گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللّهـ الرّحمنـ الرّحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_روز_تیغ📖 زندگینامه و خاطراتِ سرد
#قسمت_هفتاد_و_سوم🦋
<ادامه>
...اما وقتی کلاسهای کاراته و تکواندوی مسجد شروع شد،
فهمیدیم این آدم همان اندازه که در معنویت جلو است، سرسختی و #مقاومت بالایی دارد.
در مسجد هاشمی، دیواری داشتیم که بیش از چهار متر ارتفاع داشت.
در یک فعالیت آموزشی، علی آقا به چشم بر هم زدنی از این دیوار صاف بالا رفت و خود را به پشت بام رساند.
قبل از بالا رفتن، یک فاصله هفت_هشت متری را چنان با شتاب دوید که چشممان فقط فرصت پیدا کرد بالا رفتنش را دنبال کند.
اما هیچ وقت در مواقع عادی ندیدیم ورزیدگی خود را به رخ کسی بکشد.
این بزرگوار معنای #آرامش بود.
وقتی فرصتی دست می داد و افتخار و سعادت نصیبم می شد که در کنارش باشم، اصلاً عوض می شدم....
دنیا با همه بدی ها و خوبی هایش شکلی دیگر به نظر می آمد.
اصلاً قابل قیاس با یک ساعت قبل نبودم.
بارها در بدترین شرایط زندگی به دادم رسیده بود.
مسایلی پیش می آمد و روحیه ام به حدی خسته می شد که تصمیم می گرفتم خانه نشین بشوم؛اما وقتی می دیدم علی آقا با آن جراحات سخت، باز هم عاشقانه به #جبهه می رود و دست از #جنگ
نمی کشد، به خودم می گفتم:
مگر تو کی هستی؟!
تو که امروز، همۂ وجودت از خون بچّه های مظلوم سرِ پا ایستاده، چرا باید اینطوری فکر کنی؟
بعد، از خودم خجالت می کشیدم و بدم می آمد.
وقتی می دیدم علی آقا به پهنای صورتش اشک می ریزد و می گوید "دیگر نمی خواهم بمانم، نمی خواهم باشم...😭"
و درصدد راهی است که این جسم را به خاک دنیا بگذارد و برود،
دلم از جا کنده می شد.
این جا بود که خاک مصیبت ها را به سر می کردم و مشکلات را هر چه بود، به جان می خریدم.
من این احوال را از بدعت خونهایی چون خون مطهر علی آقا به دست آوردم.
او همۂ مصایب را تحمل می کرد؛
اما هیچ وقت گله نکرد و از آدم های اطرافش خسته نشد.
یادم است.....
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللّهـ الرّحمنـ الرّحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_روز_تیغ📖 زندگینامه و خاطراتِ سرد
#قسمت_هفتاد_و_نهم 🦋
<ادامه>
در عملیات رمضان، تعداد شهدای ما زیاد بود؛
در عین حال، پیشروی خوبی نداشتیم.
به همین خاطر، روحیۂ بچّه ها خیلی خراب شده بود.
بحث می کردند و غلط و درست را پیش می کشیدند، یا عصبانی
می شدند و داد و قال راه می انداختند.
خلاصه در واقع از خودشان ناراضی بودند. اما وقتی هم در #سنگر مخابرات بحث عملیات رمضان پیش آمد،
با قلبی آرام گفت:
« رضای خدا در این کار بوده.
بچه ها تلاش کردند که موفق بشوند؛
اما مصلحت خداوند چنین بود که ما بیشتر از این جلو نرویم.
درست مثل سه ماه پیش،
در عملیات بیت المقدس که توانستیم آن همه از صدامیان کافر را به درک واصل کنیم و آن همه اسیر بگیریم.
#جنگ همیشه که پیروزی ندارد.
ممکن است زمانی پیش بیاید که
کیلومتر ها هم عقب نشینی کنیم.»
بعد شروع کرد به خواندن روضه ای و دلمان از درد رهید.
حالا این بزرگوار را اینطوری
می بینم.
خودم را چطوری دیدم؟
هنوز هم وقتی به آن گذشته ها فکر می کنم عرق شرم می ریزم.
یادم است روزی که برای رفتن به کردستان آماده می شدیم، هرکس وسایل خود را در کوله اش جاسازی و مرتب می کرد.
وقتی به کوله پشتی علی آقا نگاه کردیم، از همه بزرگتر بود.
نمی دانستیم چه چیزهایی
می خواهد با خود بیاورد.
فکر کردیم همین وسایل شخصی است که هر کسی با خودش
می آورد.
وقتی به کردستان رسیدیم، اوقاتی داشتیم که می بایست از آن استفاده بهتری می شد.
آرزو می کردیم کاش این ساعات را به فراگیری و خواندن مطالب
می گذراندیم تا همۂ روزهایمان با هم برابر نشود.
وقتی به علی آقا گفتیم، کوله پشتی اش را آوردند و وسایلش را رو کرد؛
سه جلد تفسیر نمونه، قرآن،
نهج البلاغه و تعدادی کتاب های دیگر.
چیزی غیر از کتاب در کوله نداشت و ما از پندار گذشته مان خجالت کشیدیم.
علی آقا با اینکه دل پُر عطوفتی داشت،
اما هرگز تابع احساسات زود گذر نبود؛ این را می گویم، چون یادم افتاد تازه به کامیاران رسیده بودیم که اطلاع دادند در روستای ((دالک)) ،
کومله دست به تحرکاتی زده و با بچه ها درگیر شده است.
از ما هم خواستند داوطلبانه برای کمک به روستا برویم.
وقتی قاصد این پیغام را گفت، هر شش نفر بچه های کرمان،
مثل فنر از جا پریدند که باعث تعجب همه شد.
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 با حاجی رفیق بودیم؛ عین برادر ... وقتی هوای سوریه ب
38.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سردار_بی_مرز 🦋
🎥 رفیق خوشبخت ما ،،
🔰 #مقام_معظم_رهبری :
شهید سلیمانی هم شجاع بود، هم باتدبیر بود....
👌یک خصوصیت دیگر ایشان این بود که هم یک #فرمانده جنگاور مسلط بر عرصه نظامی بود هم در عین حال به شدت مراقب حدود شرعی بود. در میدان #جنگ گاهی افراد حدود الهی را فراموش می کنند و می گویند وقت این حرفا نیست اما او مراقب بود ...
🌀 یک نکته مهم این است که در مسائل داخل کشور اهل حزب و جناح نبود ؛ لکن به شدت انقلابی بود. #انقلاب و انقلابی گری خط قرمز قطعی او بود. این را بعضی ها سعی نکنند کمرنگ کنند این واقعیت اوست. ذوب در "انقلاب" بود!
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللّهـ الرّحمنـ الرّحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_روز_تیغ📖 زندگینامه و خاطراتِ سرد
#قسمت_صد_و_نهم 🦋
با جوانی آشنا شدم که چهره خیلی روحانی و نجیبی داشت .
بعداً شنیدم علی آقای ماهانی است.
علی آقا علاوه بر کار مخابرات مسئول آموزش قرائت قرآن هم بودند .
من آن موقع بیشتر به اسلحه و #جنگ و شر و شور علاقه داشتم .
این بود که وقتی جلسه تشکیل میشد ، به قولی جیم می شدم .
وقتی علی آقا متوجه شد ، بدون اینکه بخواهد حرفی بزند ، ارتباط خیلی خوبی با من برقرار کرد اول فکر کردم می خواهد به شکلی از من حمایت کند ؛ اما وقتی متوجه شدم چه افکار بلند و سازندهای دارد ، رشته الفت و دوستی دیگری برقرار شد .
تا آنجا که یادم می آید ، هیچ وقت با حرف برای اثبات قضیه ای اقدام نمی کرد ؛ بلکه با عمل نشان میداد .
در مورد گریزپا بودن من از جلسات قرآن همینطور عمل کرد .
چون علاقه داشتم همیشه در کنارش باشم ، لاجرم در جلسات قرائت یا آموزش قران هم شرکت میکردم .
کمکم چنان علاقه پیدا کردم که برای خودم هم باور کردنی نبود .
ریشه این علاقه در تفسیر سوره مومنون توسط علی آقا بود .
بعدا ، و حتی این روز ها هم هر وقت قران را باز میکنم، اول سوره مومنون را می خوانم.
هنوز هم اثر تفسیری که علی آقا از این سوره کرده بود ، مرا تکان میدهد.
کاش آن روزها تکرار می شد و من باز هم دوازده سال داشتم .
تا به پای او می افتادم و التماسش میکردم ، هرچه میداند من یاد بدهد .
آن هم با چنان روحیه پیگیری خوبی که داشت.
هیچ وقت یادم نمی رود در عملیاتی من و علیآقا بیسیمچی بودیم ، در روزهایی که هنوز پی به بزرگواری اش نبرده و همان طفل گریز پا از مکتب قرآن بودم.
یادم می آید که خط ارتباط بیسیم خلوت بود .
به همین خاطر بیکار نشسته بودم .
صدای رمز را که شنیدم ، جواب دادم.
علی آقا بود.
پرسیدم :« امری دارید علی آقا ؟!»
خیلی صمیمانه گفت:« می خواستم ببینم کجای کاری؟»
اول متوجه منظورش نشدم خودش گفت :« چیزی از قرآن را حفظ کردی یا نه ؟»
با شرمندگی گفتم :« والله ،علی آقا ، فعلاً نه.»
گفت :« موفق باشی . حالا هرچی که از حفظ داری، برایم بخوان .»
سوره والعصر را که در مدرسه از حفظ کرده بودم ، خواندم .
خیلی خوشحال شد و احسنت گفت .
من از شرمندگی آب میشدم اما او مرا را تشویق میکرد.
سرانجام اصرار او باعث شد حافظه را برای حفظ آیات قرآن به کار گیرم .
برادر خوشی می گوید: « او ذاتا مدیر و مدبر بود .»
هر کاری که انجام می دهد نظم به خصوص خودش را داشت .فراموش نمیکنم.
علی آقا ، به عنوان مسئول مخابرات تیپ ، شیوه خاصی را برای گزینش بیسیمچی به کار گرفته بود .
تقوا ، اصل لازم کار کردن با او بود .
اگر کسی ضعف اطلاعاتی داشت، مهم نبود .
کمتر از یک ماه بعد ، همان آدم بحثهایی میکرد و اعمالی انجام میدهد که باور نمی آمد.
من هنوز هم نفهمیدم که چه چیزی در وجود علی آقا بود.
افراد مومن و متقی کم نداشتیم ؛ آدمهایی که اهل #نماز و بندگی شبانه و روزانه بودند ؛ اما یک نگاه او کافی بود که کسی را دگرگون کند .
همین رفتار و کردار والای او سبب شده بود که هرکس می خواست با او کار کند ، باید راست پیشه و مومن می بود.
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا
@Golzar_Shohaday_kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #کلیپ🇮🇷
زور و زر و تزویر نمودند تبانی
دنیا شده آماده ی یک #جنگ جهانی!
با صداے🎤
(کربلایی حسین طاهری)
🔴امام خمینۍ(ره):
گمان میکنند که با #ترورِ شخصیتها،
میتوانند با این ملّت مقابله کنند؟!!
هر موقعی که ما #شهید دادیم، ملّتِ ما مُنسجمتر شد!
#انتقام_سخت👊
#شهید_محسن_فخری_زاده
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 خاطرات شهید «حاج قاسم سلیمانی»🌷 ♦️به روایت سید حسن نصرالله وقتی از #مکتب_حاج_قا
#سردار_بی_مرز 🦋
خاطرات شهید (حاج قاسم سلیمانی)🌷
♦️روایت شده از #حاج_قاسم
من رفتم بندرعباس صحبت کنم. چند تا دختر آمدند پیش من گفتند: "فلانی، ما هر کدام نامی برای خودمان گذاشته ایم."
ندیدند #همت را، ندیدند #باکری را، ندیدند #خرازی را...🍃
گفتند: "نام این خانم باکری است. ما او را به نام باکری صدا می کنیم. او متبرّک کرده خودش را به نام باکری... نام این خرازی است، نام این #کاظمی."
بعد این دختر به من گفت: "من وقتی سر سفره می نشینم، حس می کنم مهدی باکری سر سفره ی ما نشسته است."
کجا چنین چیزی وجود دارد؟ این، آن اتصال است...
یکی از برجستگی های #جنگ ما این بود که قله های آن، قله های مطهّر و مرتفعی بود. اگر قله مرتفع بود، دامنه زیبا می شود، دامنه سرسبز می شود، چشمه های جوشان از دامنه سرازیر می شود... این قله برجسته اثری جدی گذاشت.
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 ♦️بخشی از توصیف #رهبر_انقلاب از سردار شهید قاسم سلیمانی : نقشه #آمریکا در عراق، #
#سردار_بی_مرز 🦋
خاطرات شهید حاج قاسم سلیمانی 🌷
♦️به روایت #حاج_قاسم
شهیدی که همسرش واسطه شهادتش شد!
زمان #جنگ ،حسین بادپا همرزم من بود و خیلی دوستش داشتم.الان او مفقودالاثر است. همشهری بودیم. برای اینکه بیاید اینجا، خانمش را واسطه کرد و این خیلی مهم است که زنِ انسان واسطه شود برای مجاهدت شوهرش، بیاید و التماس کند و بگوید:
«قبول کن شوهر من به #جبهه بیاید و شهید شود.»
این خیلی حرف مهمی است.👌
نشان میدهد که هدف خیلی باارزش است.
حسین بادپا بار اول زنش را واسطه فرستاد؛ بار دوم خودش آمد. من خیلی دوستش داشتم. برای بار چهارم نمیگذاشتم بیاید.
مجددا خانمش را واسطه کرد و گفت:
«تو پیش فلانی آبرو داری، برو واسطه شو تا بگذارد من بروم.»
این ماجرا در ایام #فاطمیه سال قبل بود
بعد هم به اینجا آمد و شهید شد💫
#شهید_حسین_بادپا
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#گلزار_شهدای_کرمان 🌷 🍁 #یلدا در کنار شهیدان چیز دیگریست... کسی که در #عشق بم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 کلیپ ویژه هفتهٔ #پرستار
#گلزار_شهدای_کرمان
🔮عصر دیروز...
تمومِ ثروت دنیا به پایِ ،
یه ذره آدمیّت کم میاره !
💐به پاسِ قدردانی از خادمینِ پرستار ،
نام میبریم از چهار بزرگوارِ همیشه در صحنه؛
«جناب آقای شمس الدین پور، سرکار خانم حسنی پرستارِ جبهه و #جنگ، سرکارخانم فخارزاده، سرکار خانم رسائی.»
🌷برای سلامتی این فرشتگانِ رحمت،
صلواتی هدیه کنیم🌷
#روز_پرستار
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🌷 #سالروز_تولد 🌷 #شهید_علی_شفیعی 🍁ای عشق همه بهانہ از توست
مادری که تا زمان #شهادت فرزندش،
در جبهه حضور داشت‼️
⚪️خانم «سکینه پاکزاد» مادر #شهید_علی_شفیعی میگوید:
#حاج_قاسم ، مثل پسرم علی بود و به ایشان بسیار علاقه داشتم؛ از زمانی که #جنگ شروع شد، همراه با علی به #جبهه رفتند.
علی و حاج قاسم مثل دو برادر بودند و تا زمانیکه علی شهید شد، در جبهه، همرزم حاج قاسم بود.👬
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت #حاج_قاسم : وقتی بــرای آیت الله بهاء
#سردار_بی_مرز 🦋
خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷
♦️به روایت
🍃دو جوان ساده و بی آلایش که دنیا🌏 را به لرزه درآوردند.
یـک ارتشـی و دو پاسـدار #بسـیجی در کنـار هـم؛
آقایـی کـه لبـاس ارتـش جمهـوری اســلامی ایــران را بــه تــن کــرده روی چشــم مــا جــا داره؛
امــا بــرای چنــد لحظــه، توجهتـون را بـه دو جوانـی کـه کنـار ایشـون ایسـتادن معطـوف کنیـد...
لبـاس هایـی کـه کامـلا مشـخصه چون یـک پیراهـن مناسـب سـایز بـدن شـون
هـم نداشـتن کـه بپوشـن.
در نـگاه شـون نـه تنهـا غـروری پیـدا نمـی شـه، بلکـه
حتـی روی مسـتقیم نـگاه کـردن بـه یـک دوربیـن را هـم ندارنـد.
حالـت ظاهـری
صــورت و لبخندهــای ریزشــون، انســان را یــاد هــر شــخصیتی مینــدازه جــز مــرد #جنــگ.
هرکســی ایــن عکــس را ببینــه بــا توجــه بــه ظواهــر ایــن دو نفــر پیــش
خــودش مــیگـه ایــن دو نفــر را دیگــه کــی راه داده #جبهــه؟...
ایـن هـا کـه نـه تنهـا هیـچ تحصیـلات آکادمیـک نظامـی نـدارن، حتـی بلـد نیسـتن
آسـتین هاشـون را بـه شـیوه ی نظامـی بـدن بـالا..
امـا از ایـن حـرف هـا گذشـته،
ایـن دو بسـیجی سـاده و بـی آلایـش چـه نقشـی را بـرای آینـده ی کشورشـون بـازی کـردن؟...
یکـی شـون فرماندهـی توپ خانـه و موشـکی #سـپاه پاسـداران شـد ، امـا یگانـی بـدون
حتـی یـک قبضـه تـوپ ! یعنـی فرمانـده ی یگانـی شـد کـه اصـلاوجـود خارجـی
نداشت!
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
پنجم دی ماه
هفدهمین سالگرد زلزله دلخراش شهرستان بم 🖤
حضور #سردار_سلیمانی و #شهید_احمد_کاظمی در اولین لحظات وقوع دلخراش #زلزله_بم
اولین بالگردی که وارد بم شد، بالگرد حامل حاج قاسم سلیمانی بود، این سردار رشید در همان ساعات اولیه زلزله خود را به مردم بم رساند و روز بعد نیروهای سپاه قدس را به بم آورد.
خبر زلزلهٔ بم و از دست دادن هموطنان عزیزمان، پاک همه را بهم ریخته بود. حاجی مطلع که شد، «یک راست آمد بم.» چشمش که به سرو وضع شهر افتاد از زور غم و غصه زنگ به فلان مسئول کشوری، گفت: «نشستی توی تهران نمیدونی اینجا چه خبره! بیا به داد مردم برس.»
توی آن آشفته بازاری که همه آمده بودند برای کمک، بچه های #جبهه و #جنگ را صدا زد. عده ای را گذاشت پیکرهای بی جان را جمع کنند.
عده ای هم کمک های مردمی را سر و سامان بدهند. عده ای هم امداد رسانی را انجام دهند.
خودش با #شهید_احمد_کاظمی مستقر شدند توی فرودگاه.
پروازها از تهران و جاهایی دیگر بلند می شدند و می نشستند توی بم. خیلی ها ایراد گرفتند. فرودگاه بم امکاناتی نداشت، متروکه بود.
حتی پله نداشتیم مردم بروند بالا سوار هواپیما شوند. حاجی گفت: «جوون ها رو جمع کن دولا بشن کمک کنن مردم برن بالا.»چاره ای نبود. تا پله برسد همین کار را می کردیم.
کمک "حاجی و احمد کاظمی" بود که فرودگاه راه افتاد.
فکرش را که می کنم می بینم اگر حاجی و حاج احمد نبودند جان خیلی ها از دست می رفت.
خیلی از مجروح هایی که از زیر آوار بیرون آمده بودند اما کسی نبود به دادشان برسد.
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🍃دو جوان ساده و بی آلایش که دنیا🌏 را به
#سردار_بی_مرز 🦋
خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷
اون یکی هم معروف شد به "قاسم لودر دزد" !
چـون بچـه هـای #جهـاد بـرای خاکریـز زدن لـودر نداشـتن، ایشـون شـب هـا زحمـت مــی کشــید و مــی رفــت از عراقــی هــا قــرض مــی گرفــت!...
بلــه دوســتان ، یــک روز جــوان هایــی مثــل ایــن دو عزیــزِ داخــل عکــس،بــدون امکانــات آنچنانــی ،
بـدون حقـوق هـای سرسـام آور و بـدون هیـچ انتظـاری وارد میـدان جنـگ شـدن
و صادقانـه بـرای #ایـران و اسـلام جنگیـدن.✊
اونهـا بـزرگ و بـزرگ تـر شـدن امـا از نظـر "فکـری و #معنـوی" ؛ و نـه از منظـر مـادی و حـس ریاسـتی و خـدم و حشـم..
زمــان گذشــت و گذشــت و گذشــت،
تا مـا ایرانـی هـا ایـن دو جـوان را جـور دیگـه ای شـناختیم.۸۸
یکـی از ایــن دو بــا پیشــبرد دانــش بــازدارنــده موشــکی ، ایــران را از دســت حملــه ی ابرقــدرت هــا حفــظ کــرد و نفــر بعــدی، عــلاوه بــر هدایــت #جنــگ نیابتــی علیــه
#آمریـکا در عـراق، افغانسـتان، سـوریه، لبنـان، #عـراق ، یمـن و... ایـران را از تهدیـدات تروریسـتی و امنیتـی منطقـه ای مصـون نگـه داشـت.
بله عزیزان مـن!
جـوان هـای #بسـیجی کـه روزی بـه چشـم نمـی اومـدن و از طـرف خیلـی هـا دسـت کـم گرفتـه
مـی شـدن، شـدند باعـث و بانـی #امنیـت و اقتـدار وآبـروی امـروز ایـران مـا.... 🇮🇷
روحشـان شـاد و راهشـان پر رهرو باد...
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#شهید_حسن_تهرانی_مقدم
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 اون یکی هم معروف شد به "قاسم لودر دزد" ! چـون ب
#سردار_بی_مرز 🦋
خاطرات شهید حاج قاسم سلیمانی 🌷
🌆حساسیت وسط جنگ شهری
وقتی #جنگ به قسمت شهری کشیده شد، برخی به ناچار وارد منازل مردم شدند.
ایستاد به #سخنرانی برای نیروها:
《 اگر به شهر شما حمله شود، دوست دارید وارد خانهتان شوند؟
خیلی باید مراقبت کنید از #حق_الناس ⚠️
حتی اگر وسیله ای به اشتباه جابه جا شده،بگذارید سر جایش. خدا از شما امتحان میگیرد، از امتحان سربلند بیرون بیایید.✌️》
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 خاطرات شهید حاج قاسم سلیمانی🌹 📖برگرفته از کتاب "رفیق خوشبخت ما" تن هایی که با حا
#سردار_بی_مرز 🦋
خاطرات شهید حاج قاسم سلیمانی 🌹
📖برگرفته از کتاب "ملاقات در فکه"
آن روز، روز تلخی برای فرماندهان بود!
محسن رضایی گفت: "انگار انفجاری در مغزم شکل گرفت."
او با نگرانی از آینده جنگ گفت: "احساس کردم یکی از بازوهایم را از دست دادم؛ حالا چطور میخواهیم جنگ را ادامه دهیم؟ "
#شهید_مهدی_زین_الدین گفت:
"خبر مثل کوهی روی سرمان خراب شد! "
ادامه #جنگ زیرسوال بود که حالا دیگر حسن نداریم، فرمانده قرارگاه #کربلا نداریم، چطور میخواهیم جنگ را ادامه دهیم؟
#حاج_قاسم_سلیمانی گفت:
« در طول جنگ، هیچ روزی برای بچه های #جبهه ،به اندازه #شهادت حسن باقری سنگین نبود!
شهادت او برای جنگ، ضایعه ای بود که تا پایان جنگ جبران نشد...! »
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاطرات خ
#قسمت_بیست_و_یکم🦋
"اعزام"
مردم "جیرفت" و "کهنوج" گروه گروه آمده بودند مقابل محل تبلیغات سپاه جیرفت، تا رزمندگان را بدرقه کنند.
لندکروزی، که غرق در پرچم بود و بلندگویی قوی روی سقفش نصب شده بود،
سراسر روز در خیابان های شهر خبر اعزام رزمندگان را جار زده بود و سرودهای حماسی پخش کرده بود. 📢
آقای معلمی، امام جمعه شهر، پشت بلندگوی همان لندکروز، محاسن #جنگ و #جهاد را برمیشمرد،
سینی های قرآن و آیینه و اسفند، روی دست مادران و خواهران، بدرقه کننده بود و هرکس گرم وداع با خانوادهاش.
من که بی خبر آمده بودم و میان آن جمعیت کسی را نداشتم،
ساک کوچکم را حمایل کرده بودم و جلوی نمایندگی بنز خاور یحیی توکلی، ایستاده بودم به انتظار.
بعد از سخنرانی امام جمعه، پاسدار جوانی که لیستی به دست داشت،
روی پله اول اتوبوس ایستاد و با بلندگوی دستی اسامی اعزامی ها را خواند.
خوانده شده ها به زحمت از بوسه باران خانواده و دوستان عبور می کردند و روی صندلی هایشان می نشستند.
اسم من هم خوانده شد. وقتی اسم و فامیلم از پشت یک بلندگوی رسمی، به عنوان کسی که لازم است خوانده شد، احساس خوبی پیدا کردم.😊
خوشحال بودم. احساس می کردم آنقدر بزرگ شده ام، که بتوانم تصمیم بزرگی بگیرم.
یعنی ساکم را بردارم و در راهی قدم بگذارم که پر از خطر است، حتی خطر مرگ.
توی یکی از وظیفه های میانی، کنار پنجره نشستم زیاد طول نکشید که اتوبوس ها راه افتادند.🚌
و مردم شهر پیاده و سواره برای بدرقه همراهی مان کردند.
سرم را از پنجره بیرون بردم و با غروری که آن لحظه همه وجودم را پر کرده بود،
به احساسات کسانی که در حاشیه خیابان برای اعزامی ها دست تکان میدادند، جواب دادم.
ناگهان در آن شلوغی متوجه کسی شدم که میگفت:« احمد... احمد...» صاحب صدا را نشناختم.
اتوبوس داشت از شهر خارج میشد و مردم همچنان با شور و هیجان از داخل اتومبیل ها و از روی موتورسیکلت ها برای ما دست تکان می دادند.
دوباره همان صدا را شنیدم. این دفعه بلند تر و واضح تر اسمم را فریاد می زد.😳
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 ♦️به روایت: امیر سرتیپ خلبان عزیز نصیرزاده(فرمانده نیروی هوایی #ارتش ) به یاد دار
#سردار_بی_مرز 🦋
♦️به روایت: سردار عوض شهابی فر
#خدا به ما توفیق داد بعد از #جنگ تحمیلی ،چندسالی از وجود این شخصیت بزرگوار بهره بردیم. #شهید_سلیمانی در دل همه از کوچک تا پیرزن و پیرمرد جای داشت.
این #شهید والامقام به دنبال #امنیت برای همه بود؛ ۴۰سال عمر خود را در جنگ #دفاع_مقدس ، مبارزه با اشرار در شرق کشور بود و چند سالی از فرماندهی ایشان در #سپاه_قدس نگذشته بود که اوضاع منطقه ناآرام شد.
سپهبد سلیمانی به عنوان "فرمانده #قدس و مبارزه با #داعش و جنگ هشت ساله دفاع مقدس" عزیز ملت نشد؛
بلکه #جهاد اکبر ایشان باعث شد مردم در هر کوه و خانه و شهر و بیابانی در روز #شهادت او بر سر و سینه زنند و کسی نیست که در فراق این این سردار، اشکی جاری نکرده باشد و اگر کسی اشکی جاری نکرد، بویی از #اسلام نبرده است.
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمـٰنِ الرَّحیٖمْ» #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاط
#قسمت_بیست_و_ششم 🦋
"اخراجی ها"
گوشه زمین چمن، سر و صدای اخراجیها به هوا رفته بود. بعضی از آنها سن و جثه ای بزرگتر از من داشتند.
فهمیدم کار بزرگی کرده ام و احساس آسودگی می کردم که این طرف بودم نه آن طرف.
یکی از اخراجی ها "سلمان زادخوش" بود؛ بچه خانوک.
آب از سرش گذشته بود و دیگر ترس و ملاحظه کاری را کنار گذاشته بود.
صدایش را روی #حاج_قاسم بلند کرد و گفت: من می خوام بدونم شما اصلاً چه کاره هستید که نمی ذارید ما بریم برا دین و کشورمون بجنگیم؟ 😡
ما که ای قد آموزش دیدیم، ای قد زحمت کشیدیم، به خدا نامردی که نذارید مایَم بریم.
سلمان اشک میریخت و دعوا میکرد. 😭
"حاج قاسم" بالاخره به سخن آمد و گفت:بچه های کم سن و سال، وقتی اسیر میشن، عراقیا مجبورشون میکنن که بگن ما را به زور فرستادهان #جنگ!
سلمان، با همان شجاعت قبلی، گفت:اتفاقاً بچهها اَ بزرگترا شجاع ترن. تازه، بعضی از اونا که ادعاشونم میشه، تو #عملیات کپ میکن. ها بله!
حاج قاسم دیگر فرصت نداشت با سلمان یکی به دو کند.
او رفت و سلمان با چشمان اشکبار کنار زمین چمن، حیران و سرگردان ماند.
یکی دیگر از اخراجیها "علیرضا شیخ حسینی" بود. او فقط شانزده سال داشت.
وقتی از صف بیرونش کشیدند، بر خلاف سلمان، متین و سنجیده، بی هیچ اعتراضی، بیرون رفت.
فکر کردم شاید اصراری برای رفتن به #جبهه ندارد؛ اما خاطرجمعی علیرضا از جای دیگری بود.
از صف خارج شد، کوله پشتی اش را برداشت و به سمت خوابگاه راه افتاد.
وقتی برگشت، با تعجب دیدم یک دست لباس پاسداری نو پوشیده است، لباسی به رنگ چشمانش، سبز.
با موهای بورش، در آن لباس چقدر خوش تیپ شده بود. چقدر آن لباس به او اعتماد به نفس می داد!
فهمیدم او، در آن سن و سال، پاسدار است.
بعد از پوشیدن لباس #سپاه، اسم خط خورده اش را به هیچ مشکلی بازنویسی کرد و به صف اعزامی ها پیوست.
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#گلزار_شهدای_کرمان 💠سخنرانی "دکتر رفیعی" در حضور 'کارمندان جهاد نصر' در گلزار شهدای بین المللی کرما
30.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#گلزار_شهدای_کرمان
🍂هم اکنون.....
◼️روایتگری میدانی آقای شجاعی جانباز #جنگ تحمیلی در جوار مضجع نورانی #سردار_دلها
🥀 توسل حاج قاسم به #حضرت_زهرا سلام الله علیها
{صلی اللّه علیک یا مولاتی یا فاطمة}🖤
#مرد_میدان
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#گلزار_شهدای_کرمان 🌷 #فاطمیه ای بدون سردار.... ▪️حضور زائران در جوار مضجع شریف، #شهید_حاج_قاسم_سل
#گلزار_شهدای_کرمان 🌷
هنوز هم صدایت در گوشمان است که میگفتی: «وقتی در #جنگ فشارها بر ما حادث میشد و کاری از دستمان برنمیآمد پناهگاهی جز #حضرت_زهرا (س) نداشتیم.»
تو بهترین #سرباز برای "مادر"
بودی.
وچه خوب "مادر دوعالم" تو را به آرزوی دیرینه ات رساند.....❤️
سردار قهرمان
سالها میزبان عزادارن زهرا (س) بودی
هنوز هم باورش برایمان سخت است
هرسال برای دیدنت به بیت الزهرا می آمدیم ولی حالا....
و حالا زیارت عزاداران زهرا (سلام الله علیها) در جوار مضجع شریفت پناهگاهی برای دلهای بی قرارشان شده است🥀
#فاطمیه
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 🎙توصیههای راهبردی #حاج_قاسم به عزاداران مجالس #حضرت_زهرا (س) جهت کسب فیض بیشتر
#سردار_بی_مرز 🦋
خاطرات شهید حاج قاسم سلیمانی🌹
📖برگرفته از کتاب "رفیق خوشبخت ما"
🔹بخاطر ورزشکار بودنش ، شد مسئول #آموزش نیروها در پادگان آموزشی #قدس #کرمان .تااینکه چندماه بعد، #جنگ شد و #امام (رحمت الله علیه) گفت:
تازه نفس ها بروند جبهه .
این، شروع #حاج_قاسم در میدان های نبرد بود.
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#فرازی_از_وصیتنامه •مدتے است ڪه احساس میڪنم از قِبَل بارِ گناهانم ڪمتر شده و دل #هواےیار ڪرده!✨ گو
🥀 #سالروز_شهادت
📜فرازی از وصیتنامه؛
#شهید_حسین_رزم_حسینی
✍مدتی است که احساس می کنم نسبت به قبل، بارِ گناهانم کمتر شده و دل هوایِ «یار» کرده، گویا #امام_حسین (ع) مرا می خواند می گوید بیا آخر تو هم «حسین، حسینی» گفته ای آخر تو هم به سینه زده ای.. 😔
🍃بیا که درانتظار توام و شاید #خدا خواست که بسوی کویَش حرکت کنم...
〽️اول از همه باید بدانید که من راه خودم را آگاهانه پیمودم و به هدف خودم هم نیز رسیدم، حدود شش سال از جنگ #ایران و #عراق می گذرد، گرچه این توفیق الهی را پیدا نکردم که به جنگ بیایم...
ولی دل من همیشه در #جنگ بود تا اینکه عاجزانه از خدای خویش در «دعاهای توسل و کمیل» خواستم که کاری کند، من هم برای یک بار هم که شده است به #جبهه بروم و خدا آرزوی مرا برآورده کرده است. 😊
🍃من به همه ی اهل خانواده خود توصیه می کنم که هیچ وقت دست از دامان ائمه اطهار (ع) بر ندارند.......
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 ♦️به روایت: سرتیپ عزیز نصیر زاده(فرمانده نیروی هوایی #ارتش ) حشر و نشر #شهید_سلیم
#سردار_بی_مرز 🦋
♦️به روایت: نصرالله جهانشاهی(راننده شهید سلیمانی)
🌱قسمت اول
کارکردن با چنین فرمانده موفقی که صلابت دارد و یک دنیا او را می شناسد، خیلی سخت است و هر کسی نمی تواند از عهده آن برآید.
من و #شهید_حسین_پور_جعفری -که آجودان حاجی بود و با او شهید شد- بیشترین مدت را با #حاج_قاسم بودیم.
اینکه می گویم "سخت" ، به معنی واقعی کلمه است!
خیلی ها آمدند، اما یکی دو روز بیشتر دوام نیاوردند.
من از سال ۶۲ وارد نیروی زمینی سپاه شدم.البته دو سال پیش از آن هم در #عملیات فتح المبین و طریق القدس به عنوان #بسیجی در #جنگ حضور داشتم و تا سال ۱۳۹۷ ، دائم راننده حاجی در لشکر ثارالله، قرارگاه قدس و نیروی #قدس بودم.
به دلیل جانبازی، اواخر دهه ۷۰ بازنشسته شدم؛ ولی حاجی اجازه نداد بروم و تا سال ۹۷ در خدمتش بودم....🚘
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم» #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاطرات خو
#قسمت_سی_و_چهارم 🦋
«حمید چریک»
حمید ایرانمنش، بچهٔ زرندِ کرمان، در عملیات حصر آبادان و بستان و فتح المبین آنقدر از خودش شجاعت و بی باکی به نمایش گذاشته بود که برای خودش اسم و رسمی پیدا کرده بود.
🌱 معروف شده بود به «حمید چریک» و همه دعا می کردند او هیچ وقت برای آموزش نظامی سر وقتشان نیاید. 😑
میگفتند حمید چریک، مثل فیاض، اذیت می کند. فیاض هم یکی دیگر از فرماندهان آموزش بود که اسمش پشت رزمنده ها را می لرزاند.
🗯 یک روز خبری مثل باد توی پادگانِ دشت آزادگان پیچید: «حمید چریک اومد!» طولی نکشید که در محوطهٔ آنطرف ساختمانهای چهارطبقه در دسته های خودمان به صف ایستاده ایم.
🌱 حمید چریک واقعاً آمده بود. قدی نه چندان بلند داشت؛ اما سر و سینه اش ورزشکاری بود و در نگاهش حداقل آن لحظه هیچ نشانی از شوخی و مهربانی معمول میان بچههای جنگ دیده نمی شد.
🔹 نشست و برخاستی داد و ما به فرمانش و نه آن چنان که باب میلش باشد نشستیم و برخاستیم.
نگاه معناداری انداخت روی جمع. مثل برق فهمیدیم با نگاهش و حالتی که به فرم لبهایش داد و تکان دادن سرش دارد میگوید:«مفت خوردید، تنبل بار آمده اید؟آدمتان می کنم!»
خودمان را آماده کردیم برای آزمایشی سخت؛ که حمید چریک خیلی زود از ما می گرفت.
پُر بی راه هم نگفته بود. ما کمی تنبل شده بودیم. در اهواز صبح ها به جای دوی صبحگاهی رفته بودیم توی صف حلیم و نانِ گرم و عصرها هم لبکارون بامیه خورده بودیم. 🤭
🎞 سینما هم که رفته بودیم! انگار حمید چریک اینهمه را فهمیده بود که صدایش را بلند کرد و گفت:«به نظرم برای تفریح اومدین اهواز! درسته؟» ما سکوت کردیم.
حمید ادامه داد:«حالا معلوم میشه کی برای تفریح و کی برای #جنگ امده!»
بعد از این تهدید، تیر برقی را آن دورها نشانمان داد و گفت: «تا ده می شمارم. باید برید تا اون تیر و برگردید. وای به حال کسی که تأخیر داشته باشه!»😠
صدای صوت حمید چریک پیچید توی ساختمان های دشت آزادگان و جمعیت به سمت تیر برق دویدند و البته خیلی دیرتر از موعد مقرری که چریک تعیین کرده بود به نقطهٔ شروع برگشتند.
🔸 حمید دیگر مطمئن شد مفت خورده ایم و تنبل بار آمده ایم! چند روز پیش از آمدن ما...
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 ♦️به روایت نصرالله جهانشاهی (راننده شهید سلیمانی) 🌱قسمت ششم ‼️قسم جلاله میخورد ک
#سردار_بی_مرز 🦋
♦️به روایت : نصرالله جهانشاهی (راننده شهید سلیمانی)
🌱قسمت هفتم
#حاج_قاسم «حضرت زهرایے» بود.
خیلی جاها در جنگ و بعد از #جنگ با توسل به #حضرت_زهرا (س) مشکلات را حل میکرد.
یک فاطمیه هم در روستای خود در #کرمان ساختند که در آن مراسم میگیرند.
💢از همه اینها بگذریم، باید به نماز شبهای حاجی اشاره کنم. هر شب #نماز_شب میخواند، آن هم با ناله و گریه و نجوا.
من خودم شاهدم؛ چون در همه مأموریتها من با حاجی بودم. اگر خیلی خسته هم بود ، باز یک ساعت میخوابید، بیدار میشد و بعد شروع میکرد به نماز.
واقعاً این صحنه عشقبازی و نجواهای حاجی در نماز شبهایش تماشایی بود! 😍
ما هم که میخواستیم نماز بخوانیم ، در مواجهه با این حال حاجی ، از خود بی خود میشدیم و دیگر نمیتوانستیم نماز بخوانیم؛ فقط مبهوت حاجی بودیم!!
باید در آن صحنه باشید تا متوجه حرف من بشوید!
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 ♦️به روایت : نصرالله جهانشاهی (راننده شهید سلیمانی) 🌱قسمت نهم همه فرزندان حاجی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سردار_بی_مرز 🦋
♦️به روایت : نصرالله جهانشاهی (راننده شهید سلیمانی)
🌱قسمت دهم
💠زمان #جنگ ، حاجی خیلی خانه نبود ، زمان قرارگاه #قدس هم همین طور. در نیروی قدس که همیشه در سفر بود.
یادم هست یکی از پسرهای #حاج_قاسم بیمار شد و حاجی [که] در مأموریت قرارگاه قدس بود، نتوانست بالای سر پسرش باشد و پسرش هم در اثر بیماری در بیمارستان فوت شد.
حتی حاجی بالای سر پدر و مادرش هم در زمانی که در بستر بودند، نتوانست برسد و بعد از فوت آنها رسید!
بچههایش خیلی عالی هستند؛ هم دخترها و هم پسرها.👌
"زینب خانم" شبیهترین فرد در خانواده به حاج قاسم است. کوچکترین فرزند حاجی است ولی هم در روحیه و هم در رفتار خیلی شبیه حاجی است.
زینب خانم حتی بارها با حاجی مأموریتهای خارج از کشور هم رفته بود؛ مانند حاجی به لهجههای زبان #عربی و زبان #انگلیسی مسلط است؛ به همین علت ...
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman