💠 شب گذشته؛ پرچم حرم "امام حسین علیه السلام" بر مزار شهید حاج قاسم سلیمانی #اخبار_گلزار ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman

💢 «سالروز عروج» رسول اکرم(ص): بالاتر ازهر نیکی، نیکی دیگری است تا آنکه انسان در راه خدا کشته شود. هر کس در راه خدا کشته شود بالاتر ازآن نیکی وجود ندارد. هدیه کنیم سه صلوات به روح پر فتوح: 🇮🇷شهید محمد مهدی حجت 🇮🇷شهید غلامرضا صانعی پور ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman

♨️ اجرای آخر سینمایش ملک سلیمان #اخبار_گلزار ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman

«منش سردار دلها» ♨️ راز محبوبیت حاج قاسم را از لابلای سخنانش دریابیم....... ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman

« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 رمان «آن بیست و سه نفر» 📖 "خاطرات خودنوشت احمد یوسف زاده" 🔹صفحه : ۱۵۷_۱۵۶ ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman

💠 قسمت نود و ششم «فؤاد» ادامه... مصمم بودم وقتی دوباره برم می‌گردانند داخل، سر حرفم باشم و کوتاه نیایم. توی همین فکر‌ها بودم که صدای داد و فریاد سلمان از اتاق شکنجه به کوچه خلوت رسید. صدای برخورد کابل با بدن نوجوان رزمنده خانوکی را به وضوح می‌شنیدم. 😔 فریاد می‌زد و می‌گفت: «آخه من زن دارم. چطور بگم سیزده سالَمِه؟!» طولی نکشید که سلمان، همان که در ایستگاه کرمان زیر صندلی قطار قایم شد تا بتواند بیاید جبهه، ضرب خورده و به‌هم‌ریخته از اتاق بیرون انداخته شد‌. محمد صالحی را، که تازه با یکی از سربازان عراقی آمده بود، بردند توی اتاق‌. مصاحبه با او هم با کتک و شکنجه همراه بود. از اتاق که بیرون آمد دوباره نوبت به من رسید. رفتم داخل و به دستور نشستم سر جای قبلی. فؤاد دیگر آن فؤادی نبود که دیده بودم. از چشمانش کینه و نفرت زبانه می‌کشید. ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman

🔹شهید محمد حسن ولیخانی: پروردگارا... 🤲 در اين "ايثار" خون‌ها، مرا در وصلت عشقم "پيوندي" آسماني ده؛ که من "مشتاق" اين وصلم. #مناجات_نامه 🌃 ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman

🎥 برخورد #حاج_قاسم با جوانی که شلوار لی به پا داشت و میخواست مدافع حرم شود!!! #سردار_بی_مرز ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman

💠 سخن بزرگان: بچه ها ✋ اصرار بر امࢪ "حـق" داشته باشید. یه چیزی فهمیدی خوبه، ولــش نکن. سختـہ اولش، ولی بعدش مݪڪہ میشه. میبینی این گناه سختـہ، ولی "تࢪکش" کن. یه ذره تحمـل کن، بعد "سهـل" میشه. 👤 حاج حسین یکتا ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman

♦️ کلام طلبه شهید محمد جواد نوبختی : خواهرم، همچون زینب باش؛ و در سنگر حجابت، به «اسلام» خدمت کن! ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman

⭕ مهم ترین شئون عاقبت به خیری از دیدگاه #حاج_قاسم_سلیمانی 📲 #ویژه_استوری ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman

🌺 پیوند آسمانی زوج جوان در جوار "شهدا" #پیوند_شهدایی ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman

💢 اطلاعیه 🔸️ ویژه برنامه جشن "نیمه شعبان" موعود: یک شنبه ۸ فروردین ۱۴۰۰ ساعت ۱۷:۳۰ تا اذان مغرب میعاد:گلزار شهدای بین المللی کرمان ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman

🔰سالروز عروج 🇮🇷 شهید ناصر مظفری نژاد 🇮🇷 شهید محمد لشکری شادی روح پاک و مطهرشان صلوات ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman

🔸️ امام علی (علیه السلام) : "صَومُ شَعبانَ یَذهَبُ بِوَسواسِ الصَّدرِ وَ بَلابِلِ القَلبِ" روزه #ماه_شعبان، وسواس "دل" و پریشانی های "جان" را از بین می برد. 📖 الخصال، ص ۶۱۲ #حدیثانه ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman

♨️ویژه #نیمه_شعبان - نقش من و شما در لشکر امام زمان (عج) چیست؟ - چه زمانی می‌توانیم ادعا کنیم منتظر حقیقی امام زمان بوده ایم؟ پاسخ به این سوالات مهم را چطور میتوانیم پیدا کنیم⁉️ استاد شجاعی 🎤 ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman

« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 رمان «آن بیست و سه نفر» 📖 "خاطرات خودنوشت احمد یوسف زاده" 🔹صفحه : ۱۵۸_۱۵۷ ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman

💠 قسمت نود و هفتم «فؤاد» ادامه... رفتم داخل و به دستور نشستم سر جای قبلی. فؤاد دیگر آن فؤادی نبود که دیده بودم. از چشمانش کینه و نفرت زبانه می‌کشید. نه دیگر آرام و دلسوزانه که غضبناک پرسید: «حالا میگی سیزده سالِته؟» دست و پایم از ترس می لرزید. اگر می‌گفتم سیزده ساله ام و به زور آمده‌ام جبهه، به عذابی درونی مبتلا می شدم. در آن صورت احساس می‌کردم به کشورم و به خون دوستان شهیدم خیانت کرده ام. 😔 اگر هم نمی‌گفتم که تکلیفم روشن بود. اسماعیل با کابل قطورش می افتاد به جانم و به قول فؤاد لِهَم می کرد. یک بار دیگر، به امید اینکه بر سماجت فواد غلبه کنم، بخت خودم را آزمودم. سرم را انداختم پایین و آرام گفتم: «من هفده سالَمِه!» فؤاد دستش را گرفت زیر چانه‌ام و سرم را بالا آورد. چشمانم افتاد توی چشم‌های به خون نشسته اش... ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman