eitaa logo
گلزار شهدای کرمان
15.4هزار دنبال‌کننده
22.5هزار عکس
9.2هزار ویدیو
32 فایل
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🗣️ارتباط با ما: @golzar_admin 🔹تلگرام، اینستاگرام، ایتا، سروش، روبیکا و توییتر : @golzarkerman 🔹پیج روبینو https://rubika.ir/golzarkerman1
مشاهده در ایتا
دانلود
••• ✔آیت‌الله‌حق‌شناس : 🌱جوانی که وقتی به محرمات الهی می‌رسد چشم میپوشد، اِمام زمان به او افتخار میکند☺️⁩❤ ••• 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا @Golzar_Shohaday_kerman
آن فروریخته گلهای پریشان در باد🌸 کز می جام شهادت همه مدهوشانند نامشان زمزمه نیمه شــب مستان باد تا نگویند که از یاد فراموشانند . . . #شهید_محمود_نجفی_کلیانی #سالروز_شهادت 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا @Golzar_Shohaday_kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطر
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸به روایت "همرزمان و خانواده شهید " 🔹صفحه۲۳۵_۲۳۴ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا @Golzar_Shohaday_kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاط
🦋 ((بچّه ها زیر آوارند!)) آن هایی که قرار بود آن طرف اروند بروند، زودتر صبحانه خوردند و در حال آماده شدن بودند. من هم صبحانه ام تمام شده بود و داشتم چای می خوردم. گفت: « ابراهیم برو یگان دریایی و یک قایق بگیر که بچّه ها را به آن طرف ببریم!» 🛶 گفتم: «چشم! چایی میخورم، می روم.» بیشتر بچّه ها از اتاق خارج شده و در حیاط ساختمان ایستاده بودند. محمّد حسین در کنار حیاط بود، گروهی هم که قرار بود جلو بروند، همراه او به طرف بیرون ساختمان راه افتادند، امّا درست در همین لحظه سر و کلّهٔ هواپیماهای عراقی پیدا شد. اول فقط صدایش را شنیدیم، ولی بعد از چند لحظه آن ها را بالای سرمان دیدیم. محمّد حسین برگشت و رو به بچّه ها فریاد زد: «هواپیما! هواپیما سریع پخش شوید، یک جا نایستید.» 😲 اغلب بچّه ها به داخل اتاق های ساختمان رفتند.😫 عدّه ای هم که تازه صبحانه شان را خورده بودند و می خواستند بیرون بیایند، دوباره برگشتند. محمّد حسین همچنان وسط حیاط ایستاده بود، یک مرتبه با همان پای مجروح به طرف ما دوید و فریاد زد: «بچّه ها راکت، راکت!» 🚀 هنوز حرفش تمام نشده بود که چند انفجار پی در پی صورت گرفت. 💥 هواپیماها سه راکت زدند که دو تا به طرفین ساختمان و یکی درست به همان اتاقی که بچّه ها در آن جمع بودند، اصابت کرد. 😱 وقتی انفجار رخ داد، فهمیدیم که راکت ها بودند، 😓امّا با این حال اتاق روی بچّه ها خراب شد و مواد شیمیایی به شکل مایع روی بدن بچّه ها ریخت. مقداری آوار هم به سر و صورت آن هایی که داخل حیاط بودند، فرو ریخت. محمّد حسین آسیبی ندیده بود با شنیدن فریادهای « شيميايي! شیمیایی!» هرکس به طرفی می دوید. و سعی می کرد از دور شود. عدّهٔ زیادی توانستند به میان نخلستان بروند 🌴و خودشان را نجات دهند. محمّد حسین یک دفعه در میان راه ایستاد و گفت: «بچّه‌ها زیر آوارند، باید کمکشون کنیم.» و بدون اینکه منتظر کسی بماند به داخل ساختمان برگشت. او می دانست این کارش چقدر خطرناک است، امّا وجدانش اجازه نمی داد به آنها کمکی نکند. او از ناحیهٔ پا جراحت داشت از طرفی قبلاً "شیمیایی" شده بود؛ به همین سبب بدنش حسّاسيت بیشتری داشت. و از همه مهم تر ماسک هم نداشت، 😷 با این حال دلش نیامد بچّه ها را بگذارد و برود؛ در صورتی که راحت می توانست خودش را از نجات دهد. ما هم با دیدن محمّد حسین نتوانستیم فرار کنیم، برگشتیم تا به کمک او بچّه ها را نجات دهیم. ♦️به روایت آقای " ابراهیم پس دست" و آقای "حسین ایرانمش" 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#مناجات_نامه 🌙 نمےخواهم در رختخواب بمیرم؛ نمےخواهم که شرم بد مردن را به دنبال بکشم...☘ خدایا زیستن
🌙 خدایا ؛ پستیِ دنیا و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوه گر ساز تا فریب زرق و برق عالم خاکی، مرا از یاد تو دور نکند... 🔹فرازی از مناجات 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🔴راه سی ویکم یکی از مدافعان حرم و همر
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🔴راه سی و دوم سال هفتاد و هفت به عنوان رایزن فرهنگی در کشور بوسنی و هرزگوین مشغول خدمت بودیم. برادران آن جا عملیات بازسازی به عهده شون بود و بعد از جنگ، در حال بازسازی بودند. یک بار تشریف آوردند آن جا و شب مهمان ما شدند. سوال کردم از تعداد فرزندانشان. دهه هفتاد بود. حاج قاسم گفت: _ما رعایت قانون جمهوری اسلامی رو نکردیم. (یعنی کنترل جمعیت که دوتا بیشتر نشه) بعد خاطره ای نقل کرد که : من خدمت رسیدم . بحث فرزند شد من گفتم که ما رعایت قانون جمهوری اسلامی رو نکردیم . آقا فرمودند: این قانون رو ما خودمون هم قبول نداریم. یعنی در همون دهه هفتاد آقا گفتن ما قانون کنترل جمعیت رو قبول نداریم. ☘ یک قانون هایی هست که قانون خدا نیست. استکبار، سرِ ضعیف ها و ترسوها را شیره می مالد و به زور برای آن ها می گذارد. قانونِ "من در آوردی" بشریت است و به نفع همان بشری که وضع کرده. مثل قانون دو بچه ، هسته ای ، برجام، گازهای گلخانه ای ، بیست سی ، اف ای تی اف ، فمنیست ، بی حجابی،... خدا قانون که می گذارد، به نفع مخلوقش می گذارد ؛ 👈مخلوق مخصوصا اگر مستکبر باشد، به ضرر ضُعفا و به لذت خودش. مثل حاج قاسم که باشی، سرت کلاه نمی رود؛ به جای آن که نگاهت به قوانین بین المللی "کشور خراب کن" باشد، به خداست و یاری او !❤️ 📚منبع: کتاب "حاج قاسم" 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
شهدای کرمان🌷 یادی کنیم از سید حمیدی که👇 به جبهه که رسید ، کفشاشو درآورد و از اون روز به بعد دیگه او
بیسیمچی فرمانده 📞 🔰بعد از عملیات فتح المبین، رفتم کرخه نور تا سید را ببینم و از سلامتی اش با خبر شوم. گوشه سنگر، یک تلفن بود که سید مدام با آن حرف میزد؛ ولی هر دفعه به گونه ای صحبت می کرد که خیلی عادی و معمولی جلوه کند. پرسیدم: آقا سید حمید، مسئولیت شما توی جبهه چیه؟ سید گفت:من تلفن چیِ فرمانده ام! درست می گفت. خودش‌ هم فرمانده بود و هم تلفنچی فرمانده! فرمانده خط بود ولی برای اینکه همشهری هایش نفهمند چه مسئولیتی دارد، جلوی ما آن طور برخورد می کرد. به همه نیروهایش گفته بود در مورد مسئولیتش به کسی چیزی نگویند. 🌿 ((از شهدای بزرگوار شهرستان رفسنجان)) 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
یاد و نام شهیدان مایه‌ سربلندی ملت و نشانه‌ راه به سوی پیروزی است.✌️ همه وظیفه داریم نامهای نورانی شهیدان را تکریم کنیم و عظمت جایگاه آنان را در یادها ماندگار سازیم. افتخاری است برای کوی ها و برزن ها که نام و عنوان بر فراز آنها بدرخشد. این موهبت هم‌اکنون در سراسر کشور وجود دارد و باید ادامه یابد..🇮🇷 💠 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#شهید_مهدی_تیکدری_نژاد ❇️گوشه هایی از زندگی شهید: 🔹او فرزند درد و رنج بود و همراه با پرداختن ب
🏷شهید «مهدی تیکدری نژاد» در روستای تیکدر در خانواده ای شریف و انقلابی چشم به جهان گشود. با وجود سن اندک، روحی بزرگ داشت و کمک خرج خانواده بود. پس از گذشت یک سال از خدمت سربازی اش، سرانجام در چهارمین روز از چهارمین ماهِ سال شصت و چهار، هنگامیکه در تلاش برای رساندن آب به رزمندگان خط مقدم بود، زیر آتش شدید دشمن شربت شهادت را سرکشید.🥀 🌿\ راهش پر رهرو \🌿 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#خاکریز_دلنوشته_ها 🌷 🍃خــدایــا به حرمـت تمامے انبیائـت قسـم مےدهم .... #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🌿 سلام سردار دلها، حاج قاسم سلیمانی! با اهدای خون پاک خود، هویت جدیدی به همه انسان های آزاده در برابر هجوم همه جانبه دشمنان دادی ! باشد که ما ادامه دهنده راستین خون پاک آن شهید گرانقدر باشیم.✊ ان شاءالله... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
مداحی آنلاین - اخت الرضا یا معصومه - نریمانی.mp3
5.48M
گنــبد زرد تـــو شده ســرپناه ایــران خداروشکر که گذرت خورد به راه ایران *سیدرضا نریمانی (س) 🎊 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاط
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 🇮🇷 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸به روایت "همرزمان و خانواده شهید" 🔹صفحه :٢٣٧_٢٣۶ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطر
🦋 ((نگران نباش!)) من به محمّدحسین گفتم: «بابا! خداوکیلی شما بیاید بروید، ما بچّه‌ها را نجات می دهیم. محمّدحسین ! تو که وضعیتت از همه خراب تر است. قبلاً توی خیبر شدی، برو این جا نمان! ماسک هم که نداری، برو خودت را شستشو بده!» گفت : «نترس! نگران نباش با هم هستیم!» خلاصه خیلی اصرار کردم امّا گوش نکرد. وقتی به خرابه های اتاق رسیدیم، صدای را از زیر آوار شنيديم که بد جوری داد و فریاد می‌کرد. 😓 ((بارقهٔ امید)) راکت که منفجر شد 💥ساختمان فرو ریخت. من زیر آوار ماندم. آن هایی که توی اتاق نزدیک در بودند، توانستند خودشان را نجات دهند؛ امّا بقیه از جمله خود من، همان جا گیر کردیم. فریاد میزدم و کمک می خواستم، نفسم داشت بند می‌آمد ناگهان صدای محمّدحسین بارقه ای از امید در دلم روشن کرد! صدای صحبت هایشان به گوشم می‌رسید و مطمئن شدم که نجات پیدا خواهم کرد. آن ها کمک کردند تا من از زیر آوار بیرون بیام. من که اول بیرون آمدم، گفتم : «وزیری، دیندار، دامغانی، کیانی و چند تا از بچّه‌ها هنوز زیر آواراند.» آن ها هر کدام را بیرون آوردند، شهید شده بود. من نمی‌دانستم دقیق چه کسانی توی اتاق بودند و این کار را مشکل کرده بود. حالم از دیدن پیکر های پاک بچّه‌ها دگرگون شده بود و به ذهنم فشار می آوردم! ناگهان یادم آمد که قبل از انفجار مقابل من نشسته بود. به محمّدحسین گفتم: «شگرف هنوز زیر آوار است.» تا این حرف را زدم، همگی دوباره شروع به جستجو کردند، امّا نتوانستند او را پیدا کنند... 😞 محمّدحسین گفت: «این طور نمی شود. بروید لودر بیاورد.» در همین موقع صدایی توجّه همهٔ را به خود جلب کرد. 😳 او شگرف بود که از پشت سر می آمد گفتم : «تو کجا بودی؟ مگر زیر آوار نماندی؟» گفت: «نه! راه باز شد و من به سمت بیرون فرار کردم.» با آمدن شگرف دیگر بچّه ها مطمئن شدند کسی جا نمانده است. ♦️به روایت: "حسین متصدی " 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#مناجات_نامه 🌙 خدایا ؛ پستیِ دنیا و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوه گر ساز تا فریب زرق و ب
🌃 خدايا... •چشمے عطا کن تا براے تو بگريد، •دستے عطا کن تا دامانے جز تو نگيرد. 🌿 •پايے عطا کن که جز راهِ تو نرود، •و جانے عطا کن که براے تو برود. 🗯از مناجات نامه"شهيد مهدے رجب بيگے" 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🔴راه سی و دوم سال هفتاد و هفت به عنوان
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🔴راه سی وسوم در یکی از شب هایی که بیت الزهرا (منزل در کرمان) دعای کمیل و مراسم بود ، دیدم حاج قاسم نشسته جمعی از جوان ها دورشان هستند و آرام با آن ها صحبت می کنند: _دعای کمیل دعای خلوته! درسته که حالا مرسوم شده دعای کمیل را در جمع میخونن ، اما این دعا مال خلوته . انسان تنها باشه با خدای خودش این رو بخونه. به ترجمه اش توجه کنه و با خدای خودش راز و نیاز داشته باشه و توجه کنه .👌🏻 🍃خدایا ! شاید بتوان آتش سوزان را تحمل کرد اما با دوری از تو چه کنم؟ من که به غیر از تو کسی را ندارم ! ✨یارب یارب یارب یاالهی و سیدی و مولای ای صاحب تمام وجود من! ای مالک زندگی من ! ای کسی که دارو ندارم را از تو دارم ! ای کسی که ضررها و نداری های مرا می دانی ! پروردگار من🤲🏻 توان بده بدن من را ، تا خدمت تو کنم تقویت کن مرا تا... 📚منبع: کتاب "حاج قاسم" 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
•♥️• شیعه به شوق مرقد زهرا به قم رسید طاقت نداشت تا به قیامت بایستد 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🎆شهید در کلام شهید #سردار_سلیمانی در وصف علی آقا ماهانی می گفتند : « هروقت فشارهاے روحے جانم را
💎مادرت را گرامی بدار! بااینکه یک دستش توی عملیات قطع شده بود، اما روزی به خانه اومدم و دیدم لباس های کثیف رو شسته... گفتم: مادر برات بمیره!😔 چطور با یک دست این ها رو شستی؟ علی جواب داد: مادر، اگر دوتا دستم رو هم نداشتم، باز وجدانم راضی نمیشد که من خونه باشم و شما زحمت شستن لباس ها رو بکشی.😇 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
💞زوج جوانی کہ آغاز زندگیــــ♡ـــشان را معطر ڪردند
🌸همزمان با میلاد باسعادت خانم سلام الله علیها، مراسم پیوند آسمانی زوج جوان لاهیجانی در جوار مزار شهید حاج قاسم سلیمانی،در گلزار شهدای کرمان برگزار شد🌸 💐پیوندتان مبارڪ💍 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
🌿🌼🌿 در سالروز ولادت حضرت معصومه "س" و روز دختر، 💬👆🏻 پیام به دختران کهن سرزمینمان، ایران را یادآور می‌شویم.. || شرح در تصویر || 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا @Golzar_Shohaday_Kerman
1_355982248.mp3
1.93M
🎵 🎧| استاد رفیعی چگونه امام زمان علیه السلام از احوال ما خبردار هستند؟! ••• 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطر
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 🇮🇷 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸به روایت "همرزمان و خانواده شهید" 🔹صفحه :٢٣٩_٢٣٧ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطر
🦋 ((آقا تو نیا)) بعد از آن انفجار، 💥قرار شد آن ها که سالم هستند آن طرف بروند. من، محمّد حسین، ، و چند نفر دیگر با هم راه افتادیم. راجی به محمّد حسین گفت: «آقا! تو دیگر نیا آن طرف. قبلاً شدی، برو خدایی ناکرده کار دست خودت می دهی.» محمّد حسین گفت: « من طوریم نیست، مشکلی ندارم.» با یک قایق 🛶 از اروند گذشتیم و وارد شدیم. چند قدمی نرفته بودیم که شمس الدّینی حالش به هم خورد. چون حالت تهوّع اولین مشکلی است که برای مصدوم شیمیایی پیش می آید. محمّد حسین به من گفت: «شمس الدّینی را ببر لب آب و با یک قایق بفرست عقب!» به نظر می رسید خودش هم حال خوبی نداشت، 😞 ولی به فکر دیگران بود. منوچهر را آوردم لب آب و به وسیلهٔ یک قایق به آن طرف فرستادم. وقتی برگشتم، محمّد حسین پرسید: « چه کار کردی؟» گفتم: « هیچی! فرستادمش عقب.» گفت: «خیلی خوب! پس برویم.» هنوز به نرسیده بودیم که محمّد حسین هم حالت تهوّع پیدا کرد. شانه هایش را گرفتم : « محمّد حسین چی شد؟» گفت : «چیزی نیست.» معلوم بود که خودش را نگه داشته. هر چی جلوتر می رفتیم حالش بدتر می شد. تا جایی که نتوانست ادامه دهد. راجی، محمّد حسین را سوار ماشین کرد و گفت: «سریع او را به عقب بر گردانید!» ♦️به روایت:"ابراهیم پس دست" ((چشمان نابینا)) حوالی ظهر بود. محمّد حسین در حالیکه دستش در دست کسی بود به این طرف اروند آمد. حالش خیلی بد شده بود. 😰 چشمانش جایی را نمی دید. دیدن او در این وضعیّت خیلی برایم سخت بود. 😔 اول فکر کردم خودم طوری نشده ام، امّا یکی، دو ساعت بعد متوجّه شدم که وضعیّت من هم مثل محمّدحسین است. کم کم چشمان من هم نابینا شدند، تعدادمان لحظه به لحظه داشت زیاد می شد... ♦️به روایت:"حاج اکبر رضایی" 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#مناجات_نامه 🌃 خدايا... •چشمے عطا کن تا براے تو بگريد، •دستے عطا کن تا دامانے جز تو نگيرد. 🌿
🌙 خدایا! شاید گناهانم موجب شده است تا درخواستم به عرش نرسد..😔 پس خودت به من فرصت توبه عطا فرما! °بخشۍ از وصیت نامه شهید سید محمود موسوی° 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🔴راه سی وسوم در یکی از شب هایی که بیت
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🔴راه سی وچهارم اشرار جنوب تعدادی از نیروهای ما را گروگان گرفته بودند. جلسه اضطراری به فرماندهی تشکیل شد. اشرار نیروها را به یک شهرک بین مرز ایران 🇮🇷 و افغانستان و پاکستان برده بودند که منطقه خود مختاری بود و نیرو های افغانی آن جا مستقر بودند و می خواستند ایرانی ها را به افغانستان منتقل کنند . حاج قاسم گفت: _سران قبایل را دعوت کنید تا صحبت کنیم. آمدند. جلسه تشکیل شد . حاج قاسم به آن ها گفت : _زن و بچه های شما در آن شهرک هستند ، ما هم نمی خواهیم دخالت کنیم . پس یا کمک کنید اشرار را بگیریم ، یا آن ها را قانع کنید نیرو های ما را برگردانند . سران قبایل وقت خواستند و با اشرار صحبت کردند. سردسته اشرار گفت ۲۴ ساعت⏳ وقت بدهید. پیام را که شنید، گفت : _نه! فقط تا غروب 🌤، امروز تا غروب! تا غروب زمانی نبود که اشرار بتوانند تدبیر کنند و حاج قاسم هم کسی نبود که اشرار بتوانند از دست او فرار کنند. زمانی نگذشته بود که دوربین 📹نگهبانی نشان داد نیرو های گروگان گرفته شده در یک خط راس جغرافیایی به خط شده اند سمت پایگاه! حاج قاسم هم سرقولش ماند و اشرار را بخشید. 💫 کارندارم که کسی حرف را قبول دارد یا نه . حزب وجناح ، فرع است . اصل ، است. اصل جمهوری اسلامی است. این جا جایی است که اگر به خطر افتاد ؛ اگر کسی با آن مواجه شد ... ما با جان مان با او مواجه می شویم . آدم ها می آیند و می روند. می رود ، قاسم سلیمانی دیگری می آید. احزاب و جریان ها اصل نیستند. 👌🏻اصل اساسی نگاه دارنده این نظام ، ولی فقیه است . با جان مان ، با خون ما ، از آن دفاع کنیم ... هزارباره! 🌱 🌱 📚منبع: کتاب "حاج قاسم" 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman