گفت: چرا. زن گفت: پس نزد خانواده‏ات باز گرد. مسلم، سكوت كرد. زن، دو مرتبه حرف‏هايش را تكرار كرد. باز مسلم، سكوت كرد. آن گاه زن گفت: به خاطر خدا باز گرد، سبحان اللّه! اى بنده خدا! خدا، سلامتت بدارد! نزد خانواده‏ات باز گرد. شايسته نيست بر درِ خانه من بنشينى و من، اين كار را روا نمى‏دارم. مسلم برخاست و گفت: اى بنده خدا! من در اين شهر، خانه و خانواده‏اى ندارم. آيا مى‏خواهى پاداشى ببرى و كار نيكى انجام دهى؟ شايد در آينده بتوانم جبران كنم. زن گفت: اى بنده خدا! جريان چيست؟ گفت: من، مسلم بن عقيل هستم. اين مردم به من دروغ گفتند و مرا فريفتند. زن گفت: تو مسلم هستى؟ گفت: آرى. زن گفت: داخل خانه شو. و او را داخل اتاقى غير از اتاق نشيمن خود كرد و فرشى برايش انداخت و برايش شام برد 📚: تاريخ طبري: ج 5 ص 350؛ لهوف، سید بن طاووس: ص 120 كانَ ابنُها [أيِ ابنُ طَوعَةَ] مَولىً لِمُحَمَّدِ بنِ الأَشعَثِ، فَلَمّا عَلِمَ بِهِ [أي بِمُسلِمٍ‏] الغُلامُ، انطَلَقَ إلى مُحَمَّدٍ فَأَخبَرَهُ، فَانطَلَقَ مُحَمَّدٌ إلى عُبَيدِ اللّهِ فَأَخبَرَه‏ پسر طوعه، از ياران محمّد بن اشعث بود و چون از وجود مسلم باخبر شد، نزد محمّد آمد و به وى گزارش داد و محمّد هم به سرعت نزد عبيد اللّه رفت و به وى خبر داد. شورش به خانه طوعه و سنگباران کردن وآتش زدن خانه 📚: مقتل الحسين عليه السلام خوارزمي: ج 1 ص 208 کانال متن روضه_مقاتل معتبر چهارده معصوم علیه السلام.(تلگرام)👇 https://t.me/matnrozehmaghtalmotabar •┈┈••✾•✾•✾••┈┈ ⭕️کانال متن روضه_مقاتل معتبر چهارده معصوم علیه السلام.(ایتا) 👇 http://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh •┈┈••✾•✾•✾••┈┈• 📌باز نشر مطالب با ذکر صلواتی بر محمد و آل محمد 2⃣ 👇 ─•᪥•══᪥᪥᪥𑁍᪥᪥᪥══•᪥•─
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بسم الله الرحمن الرحیم 📌خروج امام حسین از مکه به سمت کربلا در روز ترویه براساس نقل سیدبن طاووس وَ كَانَ قَدْ تَوَجَّهَ الْحُسَيْنُ ع مِنْ مَكَّةَ يَوْمَ الثَّلَاثَاءِ لِثَلَاثٍ‏ مَضَيْنَ‏ مِنْ‏ ذِي الْحِجَّةِ وَ قِيلَ يَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ لِثَمَانٍ مَضَيْنَ مِنْ ذِي الْحِجَّةِ سَنَةَ سِتِّينَ قَبْلَ أَنْ يَعْلَمَ بِقَتْلِ مُسْلِمٍ لِأَنَّهُ ع خَرَجَ مِنْ مَكَّةَ فِي الْيَوْمِ الَّذِي قُتِلَ فِيهِ مُسْلِمٌ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ. وَ رُوِيَ أَنَّهُ ع لَمَّا عَزَمَ عَلَى الْخُرُوجِ إِلَى الْعِرَاقِ قَامَ خَطِيباً فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ‏ ما شاءَ اللَّهُ‏ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ‏ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ خُطَّ الْمَوْتُ‏ عَلَى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلَادَةِ عَلَى جِيدِ الْفَتَاةِ وَ مَا أَوْلَهَنِي إِلَى أَسْلَافِي اشْتِيَاقَ يَعْقُوبَ إِلَى يُوسُفَ وَ خُيِّرَ لِي مَصْرَعٌ أَنَا لَاقِيهِ كَأَنِّي بِأَوْصَالِي تَتَقَطَّعُهَا عَسَلَانُ الْفَلَوَاتِ بَيْنَ النَّوَاوِيسِ وَ كَرْبَلَاءَ فَيَمْلَأْنَ مِنِّي أَكْرَاشاً جُوفاً وَ أَجْرِبَةً سُغْباً لَا مَحِيصَ عَنْ يَوْمٍ خُطَّ بِالْقَلَمِ رِضَى اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَيْتِ نَصْبِرُ عَلَى بَلَائِهِ وَ يُوَفِّينَا أَجْرَ الصَّابِرِينَ لَنْ تَشُذَّ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص لُحْمَتُهُ وَ هِيَ مَجْمُوعَةٌ لَهُ فِي حَظِيرَةِ الْقُدْسِ تَقَرُّ بِهِمْ عَيْنُهُ وَ يُنْجَزُ بِهِمْ وَعْدُهُ مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنَا فَإِنَّنِي رَاحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى. وَ رَوَى أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ جَرِيرٍ الطَّبَرِيُّ الْإِمَامِيُّ فِي كِتَابِ دَلَائِلِ‏ الْإِمَامَةِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ سُفْيَانُ بْنُ وَكِيعٍ عَنْ أَبِيهِ وَكِيعٍ عَنِ الْأَعْمَشِ قَالَ قَالَ أَبُو مُحَمَّدٍ الْوَاقِدِيُّ وَ زُرَارَةُ بْنُ خُلَّجٍ‏ لَقِينَا الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ ع قَبْلَ أَنْ يَخْرُجَ إِلَى الْعِرَاقِ فَأَخْبَرْنَاهُ ضَعْفَ النَّاسِ بِالْكُوفَةِ وَ أَنَّ قُلُوبَهُمْ مَعَهُ وَ سُيُوفَهُمْ عَلَيْهِ فَأَوْمَأَ بِيَدِهِ نَحْوَ السَّمَاءِ فَفُتِحَتْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَ نَزَلَتِ الْمَلَائِكَةُ عَدَداً لَا يُحْصِيهِمْ إِلَّا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ لَوْ لَا تَقَارُبُ الْأَشْيَاءِ وَ هُبُوطُ الْأَجَلِ لَقَاتَلْتُهُمْ بِهَؤُلَاءِ وَ لَكِنْ أَعْلَمُ يَقِيناً أَنَّ هُنَاكَ مَصْرَعِي وَ مَصْرَعَ أَصْحَابِي لَا يَنْجُو مِنْهُمْ إِلَّا وَلَدِي عَلِيٌّ ع. وَ رَوَى مَعْمَرُ بْنُ الْمُثَنَّى فِي مَقْتَلِ الْحُسَيْنِ ع فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ‏ فَلَمَّا كَانَ يَوْمُ التَّرْوِيَةِ قَدِمَ عُمَرُ بْنُ سَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ إِلَى مَكَّةَ فِي جُنْدٍ كَثِيفٍ قَدْ أَمَرَهُ يَزِيدُ أَنْ يُنَاجِزَ الْحُسَيْنَ الْقِتَالَ إِنْ هُوَ نَاجَزَهُ أَوْ يُقَاتِلَهُ إِنْ قَدَرَ عَلَيْهِ. 1⃣👇
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بسم الله الرحمن الرحیم : حسين عليه السّلام روز سه شنبه سوّم ذى الحجة (روز چهارشنبه هشتم ذى الحجة نيز گفته شده است) سال ششم از هجرت از مكّه حركت كرد و هنوز خبر كشته شدن مسلم بآن حضرت نرسيده بود زيرا همان روزى كه مسلم كشته گشت حسين عليه السّلام از مكه بيرون شد. و روايت شده است كه چون حسين عليه السّلام خواست از مكّه بيرون شود براى سخنرانى بپا خواست و فرمود: ستايش خداى راست و آنچه خدا بخواهد مى‏شود و نيروئى جز از خداوند نيست درود خداوند بر پيغمبرش باد، مرگ بر فرزند آدم مسلّم است هم چون گردن بند در گردن دختران جوان، چقدر مشتاقم بديدار گذشتگانم آنچنان كه يعقوب را بديدار يوسف اشتياق بود مرا كشتارگاهى مقرّر است كه بايد آنجا برسم، گوئى مى‏بينم پيوندهاى بدن مرا گرگان بيابان‏ها از هم جدا مى‏كنند در سرزمينى ميان نو اويس و كربلا تا روده‏هاى خالى و انبانهاى گرسنه را از پاره‏هاى تن من پر كنند، آدمى از سرنوشت ناگزير است، ما خاندان رسالت برضاى خداوند راضى هستيم و ببلايش شكيبا، و خداوند بهترين پاداش شكيبايان را بما عطا خواهد فرمود هرگز پاره تن رسول خدا از او جدا نگردد و همگى در جايگاه قدس در كنار اويند تا ديده‏اش با آنان روشن شود و وعده الهى بآنان تحقّق يابد هر كه خواهد تا خون دل خود را در راه ما نثار كند و آماده حركت هست همراه ما كوچ كند كه من بصبحگاه امشب كوچ خواهم نمود. ابو جعفر محمّد بن جرير طبرى امامى در كتاب دلايل الامامه روايت‏ نموده: كه ابو محمّد سفيان بن وكيع از پدرش وكيع و او از اعمش روايت نموده كه گفت: ابو محمّد واقدى و زرارة بن خلج‏ گفتند: ما حسين بن على را پيش از آنكه بسوى عراق حركت كند ملاقات كرديم و از ناپايدارى مردم كوفه آگاهش نموديم و او را گفتيم: كه دلهاى آنان با او است ولى شمشيرهايشان بر روى او، آن حضرت چون سخن ما را شنيد اشاره‏اى بجانب آسمان نمود، درهاى آسمان باز شد و آنقدر فرشته فرود آمد كه شماره‏شان را جز خداوند كس نداند و فرمود: اگر نه اين بود كه چيزهائى بهم نزديك شده و وقت مرگ فرا رسيده است بيارى اين فرشتگان با اين مردم ميجنگيدم ولى من بيقين ميدانم كه قتلگاه من و قتلگاه اصحاب من آن جا است و بجز فرزندم على كسى را نجات نيست. و معمّر بن مثنّى در مقتل الحسين روايت كرده است چون روز ترويه‏ شد عمر بن سعد بن ابى وقّاص‏ با قشون زيادى بمكّه وارد شد و از طرف يزيد مأموريّت داشت كه اگر حسين مبارزه جنگى آغاز كند متقابلا با حسين مبارزه كند و اگر نيرو بقدر كافى داشته باشد خود او جنگ را آغاز نمايد. 1⃣👇
─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ در آغوش گرفتن سر امام حسین (ع) توسط دو دلداده: لَمّا جاؤوا بِرَأسِ الحُسَينِ عليه السلام ونَزَلوا مَنزِلاً يُقالُ لَهُ قِنَّسرينَ، اطَّلَعَ راهِبٌ مِن صَومَعَتِهِ إلَى الرَّأسِ، فَرَأى نورا ساطِعا يَخرُجُ مِن فيهِ، ويَصعَدُ إلَى السَّماءِ، فَأَتاهُم بِعَشَرَةِ آلافِ دِرهَمٍ، وأخَذَ الرَّأسَ، وأدخَلَهُ صَومَعَتَهُ، فَسَمِعَ صَوتا ولَم يَرَ شَخصا، قال: طوبى لَكَ، وطوبى لِمَن عَرَفَ حُرمَتَهُ، فَرَفَعَ الرّاهِبُ رَأسَهُ، وقالَ: يا رَبِّ، بِحَقِّ عيسى تَأمُرُ هذَا الرَّأسَ بِالتَّكَلُّمِ مَعي. فَتَكَلَّمَ الرَّأسُ، وقالَ: يا راهِبُ، أيَّ شَيءٍ تُريدُ؟ قالَ: مَن أنتَ؟ قالَ: أنَا ابنُ مُحَمَّدٍ المُصطَفى، وأنَا ابنُ عَلِيٍّ المُرتَضى، وأنَا ابنُ فاطِمَةَ الزَّهراءِ، وأنَا المَقتولُ بِكَربَلاءَ، أنَا المَظلومُ، أنَا العَطشانُ، فَسَكَتَ. فَوَضَعَ الرّاهِبُ وَجهَهُ عَلى وَجهِهِ، فَقالَ: لا أرفَعُ وَجهي عَن وَجهِكَ حَتّى تَقولَ: أنَا شَفيعُكَ يَومَ القِيامَةِ. فَتَكَلَّمَ الرَّأسُ، فَقالَ: اِرجِع إلى دينِ جَدّي مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله. فَقالَ الرّاهِبُ: أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّه ُ، وأشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّه، فَقَبِلَ لَهُ الشَّفاعَةَ. فَلَمّا أصبَحوا أخَذوا مِنهُ الرَّأسَ وَالدَّراهِمَ، فَلَمّا بَلَغُوا الوادِيَ نَظَرُوا الدَّراهِمَ قَد صارَت حِجارَةً : مناقب آل ابي طالب، ابن شهرآشوب: هنگامى كه سر حسين عليه السلام را آوردند و در منزلى به نام قِنَّسرين (شهرى در شام، به فاصله يك روز راه از حَلَب در مسير حِمْص) فرود آمدند، راهبى مسيحي از دِيْرش به سوى سر، حركت كرد و نورى را ديد كه از دهان آن، ساطع بود و به آسمان مى رفت. راهب مسيحي، ده هزار درهم به آنان (نگهبانان) داد و سر را گرفت و به درون دِيرش برد و بدون آن كه شخصى را ببيند، صدايى شنيد كه مى‌گفت: «خوشا به حالت ! خوشا به حال آن كه قَدر اين سر را شناخت!» راهب، سرش را بلند كرد و گفت پروردگارا! به حقّ عيسى، به اين سر بگو كه با من سخن بگويد. سر به سخن آمد و گفت: «اى راهب ! چه مى خواهى؟». گفت: تو كيستى؟ گفت: «من فرزند محمّدِ مصطفى و پسر علىِ مرتضى هستم. پسر فاطمه زهرا و مقتول كربلايم. من مظلوم و تشنه كامم» و ساكت شد. راهب صورت به صورتش نهاد و گفت: صورتم را از صورت تو بر نمى دارم تا بگويى: «من ، شفيع تو در روز قيامت هستم» سر به سخن درآمد و گفت: «به دين جدّم محمّد درآى» راهب گفت: گواهى مى دهم كه خدايى جز خداوند نيست و گواهى مى دهم كه محمّد پيامبر خداست. آن گاه حسين عليه السلام پذيرفت كه شفاعتش كند. صبحدم آن قوم سر و دِرهم ها را گرفتند و چون به وادى رسيدند ديدند كه درهم ها سنگ شده است. 📚: مناقب آل ابي طالب، ابن شهر آشوب مازندراني ج ٤ ص ٦٠ ، بحار الأنوار علامه مجلسي : ج ٤٥ ص ٣٠٣ . ⭕️کانال متن روضه_مقاتل معتبر چهارده معصوم علیه السلام.(تلگرام)👇 https://t.me/matnrozehmaghtalmotabar •┈┈••✾•✾•✾••┈┈ ⭕️کانال متن روضه_مقاتل معتبر چهارده معصوم علیه السلام.(ایتا) 👇 http://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh •┈┈••✾•✾•✾••┈┈• 📌باز نشر مطالب با ذکر صلواتی بر محمد و آل محمد(ص) ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌
─━⊰•┅═•••❃﷽❃•••═┅•⊱━─ بے نامـه ے زهـــرا ، به عـــزا ره ندهــندم در پشـــت درم ،بار دگــــر نامــــه بگیرم سـوگند به آن کشـته که در پشت در افتاد در بــاز شــــود باز اگـــــر نامــه بگـــیرم ایـام محـــرم شـــد و ذیحـجـه ســرآمــد در میـزنــم از پـیـڪ ســحـر نامــه بگـیرم چاووش عـزا موکــب غـم را حــرکت داد میل ســفـرم هست ، ســـفـر نامـه بگیـرم _دیگه چیزے نمونده این قافله برسه کربلا،،، اے همـســفران قـــافـله را تـنـــد نــــرانید کز اصــغر شش ماهـــه گــذرنامـه بگــیرم شـمیم پرچـمش میاد، بوے محرمش میاد چه بلایے سـرش میاد،صداے مادرش میاد یکے میاد یکے میـره،شهیـدمیاد اسیر میره جوون میاد و پیر میره،،، حسین،،، ابے عبدالله رسید منزل سعلبیه،،،،اونجا اتراق کردن، دو تا قاصد از کوفه میومدن، حضرت پرسید از کوفه چه خبر؟! گفتن همین قدر بگیم مسلمت رو کشتن،،، تا این خبر رو دادن ارباب ما گریه کرد، فرمود: ”رَحِمَ اللَهُ مُسْلِمًا إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَیْهِ رَاجِعونَ” بعد صدا زد حمیده دختر مسلم رو بیارن،،،” مسلم تو کربلا پنج تا شهید داره،،، دوتا آقازادش تو خود کربلا کشته شدن که حضرت تو ناحیه ے مقدسه به اونا سلام مے کنه دوتا آقازادش، محمد و ابراهیمن که تو مصعب کشته شدن،،، یه دخترم داره به نام حمیده که تو ماجراے شام غریبان کشته شده،،، این دختر رو صدا زد،،، بغلش کرد،،، ابے عبدالله دایے این دختره،،،یه جورے نوازشش کرد، که این دختر فهمید یتیم شده ”حضرت فرمود: مبادا دلتنگے کنی، من هستم،،، ”خواهران و دختران من هستن،،، ” سکینه این صحنه رو به خوبے داره مے بینه،،، گذشت تا عصر روز عاشورا،،، با همه وداع کرد،،، همه رو آرام کرد،،، این زن و بچه و خواهر رو به خیمه راهے کرد،،،سوار بر ذوالجناح شد دید دیگه مرکب حرکت نمے کنه،،، ”یه نگاه کرد دید ذوالجناح سرشو پایین انداخته،،،سکینه مانع حرکت ذوالجناح شده‌ ” از اسب پیاده شد”،،، این ناز دانه رو بغل گرفت، یا الله، نمیدونم این نازدانه چه جورے حرف میزد، دل حسین و به لرزه انداخت،،، فرمود:”لاتحرقے قلبے بدمعڪ حسرة، مادام الروح فے جُثمانی” یعنے تا زنده ام دلمو آتش نزن،،،” هر جورے بود این دختر تو بغل بابا آرام گرفت، دست نوازش بابا رو سر دختر قرار گرفت،،، هر جورے بود دختر رو آرام کرد ”اما بمیرم عصر روز یازدهم،،، این نازدانه آمد کنار گودال قتلگاه،،،هر چه گشت بلکه یه بار دیگه آغوش بابا رو پیدا کنه،،،دست نوازش بابا رو رو سرش بیاره،،،هر کارے کرد نتونست ”میدونے چرا؟،،، آخه هر طرف بدن رو برداشت طرف دیگه متلاشے شد،،،” بدن امام احترام داره، هر کارے کرد دید بدن داره متلاشے میشه، آخرالامر بدنو رو زمین گذاشت، ”فنکبت علیه” بر اون بدن سجده کرد،،، این لبارو گذاشت بر اون رگاے بریده،،، یه وقت شنید از اون حنجره خونے بابا این صدا بلند شد، سکینه جان،،، به شیعیان من سلام مرا برسان،،، بگو بابامو لب تشنه کشتن،،، اے حسین،،، شِیعَتِے مَا اِنْ شَرِبتُم ماءَ عَذْبٍ فَاذْکُرُونے اَوْ سَمِعْـــتُمْ بِغَـــریبٍ اَوْ شَهِیـدٍ فَانْدُبوُنی اگه من و تو روضه خون شدیم،،، از اثر اون سلامیه که از حنجره ے اربابمون به ما رسیده،،، روضه رو به همون جایے ختم کنم که شعرم ختم شد، سکینه جان به اونا بگو: لَیْتَکُمْ فِے یَوْمِ عاشُــورا جَمیعاً تَنْظُروُنے کَیْفَ اَسْتَسْقِے لِطِفْلے فَابَوْا اَنْ یَرْحَمُونی حسین،،، بأبے المستضعف الغریب، یا قتیل الله یااباعبدالله لطفے که کرده اے تو به من مـادرم نکرد اے مهــربان تر از پدر و مـادرم حسین،،، بالحسین یاالله،،، کانال متن روضه_مقاتل معتبر چهارده معصوم علیه السلام.(تلگرام)👇 https://t.me/matnrozehmaghtalmotabar •┈┈••✾•✾•✾••┈┈ ⭕️کانال متن روضه_مقاتل معتبر چهارده معصوم علیه السلام.(ایتا) 👇 http://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh •┈┈••✾•✾•✾••┈┈• 📌باز نشر مطالب با ذکر صلواتے بر محمد و آل محمد ─━⊰-••••═•••❃❀❃•••═••••-⊱━─
─━⊰•┅═•••❃﷽❃•••═┅•⊱━─ بے نامـه ے زهـــرا ، به عـــزا ره ندهــندم در پشـــت درم ،بار دگــــر نامــــه بگیرم سـوگند به آن کشـته که در پشت در افتاد در بــاز شــــود باز اگـــــر نامــه بگـــیرم ایـام محـــرم شـــد و ذیحـجـه ســرآمــد در میـزنــم از پـیـڪ ســحـر نامــه بگـیرم چاووش عـزا موکــب غـم را حــرکت داد میل ســفـرم هست ، ســـفـر نامـه بگیـرم _دیگه چیزے نمونده این قافله برسه کربلا،،، اے همـســفران قـــافـله را تـنـــد نــــرانید کز اصــغر شش ماهـــه گــذرنامـه بگــیرم شـمیم پرچـمش میاد، بوے محرمش میاد چه بلایے سـرش میاد،صداے مادرش میاد یکے میاد یکے میـره،شهیـدمیاد اسیر میره جوون میاد و پیر میره،،، حسین،،، ابے عبدالله رسید منزل سعلبیه،،،،اونجا اتراق کردن، دو تا قاصد از کوفه میومدن، حضرت پرسید از کوفه چه خبر؟! گفتن همین قدر بگیم مسلمت رو کشتن،،، تا این خبر رو دادن ارباب ما گریه کرد، فرمود: ”رَحِمَ اللَهُ مُسْلِمًا إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَیْهِ رَاجِعونَ” بعد صدا زد حمیده دختر مسلم رو بیارن،،،” مسلم تو کربلا پنج تا شهید داره،،، دوتا آقازادش تو خود کربلا کشته شدن که حضرت تو ناحیه ے مقدسه به اونا سلام مے کنه دوتا آقازادش، محمد و ابراهیمن که تو مصعب کشته شدن،،، یه دخترم داره به نام حمیده که تو ماجراے شام غریبان کشته شده،،، این دختر رو صدا زد،،، بغلش کرد،،، ابے عبدالله دایے این دختره،،،یه جورے نوازشش کرد، که این دختر فهمید یتیم شده ”حضرت فرمود: مبادا دلتنگے کنی، من هستم،،، ”خواهران و دختران من هستن،،، ” سکینه این صحنه رو به خوبے داره مے بینه،،، گذشت تا عصر روز عاشورا،،، با همه وداع کرد،،، همه رو آرام کرد،،، این زن و بچه و خواهر رو به خیمه راهے کرد،،،سوار بر ذوالجناح شد دید دیگه مرکب حرکت نمے کنه،،، ”یه نگاه کرد دید ذوالجناح سرشو پایین انداخته،،،سکینه مانع حرکت ذوالجناح شده‌ ” از اسب پیاده شد”،،، این ناز دانه رو بغل گرفت، یا الله، نمیدونم این نازدانه چه جورے حرف میزد، دل حسین و به لرزه انداخت،،، فرمود:”لاتحرقے قلبے بدمعڪ حسرة، مادام الروح فے جُثمانی” یعنے تا زنده ام دلمو آتش نزن،،،” هر جورے بود این دختر تو بغل بابا آرام گرفت، دست نوازش بابا رو سر دختر قرار گرفت،،، هر جورے بود دختر رو آرام کرد ”اما بمیرم عصر روز یازدهم،،، این نازدانه آمد کنار گودال قتلگاه،،،هر چه گشت بلکه یه بار دیگه آغوش بابا رو پیدا کنه،،،دست نوازش بابا رو رو سرش بیاره،،،هر کارے کرد نتونست ”میدونے چرا؟،،، آخه هر طرف بدن رو برداشت طرف دیگه متلاشے شد،،،” بدن امام احترام داره، هر کارے کرد دید بدن داره متلاشے میشه، آخرالامر بدنو رو زمین گذاشت، ”فنکبت علیه” بر اون بدن سجده کرد،،، این لبارو گذاشت بر اون رگاے بریده،،، یه وقت شنید از اون حنجره خونے بابا این صدا بلند شد، سکینه جان،،، به شیعیان من سلام مرا برسان،،، بگو بابامو لب تشنه کشتن،،، اے حسین،،، شِیعَتِے مَا اِنْ شَرِبتُم ماءَ عَذْبٍ فَاذْکُرُونے اَوْ سَمِعْـــتُمْ بِغَـــریبٍ اَوْ شَهِیـدٍ فَانْدُبوُنی اگه من و تو روضه خون شدیم،،، از اثر اون سلامیه که از حنجره ے اربابمون به ما رسیده،،، روضه رو به همون جایے ختم کنم که شعرم ختم شد، سکینه جان به اونا بگو: لَیْتَکُمْ فِے یَوْمِ عاشُــورا جَمیعاً تَنْظُروُنے کَیْفَ اَسْتَسْقِے لِطِفْلے فَابَوْا اَنْ یَرْحَمُونی حسین،،، بأبے المستضعف الغریب، یا قتیل الله یااباعبدالله لطفے که کرده اے تو به من مـادرم نکرد اے مهــربان تر از پدر و مـادرم حسین،،، بالحسین یاالله،،، کانال متن روضه_مقاتل معتبر چهارده معصوم علیه السلام.(تلگرام)👇 https://t.me/matnrozehmaghtalmotabar •┈┈••✾•✾•✾••┈┈ ⭕️کانال متن روضه_مقاتل معتبر چهارده معصوم علیه السلام.(ایتا) 👇 http://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh •┈┈••✾•✾•✾••┈┈• 📌باز نشر مطالب با ذکر صلواتے بر محمد و آل محمد ─━⊰-••••═•••❃❀❃•••═••••-⊱━─
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بسم الله الرحمن الرحیم 🌕تنهایی و غربت مسلم بن عقیل در کوفه و پناه بردن او به خانه زنی به نام طوعه لَمّا رَأى [مُسلِمٌ‏] أَنَّهُ قَد أمسى ولَيسَ مَعَهُ إلّا اولئِكَ النَّفَرُ [ثَلاثونَ نَفَرا]، خَرَجَ مُتَوَجِّها نَحوَ أبوابِ كِندَةَ، وبَلَغَ الأَبوابَ وَمَعهُ مِنهُم عَشَرَةٌ، ثُمَّ خَرَجَ مِنَ البابِ وإذا لَيسَ مَعَهُ إنسانٌ، وَالتَفَتَ فَإِذا هُوَ لا يُحِسُّ أحَدا يَدُلُّهُ عَلَى الطَّريقِ، ولا يَدُلُّهُ عَلى مَنزِلٍ، ولا يُواسيهِ بِنَفسِهِ إن عَرَضَ لَهُ عَدُوٌّ. فَمَضى عَلى وَجهِهِ يَتَلَدَّدُ في أزِقَّةِ الكوفَةِ، لا يَدري أينَ يَذهَبُ، حَتّى خَرَجَ إلى دورِ بَني جَبَلَةَ مِن كِندَةَ، فَمَشى حَتّى انتَهى إلى بابِ امرَأَةٍ يُقالُ لَها: طَوعَةُ...فَسَلَّمَ عَلَيهَا ابنُ عَقيلٍ، فَرَدَّت عَلَيهِ. فَقالَ لَها: يا أمَةَ اللّهِ اسقيني ماءً، فَدَخَلَت فَسَقَتهُ، فَجَلَسَ، و أدخَلَتِ الإِناءَ ثُمَّ خَرَجَت فَقالَت: يا عَبدَ اللّهِ، ألَم تَشرَب؟ قالَ: بَلى، قالَت: فَاذهَب إلى أهلِكَ! فَسَكَتَ. ثُمَّ عادَت فَقالَت مِثلَ ذلِكَ، فَسَكَتَ. ثُمَّ قالَت لَهُ: فِئ‏ للّهِ، سُبحانَ اللّهِ يا عَبدَ اللّهِ، فَمُرَّ إلى أهلِكَ عافاكَ اللّهُ! فَإِنَّهُ لا يَصلُحُ لَكَ الجُلوسُ عَلى بابي، ولا احِلُّهُ لَكَ. فَقامَ فَقالَ: يا أمَةَ اللّهِ، ما لي في هذَا المِصرِ مَنزِلٌ ولا عَشيرَةٌ، فَهَل لَكِ إلى أجرٍ ومَعروفٍ، ولَعَلّي مُكافِئُكِ بِهِ بَعدَ اليَومِ؟ فَقالَت: يا عَبدَ اللّهِ وما ذاكَ؟ قالَ: أنَا مُسلِمُ بنُ عَقيلٍ، كَذَبَني هؤُلاءِ القَومُ وغَرّوني. قالَت: أنتَ مُسلِمٌ؟! قالَ: نَعَم. قالَت: ادخُل، فَأَدخَلَتهُ بَيتا في دارِها غَيرَ البَيتِ الَّذي تَكونُ فيهِ، وفَرَشَت لَهُ، وعَرَضَت عَلَيهِ العَشاءَ... کانال متن روضه_مقاتل معتبر چهارده معصوم علیه السلام.(تلگرام)👇 https://t.me/matnrozehmaghtalmotabar •┈┈••✾•✾•✾••┈┈ ⭕️کانال متن روضه_مقاتل معتبر چهارده معصوم علیه السلام.(ایتا) 👇 http://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh •┈┈••✾•✾•✾••┈┈• 📌باز نشر مطالب با ذکر صلواتی بر محمد و آل محمد 1⃣ 👇 ─•᪥•══᪥᪥᪥𑁍᪥᪥᪥══•᪥•─
📌تنهایی و غربت مسلم بن عقیل در کوفه و پناه بردن او به خانه زنی به نام طوعه ترجمه: مسلم، چون ديد شب شده و جز سى نفر با او كسى نمانده، به سمت درهاى كِنده به راه افتاد و وقتى به آن درها رسيد، ده نفر باقى مانده بودند و از مسجد كه خارج شد، ديگر كسى با او نبود. توجّه كرد. ديد كسى نيست تا به او راه را نشان دهد و او را به خانه‏اى ببرد و اگر دشمن بر او حمله كرد، با او همدردى نمايد و از او دفاع كند. همان گونه سرگردان در كوچه‏هاى كوفه مى‏گشت و نمى‏دانست كجا مى‏رود، تا به خانه‏هاى بنى جَبَله (از قبيله كِنْده) رسيد. رفت تا به درِ خانه زنى رسيد كه نامش طَوعه بود. آن زن، كنيز اشعث بن قيس بود و چون از او بچّه‏دار شده بود، او را آزاد كرده بود. آن گاه اسَيدِ حضرمى، با او ازدواج كرد و فرزندى به نام بلال از او داشت. بلال به همراه مردم، بيرون رفته بود و مادرش بر در ايستاده بود و انتظارش را مى‏كشيد. پسر عقيل بر زن، سلام كرد و زن، جواب داد. مسلم به زن گفت: بنده خدا! به من، قدرى آب بده. زن رفت و برايش آب آورد. مسلم، همان جا نشست. زن، ظرف آب را بُرد و باز گشت و گفت: مگر آب نخوردى؟ مسلم گفت: چرا. زن گفت: پس نزد خانواده‏ات باز گرد. مسلم، سكوت كرد. زن، دو مرتبه حرف‏هايش را تكرار كرد. باز مسلم، سكوت كرد. آن گاه زن گفت: به خاطر خدا باز گرد، سبحان اللّه! اى بنده خدا! خدا، سلامتت بدارد! نزد خانواده‏ات باز گرد. شايسته نيست بر درِ خانه من بنشينى و من، اين كار را روا نمى‏دارم. مسلم برخاست و گفت: اى بنده خدا! من در اين شهر، خانه و خانواده‏اى ندارم. آيا مى‏خواهى پاداشى ببرى و كار نيكى انجام دهى؟ شايد در آينده بتوانم جبران كنم. زن گفت: اى بنده خدا! جريان چيست؟ گفت: من، مسلم بن عقيل هستم. اين مردم به من دروغ گفتند و مرا فريفتند. زن گفت: تو مسلم هستى؟ گفت: آرى. زن گفت: داخل خانه شو. و او را داخل اتاقى غير از اتاق نشيمن خود كرد و فرشى برايش انداخت و برايش شام برد 📚: تاريخ طبري: ج 5 ص 350؛ لهوف، سید بن طاووس: ص 120 كانَ ابنُها [أيِ ابنُ طَوعَةَ] مَولىً لِمُحَمَّدِ بنِ الأَشعَثِ، فَلَمّا عَلِمَ بِهِ [أي بِمُسلِمٍ‏] الغُلامُ، انطَلَقَ إلى مُحَمَّدٍ فَأَخبَرَهُ، فَانطَلَقَ مُحَمَّدٌ إلى عُبَيدِ اللّهِ فَأَخبَرَه‏ پسر طوعه، از ياران محمّد بن اشعث بود و چون از وجود مسلم باخبر شد، نزد محمّد آمد و به وى گزارش داد و محمّد هم به سرعت نزد عبيد اللّه رفت و به وى خبر داد. شورش به خانه طوعه و سنگباران کردن وآتش زدن خانه 📚: مقتل الحسين عليه السلام خوارزمي: ج 1 ص 208 کانال متن روضه_مقاتل معتبر چهارده معصوم علیه السلام.(تلگرام)👇 https://t.me/matnrozehmaghtalmotabar •┈┈••✾•✾•✾••┈┈ ⭕️کانال متن روضه_مقاتل معتبر چهارده معصوم علیه السلام.(ایتا) 👇 http://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh •┈┈••✾•✾•✾••┈┈• 📌باز نشر مطالب با ذکر صلواتی بر محمد و آل محمد 2⃣ 👇 ─•᪥•══᪥᪥᪥𑁍᪥᪥᪥══•᪥•─
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بسم الله الرحمن الرحیم 📌خروج امام حسین از مکه به سمت کربلا در روز ترویه براساس نقل سیدبن طاووس وَ كَانَ قَدْ تَوَجَّهَ الْحُسَيْنُ ع مِنْ مَكَّةَ يَوْمَ الثَّلَاثَاءِ لِثَلَاثٍ‏ مَضَيْنَ‏ مِنْ‏ ذِي الْحِجَّةِ وَ قِيلَ يَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ لِثَمَانٍ مَضَيْنَ مِنْ ذِي الْحِجَّةِ سَنَةَ سِتِّينَ قَبْلَ أَنْ يَعْلَمَ بِقَتْلِ مُسْلِمٍ لِأَنَّهُ ع خَرَجَ مِنْ مَكَّةَ فِي الْيَوْمِ الَّذِي قُتِلَ فِيهِ مُسْلِمٌ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ. وَ رُوِيَ أَنَّهُ ع لَمَّا عَزَمَ عَلَى الْخُرُوجِ إِلَى الْعِرَاقِ قَامَ خَطِيباً فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ‏ ما شاءَ اللَّهُ‏ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ‏ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ خُطَّ الْمَوْتُ‏ عَلَى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلَادَةِ عَلَى جِيدِ الْفَتَاةِ وَ مَا أَوْلَهَنِي إِلَى أَسْلَافِي اشْتِيَاقَ يَعْقُوبَ إِلَى يُوسُفَ وَ خُيِّرَ لِي مَصْرَعٌ أَنَا لَاقِيهِ كَأَنِّي بِأَوْصَالِي تَتَقَطَّعُهَا عَسَلَانُ الْفَلَوَاتِ بَيْنَ النَّوَاوِيسِ وَ كَرْبَلَاءَ فَيَمْلَأْنَ مِنِّي أَكْرَاشاً جُوفاً وَ أَجْرِبَةً سُغْباً لَا مَحِيصَ عَنْ يَوْمٍ خُطَّ بِالْقَلَمِ رِضَى اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَيْتِ نَصْبِرُ عَلَى بَلَائِهِ وَ يُوَفِّينَا أَجْرَ الصَّابِرِينَ لَنْ تَشُذَّ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص لُحْمَتُهُ وَ هِيَ مَجْمُوعَةٌ لَهُ فِي حَظِيرَةِ الْقُدْسِ تَقَرُّ بِهِمْ عَيْنُهُ وَ يُنْجَزُ بِهِمْ وَعْدُهُ مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنَا فَإِنَّنِي رَاحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى. وَ رَوَى أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ جَرِيرٍ الطَّبَرِيُّ الْإِمَامِيُّ فِي كِتَابِ دَلَائِلِ‏ الْإِمَامَةِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ سُفْيَانُ بْنُ وَكِيعٍ عَنْ أَبِيهِ وَكِيعٍ عَنِ الْأَعْمَشِ قَالَ قَالَ أَبُو مُحَمَّدٍ الْوَاقِدِيُّ وَ زُرَارَةُ بْنُ خُلَّجٍ‏ لَقِينَا الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ ع قَبْلَ أَنْ يَخْرُجَ إِلَى الْعِرَاقِ فَأَخْبَرْنَاهُ ضَعْفَ النَّاسِ بِالْكُوفَةِ وَ أَنَّ قُلُوبَهُمْ مَعَهُ وَ سُيُوفَهُمْ عَلَيْهِ فَأَوْمَأَ بِيَدِهِ نَحْوَ السَّمَاءِ فَفُتِحَتْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَ نَزَلَتِ الْمَلَائِكَةُ عَدَداً لَا يُحْصِيهِمْ إِلَّا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ لَوْ لَا تَقَارُبُ الْأَشْيَاءِ وَ هُبُوطُ الْأَجَلِ لَقَاتَلْتُهُمْ بِهَؤُلَاءِ وَ لَكِنْ أَعْلَمُ يَقِيناً أَنَّ هُنَاكَ مَصْرَعِي وَ مَصْرَعَ أَصْحَابِي لَا يَنْجُو مِنْهُمْ إِلَّا وَلَدِي عَلِيٌّ ع. وَ رَوَى مَعْمَرُ بْنُ الْمُثَنَّى فِي مَقْتَلِ الْحُسَيْنِ ع فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ‏ فَلَمَّا كَانَ يَوْمُ التَّرْوِيَةِ قَدِمَ عُمَرُ بْنُ سَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ إِلَى مَكَّةَ فِي جُنْدٍ كَثِيفٍ قَدْ أَمَرَهُ يَزِيدُ أَنْ يُنَاجِزَ الْحُسَيْنَ الْقِتَالَ إِنْ هُوَ نَاجَزَهُ أَوْ يُقَاتِلَهُ إِنْ قَدَرَ عَلَيْهِ. 1⃣👇
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بسم الله الرحمن الرحیم : حسين عليه السّلام روز سه شنبه سوّم ذى الحجة (روز چهارشنبه هشتم ذى الحجة نيز گفته شده است) سال ششم از هجرت از مكّه حركت كرد و هنوز خبر كشته شدن مسلم بآن حضرت نرسيده بود زيرا همان روزى كه مسلم كشته گشت حسين عليه السّلام از مكه بيرون شد. و روايت شده است كه چون حسين عليه السّلام خواست از مكّه بيرون شود براى سخنرانى بپا خواست و فرمود: ستايش خداى راست و آنچه خدا بخواهد مى‏شود و نيروئى جز از خداوند نيست درود خداوند بر پيغمبرش باد، مرگ بر فرزند آدم مسلّم است هم چون گردن بند در گردن دختران جوان، چقدر مشتاقم بديدار گذشتگانم آنچنان كه يعقوب را بديدار يوسف اشتياق بود مرا كشتارگاهى مقرّر است كه بايد آنجا برسم، گوئى مى‏بينم پيوندهاى بدن مرا گرگان بيابان‏ها از هم جدا مى‏كنند در سرزمينى ميان نو اويس و كربلا تا روده‏هاى خالى و انبانهاى گرسنه را از پاره‏هاى تن من پر كنند، آدمى از سرنوشت ناگزير است، ما خاندان رسالت برضاى خداوند راضى هستيم و ببلايش شكيبا، و خداوند بهترين پاداش شكيبايان را بما عطا خواهد فرمود هرگز پاره تن رسول خدا از او جدا نگردد و همگى در جايگاه قدس در كنار اويند تا ديده‏اش با آنان روشن شود و وعده الهى بآنان تحقّق يابد هر كه خواهد تا خون دل خود را در راه ما نثار كند و آماده حركت هست همراه ما كوچ كند كه من بصبحگاه امشب كوچ خواهم نمود. ابو جعفر محمّد بن جرير طبرى امامى در كتاب دلايل الامامه روايت‏ نموده: كه ابو محمّد سفيان بن وكيع از پدرش وكيع و او از اعمش روايت نموده كه گفت: ابو محمّد واقدى و زرارة بن خلج‏ گفتند: ما حسين بن على را پيش از آنكه بسوى عراق حركت كند ملاقات كرديم و از ناپايدارى مردم كوفه آگاهش نموديم و او را گفتيم: كه دلهاى آنان با او است ولى شمشيرهايشان بر روى او، آن حضرت چون سخن ما را شنيد اشاره‏اى بجانب آسمان نمود، درهاى آسمان باز شد و آنقدر فرشته فرود آمد كه شماره‏شان را جز خداوند كس نداند و فرمود: اگر نه اين بود كه چيزهائى بهم نزديك شده و وقت مرگ فرا رسيده است بيارى اين فرشتگان با اين مردم ميجنگيدم ولى من بيقين ميدانم كه قتلگاه من و قتلگاه اصحاب من آن جا است و بجز فرزندم على كسى را نجات نيست. و معمّر بن مثنّى در مقتل الحسين روايت كرده است چون روز ترويه‏ شد عمر بن سعد بن ابى وقّاص‏ با قشون زيادى بمكّه وارد شد و از طرف يزيد مأموريّت داشت كه اگر حسين مبارزه جنگى آغاز كند متقابلا با حسين مبارزه كند و اگر نيرو بقدر كافى داشته باشد خود او جنگ را آغاز نمايد. 1⃣👇
─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ در آغوش گرفتن سر امام حسین (ع) توسط دو دلداده: لَمّا جاؤوا بِرَأسِ الحُسَينِ عليه السلام ونَزَلوا مَنزِلاً يُقالُ لَهُ قِنَّسرينَ، اطَّلَعَ راهِبٌ مِن صَومَعَتِهِ إلَى الرَّأسِ، فَرَأى نورا ساطِعا يَخرُجُ مِن فيهِ، ويَصعَدُ إلَى السَّماءِ، فَأَتاهُم بِعَشَرَةِ آلافِ دِرهَمٍ، وأخَذَ الرَّأسَ، وأدخَلَهُ صَومَعَتَهُ، فَسَمِعَ صَوتا ولَم يَرَ شَخصا، قال: طوبى لَكَ، وطوبى لِمَن عَرَفَ حُرمَتَهُ، فَرَفَعَ الرّاهِبُ رَأسَهُ، وقالَ: يا رَبِّ، بِحَقِّ عيسى تَأمُرُ هذَا الرَّأسَ بِالتَّكَلُّمِ مَعي. فَتَكَلَّمَ الرَّأسُ، وقالَ: يا راهِبُ، أيَّ شَيءٍ تُريدُ؟ قالَ: مَن أنتَ؟ قالَ: أنَا ابنُ مُحَمَّدٍ المُصطَفى، وأنَا ابنُ عَلِيٍّ المُرتَضى، وأنَا ابنُ فاطِمَةَ الزَّهراءِ، وأنَا المَقتولُ بِكَربَلاءَ، أنَا المَظلومُ، أنَا العَطشانُ، فَسَكَتَ. فَوَضَعَ الرّاهِبُ وَجهَهُ عَلى وَجهِهِ، فَقالَ: لا أرفَعُ وَجهي عَن وَجهِكَ حَتّى تَقولَ: أنَا شَفيعُكَ يَومَ القِيامَةِ. فَتَكَلَّمَ الرَّأسُ، فَقالَ: اِرجِع إلى دينِ جَدّي مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله. فَقالَ الرّاهِبُ: أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّه ُ، وأشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّه، فَقَبِلَ لَهُ الشَّفاعَةَ. فَلَمّا أصبَحوا أخَذوا مِنهُ الرَّأسَ وَالدَّراهِمَ، فَلَمّا بَلَغُوا الوادِيَ نَظَرُوا الدَّراهِمَ قَد صارَت حِجارَةً : مناقب آل ابي طالب، ابن شهرآشوب: هنگامى كه سر حسين عليه السلام را آوردند و در منزلى به نام قِنَّسرين (شهرى در شام، به فاصله يك روز راه از حَلَب در مسير حِمْص) فرود آمدند، راهبى مسيحي از دِيْرش به سوى سر، حركت كرد و نورى را ديد كه از دهان آن، ساطع بود و به آسمان مى رفت. راهب مسيحي، ده هزار درهم به آنان (نگهبانان) داد و سر را گرفت و به درون دِيرش برد و بدون آن كه شخصى را ببيند، صدايى شنيد كه مى‌گفت: «خوشا به حالت ! خوشا به حال آن كه قَدر اين سر را شناخت!» راهب، سرش را بلند كرد و گفت پروردگارا! به حقّ عيسى، به اين سر بگو كه با من سخن بگويد. سر به سخن آمد و گفت: «اى راهب ! چه مى خواهى؟». گفت: تو كيستى؟ گفت: «من فرزند محمّدِ مصطفى و پسر علىِ مرتضى هستم. پسر فاطمه زهرا و مقتول كربلايم. من مظلوم و تشنه كامم» و ساكت شد. راهب صورت به صورتش نهاد و گفت: صورتم را از صورت تو بر نمى دارم تا بگويى: «من ، شفيع تو در روز قيامت هستم» سر به سخن درآمد و گفت: «به دين جدّم محمّد درآى» راهب گفت: گواهى مى دهم كه خدايى جز خداوند نيست و گواهى مى دهم كه محمّد پيامبر خداست. آن گاه حسين عليه السلام پذيرفت كه شفاعتش كند. صبحدم آن قوم سر و دِرهم ها را گرفتند و چون به وادى رسيدند ديدند كه درهم ها سنگ شده است. 📚: مناقب آل ابي طالب، ابن شهر آشوب مازندراني ج ٤ ص ٦٠ ، بحار الأنوار علامه مجلسي : ج ٤٥ ص ٣٠٣ . ⭕️کانال متن روضه_مقاتل معتبر چهارده معصوم علیه السلام.(تلگرام)👇 https://t.me/matnrozehmaghtalmotabar •┈┈••✾•✾•✾••┈┈ ⭕️کانال متن روضه_مقاتل معتبر چهارده معصوم علیه السلام.(ایتا) 👇 http://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh •┈┈••✾•✾•✾••┈┈• 📌باز نشر مطالب با ذکر صلواتی بر محمد و آل محمد(ص) ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌