eitaa logo
گلزار شهدای کرمان
16.3هزار دنبال‌کننده
24.3هزار عکس
9.9هزار ویدیو
33 فایل
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🗣️ارتباط با ما: @golzar_admin 🔹تلگرام، اینستاگرام، ایتا، سروش، روبیکا و توییتر : @golzarkerman 🔹پیج روبینو https://rubika.ir/golzarkerman1 🔹ادمین مسابقه👇 @Ya_SAHEBALZAMAN_M
مشاهده در ایتا
دانلود
گلزار شهدای کرمان
همش دارم فڪر میڪنم #حاج_قاسم تو #فاطمیہ چه جور التماس مادر(س) رو ڪردن ؟! ڪه خریدشون و‌ بردشون .... ڪ
/1:20'✈️ فاطمه از سردار میخواهد در سفر عراق، فرزندش را که مدتهاست پدر را ندیده همراه خود ببرد. منوط به رضایت پدرش میکند. مغنیه با همسر تماس میگیرد،سامر میگوید: " اوضاع خوب نیست! بگو سردار هم نیاید." فاطمه گریان به میگوید عراق نرو ، و او پاسخ میدهد: «هوا خوب است و شب، مهتابی؛ و به سمت قتلگاه میروم ...» 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 خاطرات شهید حاج قاسم سلیمانی 🌹 📖برگرفته از کتاب "ملاقات در فکه" آن روز، روز تلخی
🦋 ♦️بهشتیانی که «بهشت» مشتاق دیدارشان است. من‌اعتقادم این است که: قله تربیت دینی و اخلاقی ما، بود. من‌معتقدم (عج) که بکنند،حکومتی که ایجاد بکنند، قله آن حکومت،آن‌ دوره ای بود که در دفاع مقدس ما، در بخش ها و حالاتش اتفاق افتاد. من‌با تمام وجودم اعتقادم این است که جنگ ما مملو بود از بهشتیانی که بهشت، مشتاق دیدارشان بود! 👤 : 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#گلزار_شهدای_کرمان هم اکنون ... حال و هوای گلزار شهدا و مزار شریف #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی و #شهید_
🔷مراسم عطر افشانی و گلباران مزار شهدای کربلای پنج به مناسبت نوزدهم دی ماه، سالگرد " کربلای پنج "🥀 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#گلزار_شهدای_کرمان 🔷مراسم عطر افشانی و گلباران مزار شهدای کربلای پنج به مناسبت نوزدهم دی ماه، سال
19.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃هم اکنون... 💠مراسم تجدید میثاق مداحان شهرستان کرمان، "با آرمانهای شهیدان" 👈اجرای شعر خوانی «شعرمقاومت و فاطمیه» توسط شاعر آیینی "جناب آقای عابدینی "🍂 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
💠بزرگداشت سالگرد شهادت شهیدان و حاج قاسم میرحسینی💞 🔷با سخنرانی "سردار معروفی و اجرای غلامرضا صنعتگر" 🔸زمان:جمعه ۱۹ دی ماه 🔸ساعت:۱۴/۳۰ 🔸مکان: گلزار شهدای کرمان 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاطرات
« بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » 🇮🇷 📖 "خاطرات خودنوشت احمد یوسف زاده" 🔹صفحه : ۴۶-۴۵ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاطرا
🦋 "مادرم" از شش ماهگی، که پدرم به رحمت رفته بود، مادرم هیچ وقت نگذاشته بود غم یتیمی را احساس کنیم؛ نه من و نه خواهر و برادرانم. زمین هایمان را به این و آن اجاره داده بود. از باغ های لیمو و پرتقال و خرما، که دست رنج پدرم بود، به خوبی مراقبت کرده بود. مثل یک مرد ایستاده بود بالای سرمان و نگذاشته بود جای خالی پدر مهربانمان را، که برای کاری به جیرفت رفته و همان جا مرگ به سراغش آمده بود، احساس کنیم. پدرم به شهر رفته بود تا موتور آبی بخرد و به زراعت و باغداری‌ اش سر و سامانی بدهد، که آنجا، در خانه "ملک حسین" نامی، مرگش فرا می‌رسد. و برادرم عیسی، که جوانکی بوده، او را در قبرستان جیرفت به خاک می سپارد و تنها به روستا بر‌ می گردد. وقتی پنج، شش ساله بودم و بچه های دِه را با پدرانشان می دیدم، به فکر فرو می‌رفتم که چرا آن ها پدر دارند و من ندارم؟! آن وقت از مادرم می پرسیدم: پس پدرم کو؟ و او، در حالی که آب دهانش را قورت می داد و چشمانش را با مخنای سیاهش پاک می کرد، میگفت: باوات رفته . و تندی حرف دیگری پیش می کشید. آن روز رفته بودم از مادرم رضایت بگیرم که بروم جلوی گلوله؛ در حالی که می دانستم او میان هفت برادر دیگرم به من علاقه خاصی دارد. او مرا "آخرو" صدا می زد. گاهی تنگ در آغوشم‌می گرفت، مرا می بوسید و مکرر می گفت: ننه کربون همی آخروم. ننه کربون همی آخروم. مادر مرا خیلی دوست داشت. نمی توانست رضایت بدهد به سفری بروم که به قول خودش حسن، پسر بلقیس، رفته بود و زیر زنجیر تانک له شده بود؛ و بلقیس بیچاره نه جنازه ای داشت که برایش مویه کند و نه حتی قبری که شب های جمعه کنار آن فاتحه ای بخواند و اشکی بریزد.😢 دو سال بیشتر از ماجرای تلخ آن روز که همراهش از روستای مجاور به خانه بر‌می‌گشتم، نگذشته بود. فصل کشت جالیز بود. دشپون ها در مزارع توی راه گشت می زدند؛ و با فلاخن های خود، کلوخ های بزرگ را به سمت پرندگانی پرتاب می کردند که به هوای درآوردن بذر های نوکاشته خیار می نشستند. ما داشتیم از میان ‌کرت های نمناک رد می شدیم که ناگهان ..... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman