گلزار شهدای کرمان
#امام_زمانم از آیتالله بهجت«ره» پرسيدند: آيا آدم گناهکار هم میتونه امام زمانش رو ببينه؟! ای
#امام_زمانم 💚
💫مولای من
چشم وجودمان
خیره به نورِ حضور شماست
و دست استغاثه
و روی حاجتمان
متوسل به درگاهتان
تا #خداوند
طلعت رشیدتان را به ما بنمایاند
اللهم عجل لولیک الفرج
#یا_صاحب_الزمان
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللّهـ الرّحمنـ الرّحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_روز_تیغ📖 زندگینامه و خاطراتِ سرد
#قسمت_نود_و_سوم 🦋
بارها خود من تا نزدیکی دام های شیطان پیش میرفتم؛ امّا علی آقا با دو کلمه نجاتم میداد.
وقتی محرم راز می شد و گناهی پنهانی را با او در میان می گذاشتم، با جملهای دلم را می لرزاند.
تا درهای آمرزش #خداوند به رویم باز شود.
همچنین از گناهانی صحبت می کرد که از بس همه مرتکب می شوند، دیگر آن ها را گناه به حساب نمی آورند.😢
آن وقت با سخنانش، ریشهٔ ارتکاب گناهان غیرعمدی را به شدّت کند می کرد.
منِ شرمنده هیچ وقت آن روز را فراموش نمیکنم، هنوز هم عرقِ شرم پیشانی ام خشک نشده.
#خدا رحمت کند رفتگانِ همه را.
بابای خدا بیامرزِ ما عادت داشت هر وقت خیار می خورد تهش رو هم به پیشانی میچسباند و میگفت: « ته خیار، سردرد را خوب می کند»
روی این حساب من هم از کودکی عادت کرده بودم که همین کار را بکنم؛
مگر در مهمانی و مجالس که خجالت می کشیدم.
یادم میآید مقدار زیادی خیار به سنگر ما آورده بودند؛
من بنا به عادت قدیمی خیار را خوردم و ته آن را به پیشانی چسباندم؛ اما بدون اینکه متوجه بشوم، اصطلاح محلی ته خیار را به زبان آورده بودم.
با نگاهی که علی آقا به من کرد، تمام تنم از عرقِ شرم خیس شد. 😰
نگاهی که تا آخر عمر فراموش نمی کنم.
اما همین نگاه گاهی اوقات درون آدم را میخواند، می کاوید، میفهمید تو چه خواستی، یا چه می خواهی !
تقریباً هوا سرد بود که با بچّهها دست به کار شدیم تا سنگرِ بزرگتری برای خودمان دست و پا کنیم.
مشغول که شدیم، عرق از سر تا پایمان بیرون زد. با اینکه هوا هم زیاد گرم نبود، با هر ضربهٔ کلنگ مجبور می شدیم عرق پیشانی را بگیریم.
علی آقا هم با اینکه یک دستش مجروح و فلج بود، شرمنده مان کرد و تا آنجا که توانست، با یک دست کار کرد؛
امّا بچّه ها او را به اصرار کنار کشیدند. در اوج خستگی بودم که......
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا
@Golzar_Shohaday_kerman
گلزار شهدای کرمان
#مناجات_نامه 💫 ای خدای بزرگ ؛ آنقدر به ما عظمت روح و تقوا عطا کن که همه وجود خود را با عشق و رغبت ق
#مناجات_نامه 🌒
« أَحْسِنِ الظَّنَّ بِاللّهِ، فَإِنَّ مَنْ حَسُنَ ظَنُّهُ بِاللّهِ كانَ عِنْدَ ظَنِّهِ وَ مَنْ رَضِىَ بِالْقَليلِ مِنَ الرِّزْقِ قُبِلَ مِنْهُ الْيَسيرُ مِنَ الْعَمَلِ...
🌱به #خداوند خوشبين باش، زيرا هر كه به خدا خوشبين باشد، #خدا با گمانِ خوشِ او همراه است، و هر كه به "رزق و روزى" اندك خشنود باشد، خداوند به كردار اندك او خشنود باشد.
#امام_رضا علیه السلام
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
🕊 شهید شاخص شهرستان #جیرفت
🔰 آیا گناهانی که با حضور #خداوند انجام می شوند، می توانیم در حضور یک فرد معمولی انجام دهیم؟ 🤔
چقدر ما بی شرم هستیم، مگر باور نداریم؛ خداوند حاضر و ناظر است. اگر حاضر است؛ پس بترسیم، بلرزیم و هرکار را با حضور او بدانیم و دست از گناه برداریم و #قرآن را یاد بگیریم،احکام را یاد بگیریم و به آن عمل کنیم.🍂
💠💠💠
[فرازی از #وصیت_نامه
#شهید_محمد_مشایخی]
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سرباز_وفادار ☘ 💌نامه جانکاه #حاج_قاسم خطاب به "یارهمیشگی" خود شهید پورجعفری:✨ #فراز_سوم ...
#سرباز_وفادار ☘
💌نامه جانکاه #حاج_قاسم
خطاب به "یارهمیشگی" خود
شهید پورجعفری:✨
#فراز_چهارم
...اگر چه هرگز بر زبان جاری نکردم و می نویسم برای آینده پس از خودم، که خدا می داند با هریک از آنها که از دست داده ام چه بر من گذشت و حتی بادپا، جمالی، علی دادی را از دست دادم و نگران بودم که تو را هم از دست بدهم. همیشه جلو که می رفتم نگران پشت سرم بودم که نکند گلوله ای بخورد و تو شهید شوی. به این دلیل خوشحال هستم که از من جدا شدی، حداقل من دیگر داغدارِ تو نمی شوم و تو زنده از من جدا شدی که #خداوند را سپاسگزارم.🌷
❣حسین جان! شهادت می دهم که سی سال با اخلاص و پاکی و سلامت و صداقت زندگیَت را فدای #اسلام کردی. تو بی نظیری در وفا، صداقت، اخلاص و کتمان سِرّ...👌
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#شهید_حسین_پور_جعفری
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سرباز_وفادار ☘ 💌نامه جانکاه #حاج_قاسم خطاب به "یارهمیشگی" خود، شهید پورجعفری: #فراز_پنجم ..حسی
#سرباز_وفادار ☘
💌نامه جانکاه #حاج_قاسم
خطاب به "یارهمیشگی" خود،
شهید پورجعفری:
#فراز_ششم
حسین عزیز! فقط #قیامت است، که حقیقت ارزش اعمال معلوم میشود.
و چه زیباست آن وقتی که همه حیران و متحیرند و تو خوشحال و خندانی.😍
اجر این خستگی ها را آنوقت دریافت خواهی کرد، آن وقت که خانواده و وابستگان به تو نیازمندند و به تو توسل می جویند،#خداوند اجر جهاد تو برادر خوبم را اجر #شهید قرار دهد. به تو قول می دهم که اگر رفتم و آبرو داشتم، بدون تو وارد بهشت نشوم.🌹
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#شهید_حسین_پور_جعفری
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سرباز_وفادار ☘ 💌نامه جانکاه #حاج_قاسم خطاب به "یارهمیشگی" خود، شهید پورجعفری: #فراز_ششم حسین ع
#سرباز_وفادار 🌺
💌نامه جانکاه #حاج_قاسم
خطاب به "یارهمیشگی" خود،
شهید پورجعفری:
#فراز_هفتم
💠حسین عزیزم!سعی کن پیوسته تر و تازه بودن جهادی را در هر حالتی در خودت حفظ کنی؛
اجازه نده روزمرگی روزانه و دنیا، دوستان شهیدت را از یادت ببرد.
یاد #شهید_حسین_اسدی، یاد #شهید_محمد_نصرالهی، یاد #شهید_احمد_سلیمانی، یاد #شهید_حسین_بادپا؛
یاد که را بگویم و چند نفر را بجویم؟چرا که فراموشی آنها حتما فراموشی #خداوند سبحان است.
حسین جان!عمر انسان در دنیا به سرعت سپری می شود، ما همه به سرعت از هم پراکنده می شویم. ✨
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#شهید_حسین_پور_جعفری
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#مناجات_نامه 🌙 🌱چرا خدا با آدم حرف نمیزنه ..❗️؟ ✨خداوند متعال می فرمایند: لازمه من توضیح بدم ...؟
📿 #مناجات_نامه
♥️ قال الامام علی علیه السّلام :
اطیبُ شیٍ فی الجنَّةِ و اَلَذّهُ حُبُّ اللهِ و الحبُّ فی اللهِ و الحمدُ للهِ ربِّ العالمین
✨نیکوترین و لذیذترین چیز در بهشت محبت و دوستی #خداوند و دوستیِ در راه #خدا و حمد و ستایش پروردگار جهانیان می باشد.
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#مناجات_نامه ✨ 🍃وَ هُوَ بِكُلِّ شَیءٍ عَلِيمٌ ... یعنی تو از حال دلم خبر داری...؟ مطمئن باش وقت
💎 #مناجات_نامه
✍ شیخ رجبعلی خیاط:
🍃 سعی کنید «صفات خدایی» در شما زنده شود، #خداوند «کریم» است،
شما هم کریم باشید... «رحیم» است،
رحیم باشید... «ستّار» است، ستّار باشید.
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاطرا
#قسمت_پنجاه_و_چهارم 🦋
«خداحافظی با آزادی»
ادامه....
🔸 نزدیک تر شد. چشمش افتاد به سربندِ سبز «یازهرا» که بسته بودم روی کلاه آهنیام. غیظش گرفت. به تلخی خواست بازش کنم. کردم. سرباز نزدیک تر شد.
نگاهش پر بود از ترحم. داشت به عربی چیزهایی می گفت. فقط معنای «طفل صغیر» را از همهٔ حرف هایش فهمیدم.
🌱 او دلش به حال من سوخته بود. به همین دلیل نزدیک آمد و صورتم را بوسید و گفت: «اللّٰه کریم!»
این لفظ امیدوار کننده را سرباز عراقی درست همان جایی به من گفت که شب قبل من به اسیر عراقی گفته بودم «لا تخفف» و او به زنده ماندن امیدوار شده بود.
روزگار چقدر زود کار من را جبران کرده بود! صدایی از میان جنازه های برخاک افتادهٔ #شهدا می آمد؛
💤صدایی ضعیف، اما آسمانی. سرباز مسلح عراقی، مثل ما، برگشت تا ببیند صدا از کیست و چه می گوید!
🍃 یک بسیجی یا شاید هم یک سرباز ارتشی داشت آخرین نجواهای عاشقانه اش را به گوش دشت می رساند.
میگفت: «وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِیٖنَ قُتِلُواْ فِی سَبِیٖلِ اللّٰهِ اَمْوَاتًا بَلْ اَحْیَا ٕ عِنْدَ رَبِّهمْ یُرْزَقُونَ»
سرباز عراقی بُهت زده تا آخر آیه را گوش داد.
اکبر هم در این لحظه گویی متوجه اوضاع شده بود. اما نایِ تکان خوردن نداشت. در همین حال سرباز عراقیِ دیگری سر رسید!
🔹 در یک نگاه فهمیدم سربازِ تازه از راه رسیده هیچ شباهتی به سرباز اولی ندارد. چشمش که به اکبر افتاد لولهٔ تفنگش را گرفت و به سمت او و انگشتش را گذاشت روی ماشه😨
من و حسن افتادیم به التماس. دست هایم را به سوی آسمان گرفتم و با اشاره ، سربازِ بی رحمِ عراقی را به #خداوند قسم دادم که از کشتن اکبر صرف نظر کند.
سرباز اولی هم جلو رفت و با اوقات تلخی مانع کارش شد. اکبر انگار لوله تفنگی را که به سویش نشانه رفته بود احساس کرده بود.
با صدایی ضعیف، که به سختی شنیده می شد، گفت: «بزارید بزنه، راحتم کنه!» التماسهای بیوقفهٔ من و حسن و جنگ..
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم» #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاطرات
#قسمت_پنجاه_و_ششم 🦋
«اولین سیلی اسارت»
🍃کاروان اُسَرا از ما دورتر و دورتر میشد. سرباز عراقی می خواست ما را به بقیه اسرا برساند. جلوی هر تانک و نفربری که از آنجا رد می شد دست بلند می کرد.
اما کسی برای سوار کردن ما نمی ایستاد.
سرباز عراقی شاید می خواست ما را سوار کند تا دوباره به دستان هم وطن بی رحمش نیفتیم و کشته نشویم.
عاقبت توانست راننده نفربری را که داشت دو درجه دار مجروحِ عراقی را به پشت خط منتقل میکرد راضی کند که ما را هم با خودش ببرد.
به سختی اکبر را روی نفربر گذاشتیم؛ خوابیده روی سطح صاف و داغ شده از گرمای آفتاب.
حسن بالای سرش نشست و من روی بُرجک جایی برای نشستن پیدا کردم. سربازِ مهربان، ما را به کسی دیگر سپرد و رفت.
مامور جدید از نفربر بالا آمد. به اکبر، که بی رمق خوابیده بود و به حسن نگاهی انداخت. سیلی محکمی به صورت حسن زد 😖
آمد به سمت من و بی سوال و جواب یک سیلی هم به من زد 😐
پنجه سنگین سرباز عراقی در صورتم که نشست یک دفعه «اسارت» را تمام و کمال حس کردم.
🍃 سیلی و اسیری ملازم یکدیگرند. اگر بیست سال جایی اسیر باشی، آغازِ اسارت درست زمانی است که اولین سیلی را میخوری!
اولین سیلی حس غریبی دارد. یک دفعه ناامیدت می کند از نجات و خلاصی و همهٔ امیدت به سمت #خداوند میرود.
خودت را دربست میسپاری به قدرت بزرگی که خدای آسمانها و زمین است. درد میکشی و تحقیر می شوی و این دومی کشنده است.
تحقیر شدن من با اولین سیلی حدّ و حساب نداشت. داشتم از مرد عربِ سیه چرده ای سیلی میخوردم که...
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
✌️🇮🇷 شما #ملتقهرمان ڪه پشت ابرقدرتهارا بہ خاڪ رساندید ودر جهانِ مستضعفین اُسوهاے شدید ڪه چشم همہ
#سالروز_شهادت 🕊
🔰فرازی از وصیت نامہ:
«این خواست #خداوند است و اینکه همه رفتنی هستند؛ چه امروز چه فردا. پس چه بهترکه باکاروان #شهدا به دیار دیگر شتافت؛
تا با "شفاعت"این عزیزان مورد لطف و رحمت خداوند قرار گرفت ؛
و در راه اسلام هیچ چیز بهتر از جان نیست، که باید از آن هم برای عظمت و حفظ #اسلام دریغ نکرد.»👌
#شهید_مسعود_دیندار 🥀
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@GolzarShohada_Kerman