eitaa logo
گلزار شهدای کرمان
15.4هزار دنبال‌کننده
22.5هزار عکس
9.2هزار ویدیو
32 فایل
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🗣️ارتباط با ما: @golzar_admin 🔹تلگرام، اینستاگرام، ایتا، سروش، روبیکا و توییتر : @golzarkerman 🔹پیج روبینو https://rubika.ir/golzarkerman1
مشاهده در ایتا
دانلود
گلزار شهدای کرمان
#گلزار_شهدای_کرمان هم اکنون... 🔳 عزاداری زائرین عاشق، به مناسبت بزرگداشت شهداء در جوار مضجع نورا
💟 همزمان با روز بزرگداشت شهدا، از دست‌نوشته منتشر نشده در مزار ایشان با عنوان: "داروی درد من شهادت است" رونمایی شد. 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @GolzarShohada_Kerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاطرات خ
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » 🇮🇷 📖 "خاطرات خودنوشت احمد یوسف زاده" 🔹صفحه : ۱۴۴_۱۴۳ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @GolzarShohada_Kerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاطرات
🦋 «کودکی هایم» مردان و زنان روستایی را که دیدم دلم پرکشید تا روستای خودمان. دمِ غروب گوسفندان آبادی بالا از کنار دهگاه کوچک ما عبور می کردند و غبار بلند شده از زیر سم هایشان تا شب در هوا می ماند. 🐏 🌌 آن لحظه ها از تاریک شدن هوا دلگیر می شدم. شب روستا تاریک بودو وهمناک. های و هوی گوسفندان، که در گاش ها(حصار گوسفندان) خاموش می شد و سکوت سنگینی می افتاد روی روستا مادرم فانوس ها را روشن می کرد. یکی را می گذاشت توی اتاق مهمان خانه، که دیوارهای سفید گچی داشت و ما پسرها در آن زندگی می کردیم، و فانوس دیگر را می برد به اتاق مجاور، که دیوار هایش کاهگلی بود. آن اتاق کاهگلی، که به وسیله طاقچه ای به اتاق سفید ما وصل می شد، آشپزخانه و نشیمن و محل خواب مادر و یگانه خواهرم بود. کوچک تر که بودم پیش مادرم می خوابیدم. اما بزرگتر که شدم لحاف پنبه ای و تشک نازک ابری ام را توی اتاق سفید پهن می کردم و در کنار برادرهایم، محسن و حسین و علی و حسن، می خوابیدم. ایام عید، یوسف و موسی هم، که آن سال ها در شهر درس می خواندند، به جمع ما اضافه می شدند و به این ترتیب اتاق سفید هفت نفره می شد. 😉 برادر هشتم، که عیسی بود، زن و بچه داشت و در همسایگی ما، در خانه خودش، زندگی می کرد. توی اتاق گلی معمولا غلیفی (دیگ، قابلمه) روی آتش بود برای شام و این طرف من و محسن نور فانوس را به عدالت میان هم تقسیم می کردیم. وقتی یوسف هنوز به شهر نرفته بود، موقع مشق نوشتن زیر نور فانوس، یک مشکل اساسی داشتیم. دفترچه نفر سوم جایی قرار می گرفت که سایه دسته فانوس می افتاد همان جا و همیشهٔ خدا جنگ و مرافعه داشتیم که نشستن در سایه نوبت کداممان است. 😬 گاهی حسن؛ برادر بزرگمان، کشمکش ما را می دید، بلند می شد و یکی از چراغ توری های قراضه ای را که گوشه اتاق بود تعمیر می کرد، پر از نفتش می کرد، توری اش را عوض می کرد، توری نو و سفید را که مثل کیسه ای ابریشمی بود به الکل آغشته می کرد، و الکل داخل بشقابک را آتش می زد تا لوله اصلی چراغ گرم شود. 🔥 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @GolzarShohada_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#مناجات_نامه پروردگارا، دوست دارم در کنار شهیدان والامقام حنظله و همچون آن #شهید مظلوم، از شهیدان
بهشت تو را نمی‌خواهم، امّا عشق (ع) را می‌خواهم. خدايا تو می‌دانی که حاضرم سختی‌های جهنم را تحمل کنم؛ حاضرم در آتش بسوزم، امّا حاضر نيستم در مقابل (ع) خجالت بکشم. 😔 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @GolzarShohada_Kerman
✋ سلام من به مهدی و به قلب اسمانیش سلام من به پاکی و به لطف و مهربانیش سلام من به لحظه ای که میرسد او..🌱 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @GolzarShohada_Kerman
، رفته اند و رسالتی از جنس آگاهی و حرکت را بر دوش ما باقی گذاشته اند.✨ 《شادی روح مطهرشان سه شاخه گل صلوات🌹》 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @GolzarShohada_Kerman
1399.12.22-03.mp3
29.41M
"قسمت اول" باز هم به وقتِ عاشقی، ساعت ۱:۲۰ دقیقه بامداد ، همان ساعتی که میلیون‌ها قلب لرزید.💔 مراسمی با "روضه خوانی " در گلزار برگزار شد. 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @GolzarShohada_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#رادیو_گلزار "قسمت اول" باز هم به وقتِ عاشقی، ساعت ۱:۲۰ دقیقه بامداد #جمعه ، همان ساعتی که میلیون‌ه
1_902666167.mp3
8.81M
"قسمت دوم" باز هم به وقتِ عاشقی، ساعت ۱:۲۰ دقیقه بامداد ، همان ساعتی که میلیون‌ها قلب لرزید.💔 مراسمی با "مداحی آقای " در گلزار برگزار شد. 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @GolzarShohada_Kerman
اللهم احفظ لنا قائدنا ما عشق شهادتیم و این باور ماست سربند حسین بن علی بر سر ماست یک جمله ی ما امید دشمن را برد "سید علی خامنه ای رهبر ماست" 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @GolzarShohada_Kerman
🔺راوی: مادر شهید یکبار به او گفتم: مادرجان آرزو دارم دامادت کنم، چرا خودت را آماده نمیکنی برای دامادی؟ درجواب ‌به من گفت: "مادر، یک جوری داماد بشوم؛ که خودت نفهمی😊" گفتم: چطور؟ گفت: "در صحرای خوزستان «داماد» میشوم"🕊 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @GolzarShohada_Kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سردار دلها، شما به دیده بانی دل ما مشغولی؛ و باخبری از ما.. خدا کند؛ دلم، دلت را نرنجاند.😔 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @GolzarShohada_Kerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاطرات
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » 🇮🇷 📖 "خاطرات خودنوشت احمد یوسف زاده" 🔹صفحه :۱۴۵_۱۴۴ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohada_Kerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاطرات خ
🦋 «کودکی هایم» ادامه.. توری نو و سفید را که مثل کیسه ای ابریشمی بود به الکل آغشته می کرد، و الکل داخل بشقابک را آتش می زد تا لوله اصلی چراغ گرم شود. 🔥 بعد وقت آن بود که تلمبه مخزن نفت چراغ را به سرعت بزند. در آخرین مرحله شیر هوا را باز می کرد و هم زمان کبریت مشتعل را زیر توری می گرفت. توری می سوخت، باد می کرد، خاکستر می شد، و مثل یک توپ سفید می درخشید و اتاق پر از نور می شد. یکی از همان شب ها، که فانوس اتاق ما فتیله تمام کرده بود، حسن همه چراغ توری های کهنه و قدیمی را یکی یکی امتحان کرد. اما هر یک نقصی داشت و روشن نمی شد. حسن تلاش کرد؛ ولی کاری از پیش نبرد. حوصله اش سر رفت. با انبردست توری چراغ را فشار داد. توری له شد و پایین ریخت و آه از نهاد ما بر آمد. 😕 حسن چراغ توری را برداشت و آن را با عصبانیت به بیرون از اتاق پرتاب کرد و گفت:«حالا درستش می کنم. صبر کنید!» هاج و واج مانده بودیم که برادر بزرگ چه در سر دارد. او تراکتور رومانی اش را روشن کرد و آمد جلوی در اتاق ایستاد؛ آن قدر نزدیک که به سختی می شد ازاتاق خارج شد. 😳 دو رشته سیم از باطری تراکتور تا درگاه اتاق کشید. لامپ کوچکی، از همان هایی که معمولا توی جعبه ابزارش چندتایی پیدا می شد، به سیم ها وصل کرد و نوری سفید و قوی تر از نور چراغ توری پاشید توی اتاق. همه چیز عالی شد. فقط یک مشکل کوچک هنوز وجود داشت؛ ما به صدای چراغ توری عادت کرده بودیم. سختمان بود زیر نوری قوی مشق بنویسیم که صدا نداشته باشد! شب شده بود ومن همچنان در حسرت زندگی بچه های روستایی عرب بودم که لابد مادرانشان در آن لحظه داشتند فانوس ها را روشن می کردند تا بچه ها بنشینند پای دفترهای مشقشان. 😕 با صدای حسن اسکندری به خودم آمدم که می گفت:«احمد عجب روزگاریه ها! بیست روز پیش من و تو با یه همچین اتوبوسی کنار هم داشتیم می رفتیم مشهد. ولی این اتوبوس خدا می دونه ما رو کجا می بره!» 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohada_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#مناجات_نامه #خدايا بهشت تو را نمی‌خواهم، امّا عشق #امام_حسين (ع) را می‌خواهم. خدايا تو می‌دانی
🌹 الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِي تَحَبَّبَ إِلَيَّ خدایاے من...☘ ممنونم ازت که با همه بدی‌ هام دوستم داری! 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @GolzarShohada_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🌏 📽روایت خانم "زینب سلیمانی" درباره یکی از ترورهای نافرجام سپهبد سلیمانی 🔻کانال رس
#سردار_بی_مرز 🌏 💢خاطرات شهید حاج قاسم سلیمانی 👤راوی: آقای رضا دوست محمدی(فرمانده حوزه مقاومت بسیج قنات ملک) یکسال تابستان،پدر سردار گفته بود برای اول مهر برای قاسم دوچرخه می‌خرد.🚲 مهر که به مدرسه رفتم، دیدم قاسم پیاده می آید!! گفتم: مگر قرار نبود برایت دوچرخه بخرند؟😳 سردار لبخندی زد و گفت: پدرم به من گفته، "گرد نان پدر چه میگردی؟ پدر خویش باش اگر مردی! " دستی به شانه ام زد و گفت: رضا، باید روی پای خودم بایستم و متکی به پدر نباشم. و اینچنین بود که سردار در هتل کسرا کرمان مشغول به کار شد. انگار از همان اول برای خدمت آفریده شده و کار، برایش عار نبود. 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @GolzarShohada_Kerman
🌹«دعوت به صبر سخن نیست!»🌹 : اگردر جامعه ای، کسانی فقرا را به صبر دعوت کردند،که میدان را برای یغماگری یغماگران بازبگذارند وبگویند صبور باش تاخدا در آخرت به تو عوض دهد؛ این سخن، سخن اسلام نیست....🌱 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @GolzarShohada_Kerman
‌‌‌‌‌🌿 ما‌شـوقِ‌مرگ‌را بهـ‌منجلابِ‌عاداتِ‌سخیف برتری‌دادیم . . تا"عشق" رنگِ‌مُردگےنگیرد !🌱 سلام‌بر‌آنان‌کہ‌روی‌دامان‌حسین‌'؏' آرمیده‌اند... #سالروز_شهادت 🌷 #شهید_محمد_برجسته 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @GolzarShohada_Kerman
🔷 شرط‌دیدن (‌عج) 👤 آیت الله بهجت قبل از اینکه مرجع تقلید بشوند سیر و سلوک داشتند و میفرمودند : 💚 من از جوونیام هر چشمی که وجود آقا امام زمان (عج) رو دیده باشه میشناختم.اولین بار این اتفاق برام توی کاظمین افتاد؛ یه جوونی رو دیدم از چشماش فهمیدم این آقا رو دیده؛ انقدر پرس و جو کردم که اعتراف کرد رازش بود. 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @GolzarShohada_Kerman
✊🏻دستور فرمانده کل قوا : ⬅️«فضای مجازی یک فرصت است! جوانان از برای امید آفرینی و توصیه به حق و صبر استفاده کنند.» 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @GolzarShohada_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سالروز_شهادت اعمال و رفتار او بسیار بزرگتر از سنش نشان می‌داد، به طوری که بعد از شهادتش من فکر می‌
🌹 #شهید_حسن_یزدانی "سردار اروند" 🌿به یاد ندارم یک بار موفق شده باشم در سلام کردن براو پیشی بگیرم. اصلا هر طور برنامه ریزی می کردم که در برخورد با او، اول من سلام کنم، موفق نمی شدم. حسن بسیار هوشیار تراز ما بود. 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @GolzarShohada_Kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری 🔰خدایابی‌خیال شواصلاً لبخندتو از من نگیر‼️ 🌹حلول ماه مبارک #شعبان مبارک باد🌹🍃 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @GolzarShohada_Kerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاطرات خ
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » 🇮🇷 📖 "خاطرات خودنوشت احمد یوسف زاده" 🔹صفحه :۱۴۸_۱۴۷ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @GolzarShohada_Kerman