eitaa logo
گلزار شهدای کرمان
15.5هزار دنبال‌کننده
22.6هزار عکس
9.2هزار ویدیو
32 فایل
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🗣️ارتباط با ما: @golzar_admin 🔹تلگرام، اینستاگرام، ایتا، سروش، روبیکا و توییتر : @golzarkerman 🔹پیج روبینو https://rubika.ir/golzarkerman1
مشاهده در ایتا
دانلود
اگه قراره برای مسیر زندگی تون از کمک بگیرید ، من اینه که یه دفتر بردارید و زندگی چندتا از شهدارو بخونید و رفتارهای شهدارو یادداشت کنید ... درگیر مسائل عاطفی و و .... نشید ... فقط و فقط رو یادداشت کنید و تلاش کنید تا کم کم رفتارهای شهید رو کنید ... برای شهدایی که انتخاب کردید ، هر هفته بخونید ... هر شب چندتا برای شادی روحشون بفرستید .... اگه زیارتگاهی رفتید ، به از شهید برای تعجیل در فرج مولا زیارت کنید .... به نیابت از شهدا بخونید .... یادتون باشه از شهدا بخواید تا کمک کنن سرباز مولا بشید ... از شهدا بخواید تا کمک کنن کمتر کنید ... 🔻کانال رسمی گلزارمطهرشهدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#مناسبتی✨ #عیدانه🌸 بر عالم خلقت چو‌نگین است، #محمد مخدوم سما ،فخر زمین است #محمد از دست کریمش همگ
‍ امام صادق (ع): از شام گاه پنج‌شنبه فرشتگانی با قلم‌هایی از طلا و لوح‌هایی از نقره از آسمان به سوی زمین می‌آیند و تا غروب روز جمعه ثواب هیچ عملی را نمی‌نویسند به جز بر محمّد و آل محمّد (علیهم السّلام) مستدرك وسائل الشيعة6: 70. 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا @Golzar_shohaday_kerman
ツ ✍از آیت الله بهجت(ره)پرسیدند: ▫️بـرای #بیـماری ها چه ڪنیم؟ فرمود :خـداوند متعال ڪپسولی درست ڪرده است ڪه تــــمام ویــتامینها در آن است آن هــم ڪپسول #صــــــــلوات است. «اللهم صلی علی محـــــمد و آل محــــــمد و عــجل فـــرجهم» 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
🕊صبحتون شهدایی🕊 پاسدارِ آقا نمے ماند تا ظهـور را ببینـد ... #شهـید مے شود تا ظهـور نزدیڪ شود ... #شهید_سپهبد_حاج_قاسم_سلیمانی #شهدا 🌷 را با #صلوات یاد کنیم . 🌼 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُم ْ #دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهــدا @Golzar_Shohaday_Kerman
کانال رسمی گلزارمطهرشهدا(کرمان).mp3
7.56M
ای شکسته استخوان ها السلام.. السلام ای قهرمان ها السلام.. 🎼 ویژه شهدای با حاج میثم مطیعی🎤 🕊نثار ارواح مطهرشهدای گمنام سه شاخه گل 🌷🌷🌷 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
مداحی آنلاین - چه عطر خوشیه پیچیده - مهدی اکبری.mp3
4.29M
🍃دوباره از کشور سوریه 🍃شهید مدافع حرم آوردن 🎤 را یاد کنیم با ذکر 🌷 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
💠 همانطور که معروف و مشهور است اگر کسی مریض دارد به امام کاظم(ع) متوسل می شود، اگر قرض و بدهکاری دار
❣امروز ، روز مخصوص زیارتی امام الرئوف است ... 🌼 خاصه آقا علیه السلام را از دور و نزدیک زمزمه میکنیم. 🍃اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ‏ وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ صَلاَةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ‏🍃 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
#سالروز_عروج "شهید نظر میکند به وجه اللّهـ " #شهید_سید_حسن_هاشمی_نژاد فرازی از وصیت نامه شهید: 💠شما را سفارش میکنم به #نماز_شب ، به ذکر دائم مصائب جدّ بزرگوارم #امام_حسین (ع)، شما را به #دعا و استغفار و مداومت به ذکر #صلوات، توصیه می کنم. 💠فرزندان عزیزم؛ #بهشت زیر پای مادران است، پس به مادرتان نیکی کنید. 💠هم وطنان؛ بدانید تنها راهی که می تواند برایتان افتخاری جاویدان بر جای گذارد، اطاعت مطلق شما از #ولایت_فقیه است. 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
🕊 🕊 بر خیز و ببین صحنه ایثار شهید بر خیز و ببین نخل گهر بار شهید گر فکر کنی رفت از برما کوته نظری، مرده مپندار شهید 🌸نثار ارواح طیبه شهدا یک هدیه بفرستید🌸 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
/🌹/ به سبب مجروحیت از ناحیه پا، در بیمارستان اصفهان بسترے شده بود اما به ڪسے اطلاع نداد. هنگامیڪه ب
❤️ 🍃یک بار برای گردش به بیرون مشهد رفته بودیم.شهید سید مجتبی ماشین پدر را برداشته بود و چند تا از بچه های کوچک من را هم سوار کرده بود؛ و ماشین را رانده بود ولی به یک سرازیری که رسیده بودند دیگر نتوانسته بود ماشین را کنترل کند، تا اینکه ماشین به یک سنگ خورده بود و ایستاده بود. شهید رو به بچه ها کرده و گفته بود:به خاطر معصومیّت شما ، خدا به من رو سیاه هم رحم کرد. درحالی که شهید، خود اهل و دعا بود.🤲 هدیه به روح پرفتوحش، سه شاخه گل 🌷🌷🌷 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🔰به روایت همسر شهید بعد از ازدواجمان ، پیوند عمیق مذهب و زندگی را از رفتار حاج محمد درک کردم. همه
✍🏻 🌷 با انگیزه های مختلفی زندگی کرده ام. برای آسودگی زندگی، برای رضای دیگری، برای دلخوشی پدر و مادرم؛... اما هیچوقت اندازه ی یک گفتن «لا اله الا اللّه»🌱 که برای رضای خدا و یا قدمی که برای او برداشته ام برایم لذت بخش نبوده است. 🌹 یاد کنیم این بزرگوار را با ذکر بر محمد وآل محمد (ص)🌹 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
🌀کجایید ای سبک بالان عاشق... در بین خوبی و بدی از بد جدا بودن خوش است... مانند یاران "حسین" در بودن خوش است... کاری نباشد خانه باشی و بگویی از  جهاد... بر روی مین باشی و از دنیا رها بودن خوش است! سخت است در "آخر زمان" یار باشی ولی ؛ دور از ریا و فتنه و یار خدا بودن خوش است! 💠سالروز شهادت ؛ 🕊یاد عزیزان آسمانے گرامی🕊 🌷شاخه گلی به زیبایی تقدیمشان🌷 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللّهـ الرّحمنـ الرّحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_روز_تیغ📖 زندگینامه و خاطراتِ سرد
🦋 نمی‌دانم چه بگویم ..! فقط می‌توانم به روح عالی مرتبه اش بفرستم و بسنده کنم به چند مطلب؛ زبان قاصرم را به کام گیرم . یادم می‌آید دهلران بودیم ، و تابستان خیلی گرمی بود.🌞 به همین خاطر، بچه ها برای خنکی به هر گوشه کناری می رفتند ؛ مخصوصا بعد از ظهرهایی که اوج گرما بود و مجبور بودیم به زیر درخت ها پناه ببریم یا تنی به آب بزنیم. در همین روزها ، علی آقا داخل آسایشگاهی که مثل کوره گرم بود ، می نشست. چند روز اول فکر میکردم کاری دارد . بعد به خودم گفتم : چه کاری ارزش تحمل این همه گرما را دارد؟ یک روز که طبق معمول از آسایشگاه بیرون نیامد، رفتم بپرسم که چطور این گرما را تحمل می کنید؟! واقعا این سوال برایم شده بود ! وارد آسایشگاه که شدم ، از تعجب نمی‌دانستم چه بگویم !!😳 دیدم روی یک دسته پتو که همیشه گوشه آسایشگاه بود، نشسته است و از پنجره به بیرون نگاه می کند. در حالی که آفتاب از پشت شیشه به داخل و روی او می تابید . سلام کردم و گفتم :«علی آقا ، همه بچه‌ها دنبال جای خنک می گردند، اما شما روی این پتوهایی که خودشان گرمند، آن هم پشت شیشه نشسته‌اید؟!» علی آقا اول سکوت کرد ؛ اما وقتی دید هنوز ایستاده ام، گفت :« اخوی ، به این جسم نباید خیلی زیاد رو بدهیم . اگر زیاد از حد به او توجه کنی، وبال گردنت می‌شود .» وقتی این حرف را زد ، دلم خواست نزدش بمانم ؛ اما هنوز پنج دقیقه نگذشته بود که از آن گرما گریختم. ممکن است اگر من به جای ایشان بودم می‌گفتم فعلا دنبال جای خنکی بگردم تا ببینم خدا چه می‌خواهد . پس چرا نرفت ؟! چون علی آقا به راهی که میرفت شک نداشت. معمولاً هم مرجعش قران بود . اگر قرآن را باز می‌کرد و به بشارت تلخ و شیرینی برمی‌خورد ، همان را پایه و اساس برنامه ریزی کارهای خودش قرار می‌داد. روزی که به همراه بچه‌ها عازم دهلران بودیم ، چهره علی آقا را خیلی متبسم و خوشحال دیدم. هر وقت تبسم می کرد ، می‌دانستیم عمل خوبی انجام شده و یا قرار است انجام شود. گفتیم :« علی آقا امروز خیلی خوشحال هستید. گفت :« استخاره کردم و قرآن جوابم را داده .☺️» بعد آیه ای را نشان داد و گفت:« یک بار که قرار بود عملیاتی انجام شود ، استخاره کردم و این آیه امد که بشارت فتح و ظفر می‌دهد . امروزهم استخاره کردم و همین آیه آمد .» بعد با کلامی محکم به بچه ها قول داد که ما حتماً پیروز می‌شویم .✌️ بچه ها هم چون به او اعتقاد داشتند ؛ خیلی خوشحال شدند . حالی پیدا کردند که انگار از میدان پیروزی می آیند. استخاره علی آقا هم کار خودش را کرد . چون بعداً همین طور شد که گفته بود . حالا شما می فرمایید در مورد ایشان بیشتر توضیح بدهم‌. والله نمی توانم. از عهده زبان من بر نمی آید ‌. فقط اجازه بدهید به عنوان هدیه‌ای به آقا و تبریک به داشتن چنین رهرویی ، صحنه این بزرگوار را نقل کنم........ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا @Golzar_Shohaday_kerman
#سالروز_عروج 🌹 ☘رد پای رفتنتان، تا ابــد بر شانه‌های زمانه باقی است... شما همیشه هستید و جـاده‌ای کــه فراروی ما گسترده اید، تـکلیف تـمام لحظه هامان را روشن کرده است ...🌸 #شهید_علی_شجاعی_باغینی #شهید_علی_انجم_شعاع #شهید_علی_جهانشاهی_کوجفانی 🌹یاد کنیم شهدا را با ذکر #صلوات بر محمد وآل محمد🌹 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
°•گفتم چه داری آرزو؟ گفتا «وضو» گیرم با خون😔 °•گفتم کجا‌خوانی نماز؟! گفتا با «مهدی» درحِجاز😊 °•گفتم دریغا روی تو، خونین شود گیسویِ تو😱 °•گفتا خوشا گُلگُون شدن، چون «لاله» رنگ خون شدن😍 ✓ سالروز شهادت ؛ 🌷 🌷 🌷 🌷 🍃 یادشان باشیم با چهار شاخه گل 🍃 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
✴️‌ درمان درد با ذکر ✍ آیت الله بهجت (ره) 🌱این همه سراغ دکترهای داخلی و خارجی رفتید، یک دستور هم ما می دهیم؛ «صلوات» زیاد بفرستید به نیت برآورده شدن همه حوائج از جمله شفای خودتان. وقتی هم خسته شدید به نیت صلوات زبانتان را حرکت دهید. و زیاد کنید. آنقدر استغفار کنید که زبانتان از کار بیفتد. این گنجینه‎ای است که تمام ‎نشدنی است، گنجینه‎ای است که فنا‎پذیر نیست. 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
⁉️ ، یکی از شهدای عملیات ، در آخرین دیدار خطاب به خانواده خود گفت: ان شاءالله می‌روم و «کَل محمدی» برمی‌گردم! 👈 «یعنی میروم و کربلایی محمد برمیگردم» |شهدا را یاد کنیم با ذکر | 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم» #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاطرات خو
🦋 ادامه... «سفر به دشت آزادگان» کوله پشتی اش را از کنار دیوار پیش کشید و دستش را تا آرنج کرد داخلش. پنجه هایش داخل کوله دنبال چیزی میگشت که به دست نیاورد. خالی اش کرد. هر چه فکر کنی ریخت روی زمین؛شانه، آینه، قیچی، قرص، لیوان، سوزن، قرقره، کمپوت، جوراب، دمپایی. 😐 اما اشرف دنبال چیز دیگری بود؛ چیزی که به دردِ سر من بخورد، همان که هرچه بیشتر می‌گشت کمتر می‌ یافتش. کوله پشتی را چپه کرد و در هوا تکاندش. چیزهایی دیگری روی زمین ریخت. اما اشرف هنوز دنبال چیزی میگشت؛ همان که بالاخره در یکی از جیب های کوله پشتی پیدایش کرد، پلاستیک کوچکی که یک عدد چای کیسه ای و سه حبه قند داخلش دیده می‌شد. پلاستیک را برداشت و لبخند فاتحانه ای زد. وسایل کوله را به غیر از پلاستیک قند و چای برگرداند سر جایش. پلاستیک کوچک را برداشت و از اتاق خارج شد. توی محوطه چند تکه چوب پیدا کرد و آتشی روشن کرد. 🔥 یغلاوی اش را از آب قمقمه اش پر کرد و چند دقیقه بعد با یک لیوان چای داغ به اتاق برگشت. 😋 لیوان چای را دوستانه به طرف من گرفت و گفت:«من هم، اگه چای نخورم، مثِ تو سردرد می شم. حالا به جای پنجاه تومن پنجاه تا بفرست!» 😉 این کار اشرف بنای دوستی من و حسن و اکبر را با او و همشهری هایش، مجید و رسول و علی، محکم تر کرد. فقط دو سه روز در «دشت آزادگان» ماندیم. آنجا وقتمان به آموزش نظامی می‌گذشت و هر صبح، بعد از نماز، دویدن صبحگاهی داشتیم تا شهر حمیدیه. 🌱 رفت و برگشتش خیلی خسته مان می کرد. اما، مثل همیشه، وقتی فرمانده خِس خِس خستگی را در نفس های بریده مان می دید، فریاد می زد: «کی خسته است؟» ما‌ تتمهٔ توانمان را جمع می‌کردیم و بلند جواب میدادیم: «دشمن!» عجیب اینکه این سوال و جواب تا اندازه ای قدرتمان را برای ادامه راه بیشتر می کرد. 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سالروز_تولد 🌹 #شهید_غلامرضا_لنگری_زاده هر چند باید سالروز آسمانی شدنت را جشن بگیریم ولی هر چه ب
#سالروز_عروج 🌹 #شهید_غلامرضا_لنگری_زاده "غلامرضا" همیشه آرزو داشت که به #اسلام خدمت کند ومی گفت: «دعا کنید بتوانم خدمت گزار خوبی برای اسلام ومستضعفان باشم.» هدیہ به روح مطھر شهید #صلوات 🌷 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
امروز، پنجم اسفندماه ، سالروز شهادت آن معلم شهیدے ست ڪه ابتدا بعنوان یڪ #بسیجے‌ساده به پاسدارے از تم
☘خیلی کم پیش می آمد، اما اگر توی جمع دانشجوهای تربیت معلم کسی درباره ی حرف نامربوطی می زد، محمدرضا نمی توانست طاقت بیاورد و با جدیت از مواضع انقلاب دفاع می کرد. فرستادن دانشجوهای مرکز تربیت معلم به ، برایش  شده بود یک رسالت که حتما می بایست آنرا انجام بدهد؛ برای همین هم از کوچکترین فرصتی استفاده میکرد که بچه ها را تشویق کند برای جبهه رفتن. 🌹یادکنیم این شهید بزرگوار را باذکر بر محمد وآل محمد🌹 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
| شـهـدا را بہ یـــاد بسپـاریمـ نہ بہ خـاڪ | 💐نثار روح تمام شهدای اسلام، علی الخصوص شهیدانی که امروز سالگرد شهادتشان است، ۱۰ محمدی ختم کنید: 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @GolzarShohada_Kerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاطرات خ
🦋 «‌به سوی بغداد» ادامه... چشمم افتاد به محمد آب پیکر، اسیر خوزستانی، که از اردوگاه جنگ زده های عازم جبهه شده بود. با سری باند پیچی شده از زخم ترکش، کف اتوبوس افتاده بود. 🤕 تکان نمی خورد. گمان می کردم با آن حال وخیم همان جا توی اتوبوس تمام می کند. یکی از اسرا خم شد روی محمد، لحظه ای نگاهش کرد، و ناامیدانه گفت: تموم کرد! 😞 همه برای غریبی محمد آه کشیدند و غصه خوردند. یکی دیگر از اسرا، برای اطمینان، از روی صندلی اش بلند شد و گوشش را گذاشت روی سینه اسیرخوزستانی. کمی ساکت ماند وبعد گفت:نه بابا! نفس می کشه. خوشحال شدیم. قلب محمد هنوز می تپید. 😍 از کنار خانه های روستایی و مزارع سرسبز می گذشت. آن دورها، در حاشیه جاده بصره به بغداد، کشاورزان عرب داشتند از مزرعه برمی گشتند، با گاوهای زیر بار چادرشب های بزرگ علف. چقدر دلم می خواست راننده اتوبوس ترمز کند و پیاده بشوم و همراه یکی از آن روستایی ها به یکی از آن خانه های گِلی بروم و دیگر غمی به اسم اسارت روی دلم نباشد. اما روزگار به دلخواه من نبود. اتوبوس همچنان تخته گاز می رفت که یکی از اسرا ، افکار پراکنده آن جمع خسته و غریب را یک جا کرد. _ برمحمد و آل محمد . همه صلوات فرستادند. سربازان عراقی کنجکاو شدند و به سکوت دعوتمان کردند. یکی دیگر گفت: برای سلامتی رزمندگان اسلام صلوات. _ اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و اهلک اعدائهم اجمعین! آن دو اسیر، با ذکر صلوات، کار بزرگی کردند. فضا به کلی عوض شد. روحیه ای تازه ای گرفتیم و باریکه ای از امید به دل هایمان راه پیدا کرد.😌 راننده نوار ام کلثوم را از توی پخش ماشین در آورد و نوار دیگری گذاشت: "بعد تو گریه رفیقم غم تو داده فریبم حالا من تنها و خسته توی این شهر غریبم" عجب! راننده چطور فهمیده بود آن ترانه غمگین درست بیان حال ماست که تنها و خسته توی آن شهر غریب بودیم؟!😓 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @GolzarShohada_Kerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاطرات خ
🦋 «بغداد» آفتاب تازه طلوع کرده بود وقتی وارد اولین خیابان شهر بغداد شدیم. 🌞 راننده اتوبوس دستش را گذاشته بود روی بوق و بر نمی داشت. این طوری به اهالی پایتخت می گفت دارد اسیر می برد! محمد آب پیکر هنوز بی حرکت کف اتوبوس افتاده بود. 😔 دیگران روی صندلی ها نشسته بودند و به آینده ای که در انتظارشان بود فکر می کردند. در همین لحظه صدای کسی، که او را نمی دیدم، پیچید توی اتوبوس. همه به طرف صاحب صدا سرک کشیدند. اسیر جوانی بود که غربت اسارت نتوانسته بود شوخ طبعی و بذله گویی اش را از او بگیرد. خطاب به راننده اتوبوس گفت: «آقای راننده، بی زحمت همین چهارراه اولی نگه دارید، پیاده می شم!» خندیدیم و این اولین خنده مان پس از اسارت بود. ☺️ یکی دیگر از اسرا صلواتی طلب کرد. فرستادیم. فضا عوض شد؛ روحیه گرفتیم. جوّ ساکت و غمناک اتوبوس شکست. چقدر به آن خنده و نیاز داشتیم در آن ثانیه ها. اتوبوس وارد شهر شده بود. رفتار بغدادی ها هم مثل مردم بصره بود؛ معجونی از فحش و ستایش. 😶 در خیابانی عریض، مقابل در بزرگی ایستادیم که دو طرفش دو قبضه توپ قدیمی دیده می شد و پشت هر توپ یک کیوسک نگهبانی. اتومبیل اسکورت قبل از همه داخل شدو پشت سرش اتوبوس های حامل اسرا از در بزرگ داخل شدند. گویا به مقصد رسیده بودیم. آنجا یک محوطه نظامی وسیع بود با خیابان های تمیز، که از میان نخل های بلند می گذشتند. در آن پادگان بزرگ، که بعد ها فهمیدم ساختمان وزارت دفاع عراق است، سربازان کلاه سرخ، با پوشه ای زیر بغل، میان ساختمان های متعدد در رفت و آمد بودند. 🚌 از اتوبوس پیاده شدیم. از کوچه ای باریک گذشتیم که انتهای آن دری آهنی از سمت چپ باز می شد. در محوطه ی کوچک چند سرباز عراقی گویا به انتظار ما ایستاده بودند..... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @GolzarShohada_Kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 کلیپ | دوست داری بغلش کنی؟ بله خیلی... ▪️لحظه‌ی در آغوش گرفتن پیکر شهید بی سر توسط پدر و مادرش در برنامه معلی ▫️شهدا را یادکنیم با ذکر ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman