گلزار شهدای کرمان
📚 انتشار کتاب « عزیز زیبای من » ✍ کتاب «عزیزِ زیبای من» مستند روایی از روزهای پایانی زندگی شهید حاج
📚 انتشار کتاب « عزیز زیبای من »
✍ کتاب «عزیزِ زیبای من» مستند روایی از روزهای پایانی زندگی شهید حاج قاسم سلیمانی است.
📌از شما همراهان عزیز و گرامی خواهشمندیم با ما همراه باشید.
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
گلزار شهدای کرمان
📚 انتشار کتاب « عزیز زیبای من » ✍ کتاب «عزیزِ زیبای من» مستند روایی از روزهای پایانی زندگی شهید حاج
« بِسمِ اللهِ الرحمنِ الرحیم »
صلوات و سلام خداوند بر ارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت « عزیز زیبای من »
📚 کتاب «عزیزِ زیبای من» مستند روایی از روزهای پایانی زندگی شهید حاج قاسم سلیمانی است.
🔹فصل چهارم
🔸صفحه:۱۲۲و۱۲۳
راوی: خانواده محترم شهیدسلیمانی
ساعت حدود ۱:۳٠ شب بود وسیدفؤاد دراتاقش خوابیده بود که برادری آمد پشت در اتاقش وشروع کرد به درزدن.
«چی شده؟»
«سردارحجازی*با شما کار داره. فوریه!»
سریع به سمت تلفن رفت وبا سردار تماس گرفت.
«سید، حاجی کی رفت؟»
«دوسه ساعت پیش. چطور؟»
«سریع یه پیگیری بکن. مثل اینکه توی فرودگاه بغداد اتفاقی افتاده!»
سیدنگران شد. شروع کرد به تماس گرفتن. اول با ابوفاضل تماس گرفت. اما او هم از ماجرا بی خبر بود. از ابوفاضل خواست که از سوار شدن به هواپیما تا پیاده شدن حاجی را با جزئیات برایش بگوید. بعد با چندنفر دیگر تماس گرفت. خبرها حکایت از آن داشت که اتفاقی افتاده؛ اما جزئیات هنوز مشخص نبود.
زینب منزل خواهرش بود. ساعت حدود۱:۳٠ شب یک دفعه بی قرار شد. بلند شد وگفت:
«من دیگه برم خونه!»
فاطمه گفت:
«هنوز رضا نرسیده که. صبر کن بیاد، بعد برو.»
«تا من برسم خونه، رضا هم اومده.»
بی قراری عجیبی داشت. انگار به یک باره تمام اضطراب های عالم به قلبش سرازیر شده بود. سریع با فاطمه خداحافظی کرد وسوار ماشین شد. هنوز راه نیفتاده بود که رضا هم رسید. زینب ورضا هرکدام با ماشین خودشان راه افتادند به سمت خانه. زینب هنوز به سر خیابان نرسیده بود که تلفنش زنگ خورد. شماره آشنا نبود وبرای همین جواب نداد.
به تازگی در کانالی مجازی عضو شده بود که اخبار لحظه به لحظه ی عراق را گزارش می داد. کانال متعلق به فردی بود که به طور میدانی گزارش تهیه می کرد. زینب چون هم به اخبار منطقه علاقه داشت وهم پدرش دائم در رفت وآمد بین ایران وعراق بود، اخبار را از آن کانال دنبال می کرد. به ذهنش رسید که برود وآن کانال را چک کند. وارد کانال شد ودید فیلمی گذاشته وزیر آن نوشته که در فرودگاه بغداد دوتا ماشین آتش گرفته اند؛ اما جزئیات هنوز مشخص نیست. دلش بیشتر آشوب شد. قبل از اینکه فیلم را باز کند، با خودش گفت:
«چرا وقتی بابا زنگ زد، هیچ علامتی به من نداد که کی برمی گرده؟! بابا که نمی خواست بره عراق، امشب می خواد برگرده!»
فیلم را باز کرد. دید دوتا ماشین در حال سوختن هستند. در فیلم چیز عجیب وآشنایی ندید؛ اما حالش حسابی به هم ریخت. در افکار پریشان خودش بود که دوباره همان شماره تماس گرفت. این بار تصمیم گرفت جواب بدهد. از عراق بود:
«کجایی؟ چقد دور وبرت شلوغه! چرا این وقت شب توی خیابونی؟!»
«خونه ی خواهرم بودم. دارم برمی گردم خونه.»
ادامه دارد...
__________________________
*سیدمحمد حسین زاده حجازی(۱۳۳۵تا۱۴٠٠)جانشین فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران واز اعضای هیئت علمی دانشگاه امام حسین(ع) بود که در۲۹فروردین۱۴۰۰در۶۵سالگی براثر عوارض شیمیایی به جامانده از زمان جنگ به شهادت رسید.
✅تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔@golzarkerman
May 11
این گنج نهان در دل خانه همسر بود
هم بال و پرم بود و همی تاج سرم بود
هر جا که ز من نام و نشانی طلبیدند
هم نام بلندش سند معتبرم بود
✍دلنوشته همسر گرامی شهید
#شهید_علیرضا_صادقی
#گلزار_شهدای_کرمان
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
💠 دارایی ام را با برکت،افزون ساز
“دعای بیستم صحیفه سجادی”
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
⚡️مردم سوریه در توییتر با انتشار این تصویر نوشتند:
ای سردار ایرانی کجایی؟؟
سوریه باز به تو نیاز دارد...
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#حلب
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
Reza Narimani - Khorde Gereh.mp3
7.76M
🎙️ خورده گره به اسم زهرا(س) شهیدگمنام
#ایام_فاطمیه
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سکانس پایانی
▪️یاران همه رفتند…
افسوس که جا مانده منم💔
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ سخنرانی حاج قاسم بعد آزادسازی یکی از مناطق حلب
◀️ مدافعان حرم پیشروی کردند و الحاضر آزاد شد. چند دقیقه بعد حاج قاسم سوار بر وانتی رفت بین جمعیت اعراب و مدافعین حرم. میان هلهله آنها سخت بود جلوی لبخند خودش را بگیرد.
◀️ وقتی دید نمیتواند وسط آغوشهای باز و بوسهها صحبت کند، جستی زد و روی وانت ایستاد و شروع کرد به عربی صحبت کردن:
◀️ «این پیروزیها از جانب خداوند متعال و به مدد ائمه معصومین(ع) به دست آمده و کسی نباید آن را متعلق به خودش بداند.
◀️ به یاری خدا اینها آغاز پیروزی و سرآغاز تلاش برای نجات تمام مردم و ملت سوریه است.»
#حلب
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥حکم اعدام نتانیاهو و سران رژیم صهیونی باید صادر شود
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥رفاقت اینجوریش قشنگه
چهل سال در کنار هم بودن
در کنار هم ماندن
و سرانجام با هم و در کنار هم
پرکشیدن و آسمانی شدن
#گلزار_شهدای_کرمان
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️امام خامنهای حفظهالله:
داعش دوباره هم بیاد نابود می شود
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❗️امیرالمؤمنین(ع) رو برای همین حرفا خونهنشین کردن!
👈 شما آمادگیش رو داری؟!
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
گلزار شهدای کرمان
📚 انتشار کتاب « عزیز زیبای من » ✍ کتاب «عزیزِ زیبای من» مستند روایی از روزهای پایانی زندگی شهید حاج
📚 انتشار کتاب « عزیز زیبای من »
✍ کتاب «عزیزِ زیبای من» مستند روایی از روزهای پایانی زندگی شهید حاج قاسم سلیمانی است.
📌از شما همراهان عزیز و گرامی خواهشمندیم با ما همراه باشید.
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
گلزار شهدای کرمان
📚 انتشار کتاب « عزیز زیبای من » ✍ کتاب «عزیزِ زیبای من» مستند روایی از روزهای پایانی زندگی شهید حاج
« بِسمِ اللهِ الرحمنِ الرحیم »
صلوات و سلام خداوند بر ارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت « عزیز زیبای من »
📚 کتاب «عزیزِ زیبای من» مستند روایی از روزهای پایانی زندگی شهید حاج قاسم سلیمانی است.
🔹فصل چهارم
🔸صفحه:۱۲۴،۱۲۵،۱۲۶
راوی: خانواده محترم شهیدسلیمانی
یک دفعه بی مقدمه پرسید:((زینب حاجی کجاست!؟))
همیشه وقتی حاجی در ماموریت حساسی بود ،اهل خانه نمی گفتند که حاجی نیست .
به لحاظ امنیتی همیشه به هرکسی که زنگ می زد و سراغ حاجی را می گرفت ،می گفتند :((حاجی خونه خوابه ))یا ((توی دفترشه)).
زینب هم طبق عادت همیشه می گفت:
((بابا خونه خوابه ،چطور !؟))
((زینب تو مطمعنی حاجی خونه خوابه!؟))((اره. مگه چی شده !؟))
((ببین درست جواب من رو بده !))
سوال پیچ های او ذهنش را به این سمت برد که حتما به ان ها خبر رسیده حاجی رفته سفر و می خواهند حاجی را پیدا کنند و اورا ببینند .
((خب چی شده مگه !؟چرا اینقدر سوال می کنی !؟))
((تو فقط الان به من درست جواب بده .
مطمئنی حاجی الان خونه ست!؟))
به یک باره نگرانی به سراغش امد .
آخر چرا اینقدر سوال می پرسید !؟مگر چه اتفاقی افتاده بود!؟به نظرش امد موقعیت اصلا عادی نیست .
دیگر نتوانست مثل همیشه ارامش خود را حفظ کند و جواب بدهد با اضطراب گفت :((نه خونه نیست!))
تا زینب این را گفت ،احساس کردنفس آن شخص پشت تلفن بند آمد .
دیگر هیچ صدایی نشنید و یک دفعه تلفن قطع شد .
زینب هاج و واج به گوشی در دستش خیر ه ماند .
سریع خودشان را به خانه رساندند .
تمام ماجرا را برای رضا تعریف کرد .
رضا سعی کرد اورا آرام کند:((حالا چرا این قدر بی قراری !؟بابا که اصلا عراق نیست ،بابا سوریه است!))
((باور کن یه چیزی شده !نگاه کن !هرچی به این شماره زنگ می زنم ،جواب نمی ده .
همین الان داشتم باهاش حرف می زدم .
خب چرا جوابم را نمی ده !؟رضا باور کن یه چیزی شده !))
مگه بار اولمونه !؟مگه با ر اوله شایعه می کنن برای بابا اتفاقی افتاده !؟به دلت بد راه نده !))
زینب موبایلش را با چشمانی که نگرانی در ان موج می زد به سمت او گرفت و گفت :((
ببین توی این کانال زده توی فرودگاه بغداد دوتا ماشین رو منفجر کردن ،چند نفر هم شهید شدن!رضا، من خیلی می ترسم !))
در همین فاصله فاطمه هم خبر را دیده بود .
به همسرش گفت :((وای فرودگاه بغداد رو زدن !حالا بابا چطوری برگرده !؟امشب می خواست برگرده ایران .)) این را گفت و با نگرانی ((به زینب زنگ زد :خبر را شنیدی؟))
((آره دارم پیگیری می کنم .))
((حالا بابا چطوری برگرده !؟ من دارم میام اونجا ،خیلی نگرانم !))
فکرش رفت پیش اتفاقی که چند سال پیش افتاده بود .
اوایل جنگ سوریه که حاجی دائم به انجا می رفت ،خبر پیچید که داعش ،دفتر وزیر دفاع را منفجر کرده است.خبر خیلی زود در فضای مجازی و رسانه ها پیچید .
اعلام کردند هنوز مشخص نیست چند نفر کشته شده اند و چند نفر زنده هستند .کمی بعد خبر رسید حاجی هم در ساختمان بوده و به شهادت رسیده .
بچه ها هنوز از این واقایع باخبر نشده بودند که ساعت ۹ شب شوهر عمه ی بچه ها با منزل انها تماس گرفت .
زینب گوشی را برداشت .
((زینب ،بابات کجاست؟!))
((همین جاست چطور؟!))
((خب خیالم راحت شد .اخه همه جا خبر پیچیده که ساختمون وزارت دفاع سوریه را زدن و حاجی هم شهید شده !ترسیدم!))
زینب این راکه شنید ،تلفن از دستش افتاد . انها می دانستند حاجی همان موقع در دفتر وزیر دفاع سوریه جلسه داشته است .
حاج خانم سریع به سمتش دوید :((چی شده؟ ....کی بود؟.....چی گفت ؟!))
ادامه دارد ....
✅تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔@golzarkerman
❣️ حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام فرمودند:
یا بُنَیَّ إِیَّاکَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا یَجِدُ عَلَیْکَ نَاصِراً إِلَّا اللهَ
فرزندم! بپرهیز از ستم بر کسی که غیر از خدا یاوری در مقابل تو ندارد
✅ بحارالانوار ،جلد۷۵, صحفه ی ۳۰۸
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلم کسی را میخواهد تا بگوید:
کمتر از سه ماه دیگر،
پایان اسرائیل را اعلام میکنم!
#حاج_قاسم_سلیمانی
#گلزار_شهدای_کرمان
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جهادتببین در سیره حضرت زهرا سلام الله علیها
استاد عالی
#فاطمیه
#گلزار_شهدای_کرمان
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman