گزیدهای از مثلهای فارسی💐💐💐
خر عیسی، به آسمان نرود!
توضیح:
در روایتهای مذهبی گفته شده است که حضرت عیسی(ع) به صلیب کشیده نشد؛ بلکه به آسمان رفت.
کاربرد:
همراه بودن و دوستی با بزرگان، تو را به بزرگی نمیرساند.
🌻🌻🌻
خوشبوی بُوَد کلبهی همسایهی عطار!
مشابه:
مرغ همسایه، غاز است.
🌻🌻🌻
درخت که پیر شد، پایش ارّه میگذارند.
کاربرد:
انسان، تا زمانی که سر پای خود است و میتواند به دیگران فایدهای برساند، عزیز و محترم است؛ اما همین که از کار افتاد، ارزش و مقام خود را از دست میدهد.
🌻🌻🌻
فوت کوزهگری، مصطفی رحماندوست، ج ۱، ص ۴۷۴، ۴۹۶ و ۵۱۲.
#مثل_فارسی
#مصطفی_رحماندوست
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
گزیدهای از مثلهای فارسی💐💐💐
دست و رویش را با آب مُردهشوخانه شسته.
کاربرد:
بسیار بیشرم و بیآبروست. از هیچ کس و هیچ چیز، خجالت نمیکشد.
🌻🌻🌻
دنبال کُلُفتی نان و باریکی کار میگردد.
کاربرد:
به دلیل راحتطلبی، تن به کار سخت نمیدهد و آن قدر طمعکار است که به نان کم و درآمد پایین راضی نمیشود.
🌻🌻🌻
دَه من کره بخورد، دور لبش چرب نمیشود.
کاربرد:
خیلی خسیس است؛ اگر چیزی داشته باشد، به کسی نمیدهد.
🌻🌻🌻
فوت کوزهگری، مصطفی رحماندوست، ج ۱، ص ۵۳۸، ۵۵۰ و ۵۶۳.
#مثل_فارسی
#مصطفی_رحماندوست
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
داستان یک مثل📚📚📚
انگشت، نمک است، خروار هم نمک.
پادشاهی، دختری بسیار زیبا داشت و به همین دلیل، از دور و نزدیک، خواستگارهای بیشماری به قصر شاه میآمدند. شاه برای انتخاب شایستهترین فرد، شرطی گذاشت. انباری پر از نمک مهیا کردند. هر کس به خواستگاری میآمد، شاه میگفت: نمک انبار را بخورید تا اجازه دهم با دختر من ازدواج کنید.
هر روز، عدهی زیادی از جوانان، چند کیلو نمک میخوردند و جان خود را از دست میدادند. روزی از روزها، جوانی باهوش و خردمند، برای خواستگاری، به قصر شاه آمد. شاه گفت: ببریدش به انبار تا نمک بخورد. او را به انبار نمک بردند. جوان، انگشت کوچکش را به نمک زد و در دهان گذاشت و بعد نزد شاه بازگشت.
شاه پرسید: خوردی؟ گفت: بله. پادشاه پرسید: تمام شد؟ جوان پاسخ داد: بله. امیر با تعجب پرسید: چطور؟
جوان گفت: شما فرموده بودید نمک بخورم. نگفته بودید همهی نمکهای انبار را بخورم. من هم به اندازهی یک انگشت، از نمکهای انبار را خوردم. آخر، انگشت، نمک است، خروار هم نمک. شاه به او آفرین گفت و دخترش را به او داد.
فوت کوزهگری، مصطفی رحماندوست، ج ۱، ص ۱۷۸.
#داستان_مثل
#انگشتنمکاستخروارهمنمک
#مصطفی_رحماندوست
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
گزیدهای از مثلهای فارسی 📚📚📚
زبان یکسیری را گذاشته، کلّهی یکمنی را تکان میدهد.
🌻🌻🌻
زیره به کرمان بردن.
مشابه:
آب به دریا بردن.
خرما به بصره بردن.
آب به آسمان پاشیدن.
چغندر به هرات بردن.
دُر به دریا بردن.
شکر به خوزستان بردن.
🌻🌻🌻
سرم را میشکنی، نخودچی کشمش توی جیبم میریزی؟
🌻🌻🌻
سری که عشق ندارد، کدوی بیبار است.
🌻🌻🌻
سیمرغ را درس میدهد!
کاربرد:
توصیف کسی که در دانایی و هوشمندی معروف است.
🌻🌻🌻
فوت کوزهگری، مصطفی رحماندوست، ج ۲، ص ۶۰۶، ۶۲۰، ۶۴۳، ۶۴۶ و ۶۴۷.
#مثل_فارسی
#مصطفی_رحماندوست
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
گزیدهای از مثلهای فارسی
شتر را با ملاقه نمیشود آب داد.
کاربرد:
وقتی بخواهند از میزان حماقت و نادانی کسی، یا بیهوده و غیر منطقی بودن کاری حرف بزنند، این مثل را میگویند.
🌻🌻🌻
شیشه بار داری، جنگِ سنگ مکن.
کاربرد:
وقتی در وضعیتی هستی که با کوچکترین درگیری، دچار مشکل و ضرر میشوی، خودت را درگیر نکن و احتیاط کن؛ چون آسیبپذیری.
🌻🌻🌻
شیشه، نزدیکتر از سنگ ندارد خویشی
هر شکستی که به هر کس برسد، از خویش است
توضیح:
شیشه، مادهای شیمیایی است که اصل آن از معدن به دست میآید و به صورت سنگ است. در واقع، اصل شیشه سنگ است و آن چه که آن را از بین میبرد هم سنگ است.
🌻🌻🌻
ضامن، یا دست به کیسه است، یا دست به یقه.
🌻🌻🌻
فوت کوزهگری، مصطفی رحماندوست، ج ۲، ص ۶۷۹، ۶۹۶، ۶۹۷ و ۷۱۵.
#مثل_فارسی
#مصطفی_رحماندوست
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
داستان یک مثل
شکم گرسنه، ایمان ندارد.
مردی، سخت گرسنه و درمانده بود. هر چه تلاش کرد، غذایی برای خوردن نیافت. شیطان، فرصت را مناسب دید. به سراغ او رفت و گفت: به تو غذایی خواهم داد که لذیذتر و خوشآبورنگتر از آن، در عمرت ندیده باشی؛ اما شرطی دارم.
مرد گرسنه، بیتاب و باعجله گفت: هرچه بگویی، قبول میکنم. شیطان از مرد خواست که در مقابل غذا، ایمانش را به او بفروشد. مرد گرسنه، بی معطلی پذیرفت و شیطان، همان طور که وعده کرده بود، غذایی لذید برایش فراهم کرد. مرد تا جایی که میتوانست، خورد و سیر شد. شیطان گفت: من به وعدهی خود، عمل کردم؛ حالا ایمانت را به من بده.
مرد که سیر و سرحال شده بود، پاسخ داد: ایمانم را به تو نخواهم داد. آن چه در حال گرسنگی گفتم، همه پوچ و بیاساس بود؛ چرا که آدم گرسنه، ایمان ندارد.
فوت کوزهگری، مصطفی رحماندوست، ج ۲، ص ۶۸۹.
#داستان_مثل
#شکمگرسنهایمانندارد
#مصطفی_رحماندوست
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
برگزیدهای از مثلهای فارسی
طمع، سه حرف دارد که هر سه تایش، تو خالی است!
کاربرد:
طمعکار، خیلی تلاش میکند؛ اما به نتیجهای نمیرسد و کارش، آخر و عاقبت درستی نخواهد داشت.
🌻🌻🌻
طناب ظلم، از کلفتی پاره میشود.
کاربرد:
ظلم هر چه شدیدتر باشد، نابودی ظالم، نزدیکتر خواهد بود.
🌻🌻🌻
عاقد که مفت باشد، موشهای خانه را هم عقد میکند.
🌻🌻🌻
عاقل، تا پیِ پُل میگشت، دیوانه، پابرهنه از پل گذشت.
🌻🌻🌻
عاقل نکند تکیه به دیوار شکسته.
🌻🌻🌻
فوت کوزهگری، مصطفی رحماندوست، ج ۲، ص ۷۲۴، ۷۲۵، ۷۳۳ و ۷۳۴.
#مثل_فارسی
#مصطفی_رحماندوست
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
گزیدهای از مثلهای فارسی
عکس نان را، توی قرصِ ماه میبیند.
کاربرد:
بسیار فقیر است و برایش به دست آوردن و رسیدن به روزی، سخت دور و دشوار است.
🌹🌹🌹
فارسی، شکر است؛ ترکی، هنر است.
🌹🌹🌹
فرزند بیادب، مثل انگشت ششم است؛ اگر ببُری، درد دارد؛ اگر هم نبری، زشت است.
🌹🌹🌹
فیل، نزدیک کوه که میآید، میفهمد چقدر کوچک است.
🌹🌹🌹
کتک دو طرف را، میانجی میخورد.
🌹🌹🌹
فوت کوزهگری، مصطفی رحماندوست، ج ۲، ص ۷۴۳، ۷۵۷، ۷۶۱، ۷۷۰ و ۸۱۰.
#مثل_فارسی
#مصطفی_رحماندوست
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
داستان یک مثل
گدا به گدا، رحمت به خدا!
مردی از راهی میگذشت. دید دو گدا بر سر یک کوچه مقابل در خانهای ایستادهاند و با یکدیگر بحث میکنند و نزدیک است که میانشان دعوا شود. او جلو رفت و سوال کرد: چرا با هم مشاجره میکنید؟
یکی از گداها گفت: چون اول من میخواستم به در این خانه بروم و گدایی کنم؛ اما او جلوی مرا گرفته و میگوید: نه، من اول باید بروم. دعوایمان، بر سر این است که کی اول باید برود.
آن مرد تا این سخن را شنید، سرش را به سوی آسمان بلند و به دو نفر گدا اشاره کرد و گفت: گدا به گدا، رحمت به خدا! یعنی گدا راضی نیست گدای دیگر از کیسهی مردم روزی بخورد؛ پس رحمت به خدا و بزرگی او که به همه رزق و روزی میدهد.
فوت کوزهگری، مصطفی رحماندوست، ج ۲، ص ۸۴۲.
#داستان_مثل
#مصطفی_رحماندوست
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
گزیدهای از مثلهای فارسی
کسی که از گرگ میترسد، گوسفند نگه نمیدارد.
🌻🌻🌻
کفش سفارشی، یا تنگ در میآید، یا گشاد.
🌻🌻🌻
کلاغ، آمد چریدن یاد بگیرد، پریدن هم از یادش رفت.
🌻🌻🌻
کلاغه هر چه گشت، از بچهی خودش، سفیدتر پیدا نکرد.
🌻🌻🌻
فوت کوزهگری، مصطفی رحماندوست، ج ۲، ص ۸۱۷، ۸۲۰ - ۸۲۲.
#مثل_فارسی
#مصطفی_رحماندوست
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
گزیدهای از مثلهای فارسی
گنجشک امسال، به گنجشک پارسال، آواز خواندن یاد میدهد!
🌼🌼🌼
نه نمازِ شبگیر کن؛ نه آب توی شیر کن!
🌼🌼🌼
نه هر کس شد مسلمان، میتوان گفتش که سلمان شد.
🌼🌼🌼
هم آش معاویه را میخورد، هم نماز علی(ع) را میخواند.
🌼🌼🌼
فوت کوزهگری، مصطفی رحماندوست، ج ۲، ص ۸۶۵، ۱۰۰۲ و ۱۰۰۳.
#مثل_فارسی
#مصطفی_رحماندوست
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
دلم همراه توست
از مصطفی رحماندوست
تور و پارو، قایقی کوچک
در کنارت هم دل من
عاشقی کوچک
رفتی از دیشب برای صید نان از آب
من ولی در انتظار بازگشت تو
چشم بر دریا
خسته و بیخواب
وای! دریا سخت طوفانی است
هیچ کس جز من در این جا نیست
نیست راهت راه بیبرگشت
آن دل تنگی که همراه تو دادم
بارها گفته
باز خواهی گشت.
خلوت انس، ج ۳، ص ۲۲۰ و ۲۲۱.
#صیدنان
#مصطفی_رحماندوست
#روزادبیاتکودکونوجوان
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
این شعر، تقدیم به کسانی که در هیاهوی زندگی، هنوز کودک دلشان، جای مهر و محبت است و هوای کودکان نیازمند را دارند.
🌹🌹🌹