eitaa logo
گلزار شهدای کرمان
16.8هزار دنبال‌کننده
27.5هزار عکس
11.2هزار ویدیو
36 فایل
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🗣️ارتباط با ما: @golzar_admin 🔹تلگرام، اینستاگرام، ایتا، سروش، روبیکا و توییتر : @golzarkerman 🔹پیج روبینو https://rubika.ir/golzarkerman1 🔹آیدی ثبت نام خادمی @golzar_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 خاطرات شهید حاج قاسم سلیمانی🌹 📖برگرفته از کتاب "رفیق خوشبخت ما" تن هایی که با حا
🦋 خاطرات شهید حاج قاسم سلیمانی 🌹 📖برگرفته از کتاب "ملاقات در فکه" آن روز، روز تلخی برای فرماندهان بود! محسن رضایی گفت:‌ "انگار انفجاری در مغزم شکل گرفت." او با نگرانی از آینده جنگ گفت: "احساس کردم یکی از بازوهایم را از دست دادم؛ حالا چطور میخواهیم جنگ را ادامه دهیم؟ " گفت: "خبر مثل کوهی روی سرمان خراب شد! " ادامه زیرسوال بود که حالا دیگر حسن نداریم، فرمانده قرارگاه نداریم، چطور میخواهیم جنگ را ادامه دهیم؟ گفت: « در طول جنگ، هیچ روزی برای بچه های ،به اندازه حسن باقری سنگین نبود! شهادت او برای جنگ، ضایعه ای بود که تا پایان جنگ جبران‌ نشد...! » 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاطرات خ
🦋 "اعزام" مردم "جیرفت" و "کهنوج" گروه گروه آمده بودند مقابل محل تبلیغات سپاه جیرفت، تا رزمندگان را بدرقه کنند. لندکروزی، که غرق در پرچم بود و بلندگویی قوی روی سقفش نصب شده بود، سراسر روز در خیابان های شهر خبر اعزام رزمندگان را جار زده بود و سرودهای حماسی پخش کرده بود. 📢 آقای معلمی، امام جمعه شهر، پشت بلندگوی همان لندکروز، محاسن و را برمی‌شمرد، سینی های قرآن و آیینه و اسفند، روی دست مادران و خواهران، بدرقه کننده بود و هرکس گرم وداع با خانواده‌اش. من که بی خبر آمده بودم و میان آن جمعیت کسی را نداشتم، ساک کوچکم را حمایل کرده بودم و جلوی نمایندگی بنز خاور یحیی توکلی، ایستاده بودم به انتظار. بعد از سخنرانی امام جمعه، پاسدار جوانی که لیستی به دست داشت، روی پله اول اتوبوس ایستاد و با بلندگوی دستی اسامی اعزامی ها را خواند. خوانده شده ها به زحمت از بوسه باران خانواده و دوستان عبور می کردند و روی صندلی هایشان می نشستند. اسم من هم خوانده شد. وقتی اسم و فامیلم از پشت یک بلندگوی رسمی، به عنوان کسی که لازم است خوانده شد، احساس خوبی پیدا کردم.😊 خوشحال بودم. احساس می کردم آنقدر بزرگ شده ام، که بتوانم تصمیم بزرگی بگیرم. یعنی ساکم را بردارم و در راهی قدم بگذارم که پر از خطر است، حتی خطر مرگ. توی یکی از وظیفه های میانی، کنار پنجره نشستم زیاد طول نکشید که اتوبوس ها راه افتادند.🚌 و مردم شهر پیاده و سواره برای بدرقه همراهی مان کردند. سرم را از پنجره بیرون بردم و با غروری که آن لحظه همه وجودم را پر کرده بود، به احساسات کسانی که در حاشیه خیابان برای اعزامی ها دست تکان می‌دادند، جواب دادم. ناگهان در آن شلوغی متوجه کسی شدم که می‌گفت:« احمد... احمد...» صاحب صدا را نشناختم. اتوبوس داشت از شهر خارج می‌شد و مردم همچنان با شور و هیجان از داخل اتومبیل ها و از روی موتورسیکلت ها برای ما دست تکان می دادند. دوباره همان صدا را شنیدم. این دفعه بلند تر و واضح تر اسمم را فریاد می زد.😳 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 ♦️به روایت: امیر سرتیپ خلبان عزیز نصیرزاده(فرمانده نیروی هوایی #ارتش ) به یاد دار
🦋 ♦️به روایت: سردار عوض شهابی فر به ما توفیق داد بعد از تحمیلی ،چندسالی از وجود این شخصیت بزرگوار بهره بردیم. در دل همه از کوچک تا پیرزن و پیرمرد جای داشت. این والامقام به دنبال برای همه بود؛ ۴۰سال عمر خود را در جنگ ، مبارزه با اشرار در شرق کشور بود و چند سالی از فرماندهی ایشان در نگذشته بود که اوضاع منطقه ناآرام شد. سپهبد سلیمانی به عنوان "فرمانده و مبارزه با و جنگ هشت ساله دفاع مقدس" عزیز ملت نشد؛ بلکه اکبر ایشان باعث شد مردم در هر کوه و خانه و شهر و بیابانی در روز او بر سر و سینه زنند و کسی نیست که در فراق این این سردار، اشکی جاری نکرده باشد و اگر کسی اشکی جاری نکرد، بویی از نبرده است. 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمـٰنِ الرَّحیٖمْ» #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاط
🦋 "اخراجی ها" گوشه زمین چمن، سر و صدای اخراجی‌ها به هوا رفته بود. بعضی از آنها سن و جثه ای بزرگتر از من داشتند. فهمیدم کار بزرگی کرده ام و احساس آسودگی می کردم که این طرف بودم نه آن طرف. یکی از اخراجی ها "سلمان زادخوش" بود؛ بچه خانوک. آب از سرش گذشته بود و دیگر ترس و ملاحظه کاری را کنار گذاشته بود. صدایش را روی بلند کرد و گفت: من می خوام بدونم شما اصلاً چه کاره هستید که نمی ذارید ما بریم برا دین و کشورمون بجنگیم؟ 😡 ما که ای قد آموزش دیدیم، ای قد زحمت کشیدیم، به خدا نامردی که نذارید مایَم بریم. سلمان اشک می‌ریخت و دعوا می‌کرد. 😭 "حاج قاسم" بالاخره به سخن آمد و گفت:بچه های کم سن و سال، وقتی اسیر میشن، عراقیا مجبورشون می‌کنن که بگن ما را به زور فرستاده‌ان ! سلمان، با همان شجاعت قبلی، گفت:اتفاقاً بچه‌ها اَ بزرگترا شجاع ترن. تازه، بعضی از اونا که ادعاشونم میشه، تو کپ می‌کن. ها بله! حاج قاسم دیگر فرصت نداشت با سلمان یکی به دو کند. او رفت و سلمان با چشمان اشکبار کنار زمین چمن، حیران و سرگردان ماند. یکی دیگر از اخراجی‌ها "علیرضا شیخ حسینی" بود. او فقط شانزده سال داشت. وقتی از صف بیرونش کشیدند، بر خلاف سلمان، متین و سنجیده، بی هیچ اعتراضی، بیرون رفت. فکر کردم شاید اصراری برای رفتن به ندارد؛ اما خاطرجمعی علیرضا از جای دیگری بود. از صف خارج شد، کوله پشتی اش را برداشت و به سمت خوابگاه راه افتاد. وقتی برگشت، با تعجب دیدم یک دست لباس پاسداری نو پوشیده است، لباسی به رنگ چشمانش، سبز. با موهای بورش، در آن لباس چقدر خوش تیپ شده بود. چقدر آن لباس به او اعتماد به نفس می داد! فهمیدم او، در آن سن و سال، پاسدار است. بعد از پوشیدن لباس ، اسم خط خورده اش را به هیچ مشکلی بازنویسی کرد و به صف اعزامی ها پیوست. 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#گلزار_شهدای_کرمان 💠سخنرانی "دکتر رفیعی" در حضور 'کارمندان جهاد نصر' در گلزار شهدای بین المللی کرما
30.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂هم اکنون..... ◼️روایتگری میدانی آقای شجاعی جانباز تحمیلی در جوار مضجع نورانی 🥀 توسل حاج قاسم به سلام الله علیها {صلی اللّه علیک یا مولاتی یا فاطمة}🖤 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#گلزار_شهدای_کرمان 🌷 #فاطمیه ای بدون سردار.... ▪️حضور زائران در جوار مضجع شریف، #شهید_حاج_قاسم_سل
🌷 هنوز هم صدایت در گوشمان است که میگفتی: «وقتی در فشارها بر ما حادث می‌شد و کاری از دستمان برنمی‌آمد پناهگاهی جز (س) نداشتیم.» تو بهترین برای "مادر" بودی. وچه خوب "مادر دوعالم" تو را به آرزوی دیرینه ات رساند.....❤️ سردار قهرمان سالها میزبان عزادارن زهرا (س) بودی هنوز هم باورش برایمان سخت است هرسال برای دیدنت به بیت الزهرا می آمدیم ولی حالا.... و حالا زیارت عزاداران زهرا (سلام الله علیها) در جوار مضجع شریفت پناهگاهی برای دلهای بی قرارشان شده است🥀 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 🎙توصیه‌های راهبردی #حاج_قاسم به عزاداران ‌مجالس #حضرت_زهرا (س)‌ جهت کسب فیض بیشتر
🦋 خاطرات شهید حاج قاسم سلیمانی🌹 📖برگرفته از کتاب "رفیق خوشبخت ما" 🔹بخاطر ورزشکار بودنش ، شد مسئول نیروها در پادگان آموزشی .تااینکه چندماه بعد، شد و (رحمت الله علیه) گفت: تازه نفس ها بروند جبهه . این، شروع در میدان های نبرد بود. 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#فرازی_از_وصیتنامه •مدتے است ڪه احساس میڪنم از قِبَل بارِ گناهانم ڪمتر شده و دل #هواےیار ڪرده!✨ گو
🥀 📜فرازی از وصیتنامه؛ ✍مدتی است که احساس می کنم نسبت به قبل، بارِ گناهانم کمتر شده و دل هوایِ «یار» کرده، گویا (ع) مرا می خواند می گوید بیا آخر تو هم «حسین، حسینی» گفته ای آخر تو هم به سینه زده ای.. 😔 🍃بیا که درانتظار توام و شاید خواست که بسوی کویَش حرکت کنم.‌.. 〽️اول از همه باید بدانید که من راه خودم را آگاهانه پیمودم و به هدف خودم هم نیز رسیدم، حدود شش سال از جنگ و می گذرد، گرچه این توفیق الهی را پیدا نکردم که به جنگ بیایم... ولی دل من همیشه در بود تا اینکه عاجزانه از خدای خویش در «دعاهای توسل و کمیل» خواستم که کاری کند، من هم برای یک بار هم که شده است به بروم و خدا آرزوی مرا برآورده کرده است. 😊 🍃من به همه ی اهل خانواده خود توصیه می کنم که هیچ وقت دست از دامان ائمه اطهار (ع) بر ندارند....... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 ♦️به روایت: سرتیپ عزیز نصیر زاده(فرمانده نیروی هوایی #ارتش ) حشر و نشر #شهید_سلیم
🦋 ♦️به روایت: نصرالله جهانشاهی(راننده شهید سلیمانی) 🌱قسمت اول کارکردن با چنین فرمانده موفقی که صلابت دارد و یک دنیا او را می شناسد، خیلی سخت است و هر کسی نمی تواند از عهده آن برآید. من و -که آجودان حاجی بود و با او شهید شد- بیشترین مدت را با بودیم. اینکه می گویم "سخت" ، به معنی واقعی کلمه است! خیلی ها آمدند، اما یکی دو روز بیشتر دوام نیاوردند. من از سال ۶۲ وارد نیروی زمینی سپاه شدم.البته دو سال پیش از آن هم در فتح المبین و طریق القدس به عنوان در حضور داشتم و تا سال ۱۳۹۷ ، دائم راننده حاجی در لشکر ثارالله، قرارگاه قدس و نیروی بودم. به دلیل جانبازی، اواخر دهه ۷۰ بازنشسته شدم؛ ولی حاجی اجازه نداد بروم و تا سال ۹۷ در خدمتش بودم....🚘 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم» #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاطرات خو
🦋 «حمید‌ چریک» حمید ایران‌منش، بچهٔ زرندِ کرمان، در عملیات حصر آبادان و بستان و فتح المبین آن‌قدر از خودش شجاعت و بی باکی به نمایش گذاشته بود که برای خودش اسم و رسمی پیدا کرده بود. 🌱 معروف شده بود به «حمید چریک» و همه دعا می کردند او هیچ وقت برای آموزش نظامی سر وقتشان نیاید. 😑 می‌گفتند حمید چریک، مثل فیاض، اذیت می کند. فیاض هم یکی دیگر از فرماندهان آموزش بود که اسمش پشت رزمنده ها را می لرزاند. 🗯 یک روز خبری مثل باد توی پادگانِ دشت آزادگان پیچید: «حمید چریک اومد!» طولی نکشید که در محوطهٔ آن‌طرف ساختمان‌های چهارطبقه در دسته های خودمان به صف ایستاده ایم. 🌱 حمید چریک واقعاً آمده بود. قدی نه چندان بلند داشت؛ اما سر و سینه اش ورزشکاری بود و در نگاهش حداقل آن لحظه هیچ نشانی از شوخی و مهربانی معمول میان بچه‌های جنگ دیده نمی شد. 🔹 نشست و برخاستی داد و ما به فرمانش و نه آن چنان که باب میلش باشد نشستیم و برخاستیم. نگاه معناداری انداخت روی جمع. مثل برق فهمیدیم با نگاهش و حالتی که به فرم لب‌هایش داد و تکان دادن سرش دارد می‌گوید:«مفت خوردید، تنبل بار آمده اید؟آدمتان می کنم!» خودمان را آماده کردیم برای آزمایشی سخت؛ که حمید چریک خیلی زود از ما می گرفت. پُر بی راه هم نگفته بود. ما کمی تنبل شده بودیم. در اهواز صبح ها به جای دوی صبحگاهی رفته بودیم توی صف حلیم و نانِ گرم و عصرها هم لب‌کارون بامیه خورده بودیم. 🤭 🎞 سینما هم که رفته بودیم! انگار حمید چریک اینهمه را فهمیده بود که صدایش را بلند کرد و گفت:«به نظرم برای تفریح اومدین اهواز! درسته؟» ما سکوت کردیم. حمید ادامه داد:«حالا معلوم میشه کی برای تفریح و کی برای امده!» بعد از این تهدید، تیر برقی را آن دورها نشانمان داد و گفت: «تا ده می شمارم. باید برید تا اون تیر و برگردید. وای به حال کسی که تأخیر داشته باشه!»😠 صدای صوت حمید چریک پیچید توی ساختمان های دشت آزادگان و جمعیت به سمت تیر برق دویدند و البته خیلی دیرتر از موعد مقرری که چریک تعیین کرده بود به نقطهٔ شروع برگشتند. 🔸 حمید دیگر مطمئن شد مفت خورده ایم و تنبل بار آمده ایم! چند روز پیش از آمدن ما... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 ♦️به روایت نصرالله جهانشاهی (راننده شهید سلیمانی) 🌱قسمت ششم ‼️قسم جلاله میخورد ک
🦋 ♦️به روایت : نصرالله جهانشاهی (راننده شهید سلیمانی) 🌱قسمت هفتم «حضرت زهرایے» بود. خیلی جاها در جنگ و بعد از با توسل به (س) مشکلات را حل می‌کرد. یک فاطمیه هم در روستای خود در ساختند که در آن مراسم می‌گیرند. 💢از همه اینها بگذریم، باید به نماز شب‌های حاجی اشاره کنم. هر شب می‌خواند، آن هم با ناله و گریه و نجوا. من خودم شاهدم؛ چون در همه مأموریت‌ها من با حاجی بودم. اگر خیلی خسته هم بود ، باز یک ساعت می‌خوابید، بیدار می‌شد و بعد شروع می‌کرد به نماز. واقعاً این صحنه عشق‌بازی و نجواهای حاجی در نماز شب‌هایش تماشایی بود! 😍 ما هم که می‌خواستیم نماز بخوانیم ، در مواجهه با این حال حاجی ، از خود بی خود می‌شدیم و دیگر نمی‌توانستیم نماز بخوانیم؛ فقط مبهوت حاجی بودیم!! باید در آن صحنه باشید تا متوجه حرف من بشوید! 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 ♦️به روایت : نصرالله جهانشاهی (راننده شهید سلیمانی) 🌱قسمت نهم همه فرزندان حاجی
2.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سردار_بی_مرز 🦋 ♦️به روایت : نصرالله جهانشاهی (راننده شهید سلیمانی) 🌱قسمت دهم 💠زمان #جنگ ، حاجی خیلی خانه نبود ، زمان قرارگاه #قدس هم همین طور. در نیروی قدس که همیشه در سفر بود. یادم هست یکی از پسرهای #حاج_قاسم بیمار شد و حاجی [که] در مأموریت قرارگاه قدس بود، نتوانست بالای سر پسرش باشد و پسرش هم در اثر بیماری در بیمارستان فوت شد. حتی حاجی بالای سر پدر و مادرش هم در زمانی که در بستر بودند، نتوانست برسد و بعد از فوت آنها رسید! بچه‌هایش خیلی عالی هستند؛ هم دخترها و هم پسرها.👌 "زینب خانم" شبیه‌ترین فرد در خانواده به حاج قاسم است. کوچک‌ترین فرزند حاجی است ولی هم در روحیه و هم در رفتار خیلی شبیه حاجی است. زینب خانم حتی بارها با حاجی مأموریت‌های خارج از کشور هم رفته بود؛ مانند حاجی به لهجه‌های زبان #عربی و زبان #انگلیسی مسلط است؛ به همین علت ... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman