eitaa logo
گلزار شهدای کرمان
15.5هزار دنبال‌کننده
22.6هزار عکس
9.2هزار ویدیو
32 فایل
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🗣️ارتباط با ما: @golzar_admin 🔹تلگرام، اینستاگرام، ایتا، سروش، روبیکا و توییتر : @golzarkerman 🔹پیج روبینو https://rubika.ir/golzarkerman1
مشاهده در ایتا
دانلود
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللّهـ الرّحمنـ الرّحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_روز_تیغ📖 زندگینامه و خاطراتِ سرد
🦋 با جوانی آشنا شدم که چهره خیلی روحانی و نجیبی داشت . بعداً شنیدم علی آقای ماهانی است. علی آقا علاوه بر کار مخابرات مسئول آموزش قرائت قرآن هم بودند . من آن موقع بیشتر به اسلحه و و شر و شور علاقه داشتم . این بود که وقتی جلسه تشکیل می‌شد ، به قولی جیم می شدم . وقتی علی آقا متوجه شد ، بدون اینکه بخواهد حرفی بزند ، ارتباط خیلی خوبی با من برقرار کرد اول فکر کردم می خواهد به شکلی از من حمایت کند ؛ اما وقتی متوجه شدم چه افکار بلند و سازنده‌ای دارد ، رشته الفت و دوستی دیگری برقرار شد . تا آنجا که یادم می آید ، هیچ وقت با حرف برای اثبات قضیه ای اقدام نمی کرد ؛ بلکه با عمل نشان میداد . در مورد گریزپا بودن من از جلسات قرآن همینطور عمل کرد . چون علاقه داشتم همیشه در کنارش باشم ، لاجرم در جلسات قرائت یا آموزش قران هم شرکت می‌کردم . کم‌کم چنان علاقه پیدا کردم که برای خودم هم باور کردنی نبود . ریشه این علاقه در تفسیر سوره مومنون توسط علی آقا بود . بعدا ، و حتی این روز ها هم هر وقت قران را باز میکنم، اول سوره مومنون را می خوانم. هنوز هم اثر تفسیری که علی آقا از این سوره کرده بود ، مرا تکان می‌دهد. کاش آن روزها تکرار می شد و من باز هم دوازده سال داشتم . تا به پای او می افتادم و التماسش میکردم ، هرچه می‌داند من یاد بدهد . آن هم با چنان روحیه پیگیری خوبی که داشت. هیچ وقت یادم نمی رود در عملیاتی من و علی‌آقا بیسیمچی بودیم ، در روزهایی که هنوز پی به بزرگواری اش نبرده و همان طفل گریز پا از مکتب قرآن بودم. یادم می آید که خط ارتباط بیسیم خلوت بود . به همین خاطر بیکار نشسته بودم . صدای رمز را که شنیدم ، جواب دادم. علی آقا بود. پرسیدم :« امری دارید علی آقا ؟!» خیلی صمیمانه گفت:« می خواستم ببینم کجای کاری؟» اول متوجه منظورش نشدم خودش گفت :« چیزی از قرآن را حفظ کردی یا نه ؟» با شرمندگی گفتم :« والله ،علی آقا ، فعلاً نه.» گفت :« موفق باشی . حالا هرچی که از حفظ داری، برایم بخوان .» سوره والعصر را که در مدرسه از حفظ کرده بودم ، خواندم . خیلی خوشحال شد و احسنت گفت . من از شرمندگی آب میشدم اما او مرا را تشویق می‌کرد. سرانجام اصرار او باعث شد حافظه را برای حفظ آیات قرآن به کار گیرم . برادر خوشی می گوید: « او ذاتا مدیر و مدبر بود .» هر کاری که انجام می دهد نظم به خصوص خودش را داشت .فراموش نمی‌کنم. علی آقا ، به عنوان مسئول مخابرات تیپ ، شیوه خاصی را برای گزینش بیسیمچی به کار گرفته بود . تقوا ، اصل لازم کار کردن با او بود . اگر کسی ضعف اطلاعاتی داشت، مهم نبود . کمتر از یک ماه بعد ، همان آدم بحث‌هایی می‌کرد و اعمالی انجام می‌دهد که باور نمی آمد. من هنوز هم نفهمیدم که چه چیزی در وجود علی آقا بود. افراد مومن و متقی کم نداشتیم ؛ آدمهایی که اهل و بندگی شبانه و روزانه بودند ؛ اما یک نگاه او کافی بود که کسی را دگرگون کند . همین رفتار و کردار والای او سبب شده بود که هرکس می خواست با او کار کند ، باید راست پیشه و مومن می بود. 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا @Golzar_Shohaday_kerman