eitaa logo
گلزار ادبیات
7.8هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
174 ویدیو
5 فایل
توسط دبیر بازنشسته‌: ع. ک. (بانو خالقی) ایجاد کانال: ۹ بهمن ۱۴۰۱ استفاده از مطالب، با ذکر نام یا لینک کانال مجاز است. تبلیغ و تبادل نداریم. کانال دوم‌ما #گلستان‌ادبیات https://eitaa.com/golestaneadabiyat
مشاهده در ایتا
دانلود
حلّ اختلاف😂😂😂 ملانصرالدین، دو شریک را که اختلاف داشتند، نصیحت می‌کرد و می‌گفت: هرگز به هم خیانت نکنید و مال حرام نخورید. یکی از شُرکا، به او گفت: به خدا که من چنین می‌کنم؛ مثلاً دیروز یک مشتری، اشتباهاً به من هزار دینار زیادی داد. ملانصرالدین پرسید: تو چه کردی؟ شریک گفت: پانصد دینار آن را، به شریکم دادم. کلیات ملا‌نصرالدین، اکبر مرتضی‌پور، انتشارات عطار، ۱۳۸۴، ص ۹. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
صبر 😂😂 روزی ملانصرالدین، تنها در گوشه‌ای از مسجد نشسته و با خدا مناجات می‌کرد. مرد فقیری وارد شد؛ اما متوجه او نشد. سرش را بالا گرفت و گفت: خدایا، برای تو هزار سال چقدر است؟ ملانصرالدین آهسته رفت پشت ستون و با صدای عجیبی گفت: ای بنده‌ی من، هزار سال برای من، همانند یک ثانیه است. مرد فقیر، خوشحال از این که خدا جوابش را داده، دوباره پرسید: خدایا، ده هزار دینار، در نظر تو چقدر است؟ ملانصرالدین گفت: ده هزار دینار، در نظر من یک دینار است. مرد فقیر گفت: حالا که این طور است، یک دینار به بنده‌ی عاجزت مرحمت فرما. ملانصرالدین گفت: باشد. فقط یک ثانیه صبر کن. لطفاً ملانصرالدین نباشید، مقایسه‌ی عملکرد ملانصرالدین با رفتار امروزی ما، روح‌الله سلیمانی، ص ۶۷. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
آشنایی😂😂 روزی ملانصرالدین، از صحرایی می‌گذشت. گروهی را دید که در حال تفریح بودند و مرغ و جوجه می‌خوردند. او پیش آنها رفت و بر سر سفره نشست و بدون مقدمه، شروع به خوردن کرد. یکی از افراد که دید او خیلی در خوردن زیاده‌روی می‌کند، به او گفت: ببخشید؛ شما با کدام یک از ما آشنایی دارید؟ ملانصرالدین، در حالی که مرغ و جوجه را نشان می‌داد، گفت: با ایشان! لطفاً ملانصرالدین نباشید، روح‌الله سلیمانی، ص ۱۱۷. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
طنز ملانصرالدین 😂😂 صبر روزی ملانصرالدین، تنها در گوشه‌ای از مسجد نشسته و با خدا مناجات می‌کرد. مرد فقیری وارد شد؛ اما متوجه او نشد. سرش را بالا گرفت و گفت: خدایا، برای تو هزار سال چقدر است؟ ملانصرالدین آهسته رفت پشت ستون و با صدای عجیبی گفت: ای بنده‌ی من، هزار سال برای من، همانند یک ثانیه است. مرد فقیر، خوشحال از این که خدا جوابش را داده، دوباره پرسید: خدایا، ده هزار دینار، در نظر تو چقدر است؟ ملانصرالدین گفت: ده هزار دینار، در نظر من یک دینار است. مرد فقیر گفت: حالا که این طور است، یک دینار به بنده‌ی عاجزت مرحمت فرما. ملانصرالدین گفت: باشد. فقط یک ثانیه صبر کن. لطفاً ملانصرالدین نباشید، مقایسه‌ی عملکرد ملانصرالدین با رفتار امروزی ما، روح‌الله سلیمانی، ص ۶۷. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303