eitaa logo
گلزار شهدای کرمان
16.3هزار دنبال‌کننده
24.3هزار عکس
9.9هزار ویدیو
33 فایل
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🗣️ارتباط با ما: @golzar_admin 🔹تلگرام، اینستاگرام، ایتا، سروش، روبیکا و توییتر : @golzarkerman 🔹پیج روبینو https://rubika.ir/golzarkerman1 🔹ادمین مسابقه👇 @Ya_SAHEBALZAMAN_M
مشاهده در ایتا
دانلود
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاطرا
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » 🇮🇷 📖 "خاطرات خودنوشت احمد یوسف زاده" 🔹صفحه : ۴۹-۴۸ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاطرات خ
🦋 ادامه "مادرم" ما داشتیم از میان ‌کرت های نمناک رد می شدیم که ناگهان فریاد مادرم به هوا رفت. زهره ترک شدم. 😨 فکر کردم شاید ماری انگشت پایش را، که از دمپایی ابری اش بیرون بود، نیش زده. اما وقتی به سمت او برگشتم، سر و صورتش را پر از خاک دیدم. کلوخی، که از فلاخن یکی از دشپون ها رها شده بود، مستقیم بر سر مادرم فرود آمده بود. خواست ، آن کلوخ نرم بود و پیش از آن که مغز مادر بینوایم را متلاشی کند، خودش متلاشی شده بود. با این حال مادرم درد می‌کشید و به دشپونی که کلوخ را پرتاب کرده بود، بد و بیراه می گفت. داشتم از غم می مردم که شنیدم مادرم، خطاب به دشپون، که ترسیده و از آنجا دور شده بود؛ با صدای بلند که رگه‌هایی از بغض و گریه هم در آن بود، میگفت: مگه کوری؟ نمیبینی آدم از ایجا رد میشه؟ حالا شاید خورده بود تو سر بچم! 🤕 من هم مادرم را خیلی دوست داشتم. او در کنار مهر مادری، مهری مضاعف، به جای پدری که نداشتم، به من نثار می کرد. به همین سبب وقتی غمگین می‌شد، مثل ساقه‌ ای تبر خورده، پژمرده می شدم. بسیار پیش می آمد که مادرم در آن روستای دور و بی امکانات در بستر بیماری می افتاد. وقتی چنین می شد، شب هنگام از خانه بیرون میرفتم. پشت اتاقهای گلی مان انبوهی از درختچه‌های کنتو بود، که شب را وهمناک می‌کرد. آنجا، میان اتاق‌های گلی و آن درختچه‌ها با ترس می ایستادم، دستهایم را به سمت آسمان می گرفتم، و با لهجه محلی به خدایی که در آن آسمان ها بود، میگفتم: خدایا، ننه م مریضن. خدایا، بی ننه م شفا بده... 🤲 صدای جیغ روباه ها و زوزه شغال ها و ترس از ماردوزما و جهله به لو، فرصت تکرار دعا را از من می گرفت و سراسیمه به اتاق برمی‌گشتم. مادرم، با دیدن چهره اندوهگینم متوجه غصه ام می شد و برای این که مرا از آن غم جانکاه برهاند، دستم را می فشرد. تب داغش به دست هایم سرایت می کرد. لبخندی می زد می گفت: ننه، غصه نخو. للکم، مو هشطورم نهن. بعد، ران جوجه ای را که خواهرم برایش کباب کرده بود، به من می‌داد. ماه که از راه می رسید، هر شب یکی از اهالی روستا بانی مجلس عزاداری می شد. وقتی آخوند قاسمی، از حوالی رودان برای روضه‌خوانی به روستای ما می‌آمد؛ می‌رفت بالای منبر و درباره درد دل و غریبی او در خرابه شام روضه می خواند، مادرم با صدای حزن آور گریه می کرد. 😭 آن وقت من، نه به سبب درک سخنان آخوند قاسمی، از اندوهی که در گریه مادر موج می زد، به گریه می‌افتادم و با صدای بلند زار می زدم.😭 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#مناجات_نامه 🌱 خداوندا...! از تو میخواهم، به عزت و جلالت و به پایان دهنده رسولانت تو را قسم می ده
#مناجات_نامه 🌱 عزیزمن! جسم من در حال علیل شدن است. چگونه ممکن است کسی که چهل سال بر درت ایستاده است را نپذیرے؟😭🍃 #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 خاطرات شهید حاج قاسم سلیمانی 🌹 ♦️به روایت: سردار حسنی سعدی سربازی در مهدیه لشکر
#سردار_بی_مرز 🦋 خاطرات شهید حاج قاسم سلیمانی🌷 ♦️به روایت: #سید_حسن_نصرالله «من همیشه حاضر بودم جانم را فدایش کنم.♥️ یک روز من مشغول #نماز بودم؛ بعد از پایان نماز و موقع تعقیبات، این چیزی که می‌گویم به ذهنم رسید: اینکه ملک الموت(البته به فرض) پیش من آمده و‌ می گوید: "دارم به #ایران می روم تا جان #حاج_قاسم را بگیرم؛ ولی خداوند متعال استثنایی قائل شده و گفته بیایم سراغ تو و بگویم گزینه دیگری برای به تاخیر انداختن قبض روح قاسم سلیمانی است؛ و آن، این است که جان تو را بگیریم" من در اثنای این فرضیات، داشتم با خودم فکر می کردم که به ملک الموت چه میگویم..؟ قطعاً به او خواهم گفت: جان من را بگیر و او را رها کن! حاج قاسم سلیمانی را رها کن» #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
5.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨ 🍀اگر امام زمان مشکلات مردم رو حل می‌کنند پس چرا ما اینقدر مشکل داریم؟ 💢 خاطره زیبای تولیت امام حسین(ع) 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
#سالروز_عروج 🌹 برای با #شهدا بودن بهانه زیاد است🌱 بهای این بهانه ها، هم نفس شدن با شهدایی ست که روزگاری در این خاک زیسته اند...🌷 ♥️🌿↓ #شهید_عباس_عبدالهی #شهید_احمد_توکلی_نژاد #شهید_عباس_قطبی_نژاد #شهید_مسعود_مظهری_صفات #شهید_محمدجواد_جهانی_مقدم #شهید_محمد_علی_مسعودی_راد #شهید_محمدرضا_عسکری #شهید_علیرضا_حسین_پور 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
🌷 جان باختن جمعی از عاشقان #سردار_دلها را که «سه‌شنبه هفدهم دی‌ماه» با عشق به آرمان‌های انقلاب اسلامی و برای تجلیل از مقام والای«سپهبد #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی و یار وفادارش #شهید_حسین_پور_جعفری» به میدان آزادی کرمان آمده بودند،‌ را گرامی می داریم. بر این باوریم این اتفاق دردناک و تأسف‌بار که موجب تأثر همه ملت #ایران شد، بار دیگر نشان داد عشق به آرمان‌های #انقلاب و نظام اسلامی و سرزمین‌مان ایران که همه در حاج قاسم سلیمانی متجلی بود در قلب همه مردم به‌گونه‌ای جای گرفته است که باکی از دادن جان خود در این مسیر ندارند و جان‌باختگان این حادثه ، مقامی‌کمتر از مقام «شهدای انقلاب اسلامی» نخواهند داشت. 🌷رحمت خداوند بر همهٔ شهیدان و رضوان و مغفرت حق بر ارواح مطهرشان 🤲 #مرد_میدان 🇮🇷 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
💛°•○•°•○•°💛 😍 هدیه ای از امام رضا ! مادر شهید #مدافع_حرم غلامرضا لنگری زاده می گوید : غلامرضا را
#سالروز_تولد 🌹 #شهید_غلامرضا_لنگری_زاده هر چند باید سالروز آسمانی شدنت را جشن بگیریم ولی هر چه باشد امروز سالروز زمینی شدنت است. تولدی بدون حضور تو 🍃 چه خوب پیشوندی برای خودت انتخاب کردی و مهر تائیدش را گرفتی #شهید ... همان شهادتی که لباس تک سایزی ست برای پوشیدن، منتها زمان دارد هر زمان به سایزش رسیدیم لباس خودش می آید به سراغمان... چه جمله ی زیبایی ست... #شهادت هنر مردان خداست بگذریم... حرف زیاد است فقط در یک کلام میگویم 🌸تولدت مبارک مرد خدا🌸 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
7.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استاد_عالی 🍃هـــــــدیــــــہ خــــدا بــــهــــــ فرد مصیبت دیدھ..... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
🍃آیت الله قاضے طباطبائے هرحقی که برگردنت باشد تا ادا نکنی، باب باب باب بازشدنی نیست.یعنی این ها همه مال حضرت احدیت است. وحضرت احدیث رضایت خود را در راضی شدن مردم قرار داده است. 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاطرات خ
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاطرات خودنوشت احمد یوسف زاده" 🔹صفحه : ۵۱_۴۹ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاطرات خ
🦋 "اعزام" مردم "جیرفت" و "کهنوج" گروه گروه آمده بودند مقابل محل تبلیغات سپاه جیرفت، تا رزمندگان را بدرقه کنند. لندکروزی، که غرق در پرچم بود و بلندگویی قوی روی سقفش نصب شده بود، سراسر روز در خیابان های شهر خبر اعزام رزمندگان را جار زده بود و سرودهای حماسی پخش کرده بود. 📢 آقای معلمی، امام جمعه شهر، پشت بلندگوی همان لندکروز، محاسن و را برمی‌شمرد، سینی های قرآن و آیینه و اسفند، روی دست مادران و خواهران، بدرقه کننده بود و هرکس گرم وداع با خانواده‌اش. من که بی خبر آمده بودم و میان آن جمعیت کسی را نداشتم، ساک کوچکم را حمایل کرده بودم و جلوی نمایندگی بنز خاور یحیی توکلی، ایستاده بودم به انتظار. بعد از سخنرانی امام جمعه، پاسدار جوانی که لیستی به دست داشت، روی پله اول اتوبوس ایستاد و با بلندگوی دستی اسامی اعزامی ها را خواند. خوانده شده ها به زحمت از بوسه باران خانواده و دوستان عبور می کردند و روی صندلی هایشان می نشستند. اسم من هم خوانده شد. وقتی اسم و فامیلم از پشت یک بلندگوی رسمی، به عنوان کسی که لازم است خوانده شد، احساس خوبی پیدا کردم.😊 خوشحال بودم. احساس می کردم آنقدر بزرگ شده ام، که بتوانم تصمیم بزرگی بگیرم. یعنی ساکم را بردارم و در راهی قدم بگذارم که پر از خطر است، حتی خطر مرگ. توی یکی از وظیفه های میانی، کنار پنجره نشستم زیاد طول نکشید که اتوبوس ها راه افتادند.🚌 و مردم شهر پیاده و سواره برای بدرقه همراهی مان کردند. سرم را از پنجره بیرون بردم و با غروری که آن لحظه همه وجودم را پر کرده بود، به احساسات کسانی که در حاشیه خیابان برای اعزامی ها دست تکان می‌دادند، جواب دادم. ناگهان در آن شلوغی متوجه کسی شدم که می‌گفت:« احمد... احمد...» صاحب صدا را نشناختم. اتوبوس داشت از شهر خارج می‌شد و مردم همچنان با شور و هیجان از داخل اتومبیل ها و از روی موتورسیکلت ها برای ما دست تکان می دادند. دوباره همان صدا را شنیدم. این دفعه بلند تر و واضح تر اسمم را فریاد می زد.😳 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman