گلزار شهدای کرمان
🌿 #شهید_محمد_حسین_گله_داری محمد حسین با اینکه در دوران #انقلاب سن کمی داشت، در پخش پوسترهای امام(ر
🔹سالروز ولادت
از شهادت پسرم اطلاع نداشتم.شبی خواب دیدم محمد حسین دارد از دَر بالا می آید.خواستم از او چیزی بپرسم که گفت:
« خوشا مردن در راه جانان جان سپردن »
فهمیدم خبری هست..
هرچه از فرزندانم در مورد محمدحسین می پرسیدم، می گفتند بر می گردد...
عاقبت بعد از ۱۵ روز پیکرش را آوردند.
ایشان رفت و ما را تنها گذاشت!
👤راوی: مادر شهید
#شهید_محمدحسین_گله_داری
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
16.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥کلیپ تصویری| در انتخابات مانند حضرت فاطمه(س) عمل کن
🔸 من رأی دادم و رأی خوبی هم دادم، کافی نیست!
#انتخابات
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
گلزار شهدای کرمان
🎧 کتاب صوتی | قسمت دوم 📚از چیزی نمیترسیدم (زندگینامه خود نوشت حاج قاسم سلیمانی) 💢 انتشار به صورت
4_5891063317417428984.mp3
42.75M
🎧 کتاب صوتی | قسمت سوم
📚از چیزی نمیترسیدم (زندگینامه خود نوشت حاج قاسم سلیمانی)
💢 انتشار به صورت اختصاصی، پنجشنبه هرهفته از کانال گلزار شهدای کرمان
📌تلگرام | ایتا | سروش | اینستاگرام | توییتر | روبیکا | آپارات
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » 🇮🇷 #برگی_از_خاطرات_دلیران 📖 رمان «آن بیست و سه نفر» "خاطرات
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم »
🇮🇷 #برگی_از_خاطرات_دلیران
📖 رمان «آن بیست و سه نفر»
"خاطرات خودنوشت احمد یوسف زاده"
🔹صفحه : ۲۳۹
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » 🇮🇷 #برگی_از_خاطرات_دلیران 📖 رمان «آن بیست و سه نفر» "خاطرات
💠قسمت صد و هفتاد و نهم
« به سوی مقصدی نامعلوم »
ادامه...
سر آن کوچه مخوف، که کبودی کتک هایی که در آن خورده بودم هنوز روی بدنم بود، نه آن ونِ همیشگی که یک خودروی استیشن سیاه رنگ به انتظارمان ایستاده بود. باورمان نمی شد عراقی ها بخواهند یا بتوانند بیست و سه نفرمان را در آن جای بدهند. اما آن ها این کار را کردند.
صالح را نشاندند جلو و ما را با زور و فشار در قسمت پشت استیشن جای دادند، که با شبکه ای فلزی از راننده جدا می شد.
در ماشین را هم از پشت قفل کردند. آفتاب تموز بر سقف سیاه ماشین می تابید و ما انگار زنده زنده در تنوری داغ افتاده بودیم. ماشین حرکت کرد؛ آژیر کشان. از شهر بغداد خارج شدیم. داشتیم امیدوار می شدیم در راه اردوگاهیم. در جاده ای به سمت شمال بغداد با سرعت در حرکت بودیم.
همچنان داشتیم از گرما و کمبود اکسیژن خفه می شدیم. خیس عرق شده بودیم و کم مانده بود بیهوش شویم که ماشین از جاده اصلی منحرف و داخل پادگانی بزرگ شد. از خیابانی که هیچ درختی در آن نبود گذشتیم.
ماشین مقابل ساختمانی سفید رنگ، که درِ بزرگی به فضای بسته چهار دیواری اش باز می شد، ایستاد. اطراف ساختمان را بوته های خار خشک و زرد شده احاطه کرده بود.
صدای یاکریمی از دور دست می آمد و دیگر هیچ؛ سکوت. گویی همه کائنات هم دست شده بودند که دلگیرترین فضا را هنگام ورود ما به منزلگاه جدیدمان به وجود بیاورند. وهم برمان داشته بود.
گمان می کردیم آنجا همان اردوگاه موعود است. اما آن ساختمان کوچک و بی روح هیچ شباهتی به آنچه درباره اردوگاه شنیده بودیم نداشت.
بی صبرانه منتظر بودیم آن در بزرگ را باز کنند و به آن چهاردیواری وارد شویم. در بازشد. ماشین تا وسط حیاط ساختمان رفت و همان جا ایستاد....
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
8.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 استوری | اونا رفتند اما اسم تو رو لبهامونه..
#baghdad
1:20'
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
📸 هم اکنون | صف رأی دهندگان در جوار قبور مطهر شهدا
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
📸 نسل جدید سلیمانی ها در راهند.
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman