عدس و ماش
از پروین اعتصامی
عدسی، وقتِ پختن از ماشی
روی پیچید و گفت: این چه کسی است؟
ماش خندید و گفت: غرّه مشو
زان که چون من زیاد و چون تو بسی است
هر چه را میپزند، خواهد پخت
چه تفاوت که ماش یا عدسی است
همه را یک ره است اندر پیش
گیرم اندر میانه، پیش و پسی است
جز تو در دیگ، هر چه ریختهاند
تو گمان میکنی که خار و خسی است
زحمت من، برای مقصودی است
جَست و خیز تو، بهر مُلتَمَسی است
کارگر هر که هست، محترم است
هر کسی در محیط خویش، کسی است
فرصت از دست میرود، هُش دار
عمر چون کاروانِ بی جَرَسی است
هر پری را هوای پروازی است
گر پرِ باز و گر پر مگسی است
جز حقیقت، هر آن چه میگوییم
های و هویی و بازی و هوسی است
چه توان کرد اندر این دریا؟
دست و پا میزنیم تا نفسی است
نه تو را بر فرار نیرویی است
نه مرا بر خلاص، دسترسی است
همه را بار برنهند به پشت
کس نپرسد که فاره یا فَرَسی است
گر که طاووس، یا که گنجشکی
عاقبت، رمز دامی و قفسی است
لغات:
غره: مغرور. ملتمس: تقاضا، حاجت. جرس: زنگ کاروان. فاره: موش. فرس: اسب.
سخنوران نامی ایران در تاریخ معاصر، اسحاق، ص ۳۱ و ۳۲.
#پروین_اعتصامی
#عدس
#ماش
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303