داستان کوتاه
کشتی طوفانزده
کشتی در طوفان شکست و غرق شد. فقط دو مرد توانستند به سوی جزیرهی کوچک بی آب و علفی شنا کنند و نجات یابند. دو نجاتیافته، دیدند هیچ کاری نمیتوانند بکنند؛ با خود گفتند: بهتر است از خدا کمک بخواهیم. بنابراین، دست به دعا شدند و برای این که ببینند دعای کدام بهتر مستجاب میشود، به گوشهای از جزیره رفتند.
نخست، از خدا غذا خواستند. فردا مرد اول، درختی یافت و میوهای بر آن و از آن خورد؛ اما مرد دوم، چیزی برای خوردن نداشت. هفتهی بعد، مرد اول از خدا همسر و همدم خواست. فردا کشتی دیگری غرق شد؛ زنی نجات یافت و به مرد رسید. در سمت دیگر، مرد دوم هیچ کس را نداشت. مرد اول، از خدا خانه، لباس و غذای بیشتری خواست. فردا به صورتی معجزه آسا، تمام چیزهایی که خواسته بود، به او رسید. مرد دوم هنوز هیچ نداشت.
دست آخر، مرد اول از خدا کشتی خواست تا او و همسرش را با خود ببرد. فردا کشتیای آمد و در سمت او لنگر انداخت. مرد خواست به همراه همسرش از جزیره برود و مرد دوم را همان جا رها کند. پیش خود گفت: مرد دیگر حتماً شایستگی نعمتهای الهی را ندارد؛ چرا که درخواستهای او پاسخ داده نشد؛ پس همین جا بماند، بهتر است. زمان حرکت کشتی، ندایی از آسمان پرسید: چرا همسفر خود را در جزیره رها میکنی؟ پاسخ داد: این نعمتهایی که به دست آوردهام، همه مال خودم است. همه را خود درخواست کردهام. درخواستهای او که پذیرفته نشد؛ پس لیاقت این چیزها را ندارد.
ندا، مرد را سرزنش کرد: اشتباه میکنی. زمانی که تنها خواستهی او را اجابت کردم، این نعمتها به تو رسید. مرد با حیرت پرسید: از تو چه خواست که باید مدیون او باشم؟ ندا پاسخ داد: از من خواست که تمام خواستههای تو را اجابت کنم!
توتویی؟ امیررضا آرمیون، ج ۱، ص ۱۵۴ - ۱۵۶.
#داستانکوتاه
#کشتیطوفانزده
#امیررضاآرمیون
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
در نیمهی تیر، هموطن، حرکت کُن
در حوزهی رأیِ شهرِخود، شرکت کُن
با رأی قشنگ و خوب و ارزندهی خود
آرامش و خاکِ خانه، پُربرکت کُن
______________________________
گُلبانگِ صفا و عشق و تدبیر بزن
با رأیِ خودت، ندای تکبیر بزن
با شرکت و رأیِ خوبِ خود، هموطنم
بر خواب و خیالِ دُشمنان، تیر بزن
______________________________
حسن یزدان پناهی _ فسا
#انتخابات
#ارسالیشاعرانکانال
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
سخنی از دکتر سید حسن حسینی دربارهی قلم
قلمی که تضییع حقّ گرسنگان را بَزَک
میکند، خلالدندان شیطان است.
سکانس کلمات، ص ۳۰۲.
#قلم
#روزقلم
#سیدحسنحسینی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
شمع انجمن
از صائب تبریزی
از آن خموش به کنجی نشسته بودم دوش
که شرححال مرا، شمع انجمن میگفت
مشاعرهی جدید، احمد صادقی اردستانی، ص ۸.
#شمعانجمن
#صائبتبریزی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
امام علی - علیه السلام - فرمودند:
کوشش و یافتن، نزدیک به هم هستند.
غرر الحکم، ج ۲، ص ۵۳۴.
#امام_علی(ع)
#کوششویافتن
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
انتظار
از سعید بیابانکی
بیا که آینهی روزگار، زنگاری است
بیا که زخمِزبانهای دوستان، کاری است
به انتظار نشستن، در این زمانهی سخت
برای منتظران، چاره نیست، ناچاری است
نه این که جمعه فقط، صبح زود بیدارند
که کار منتظرانت، همیشه بیداری است
چقدر پنجره، بیابانکی، ص ۹ و ۱۰.
#انتظار
#سعیدبیابانکی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
شرح یک رباعی از مولانا
گفتم که: ز عشقت شدهام دیوانه
زنجیر تو را به خواب بینم یا نه؟
گفتا که: خَمُش، چند ازین افسانه؟
دیوانه و خواب؟ خَهخَه ای فرزانه!
این دیوانه که میفرماید، عاشق و مُحِبّ خداست و این زنجیر که در مصراع دوم آمده است، زنجیر دو زلف معشوق است و اشاره به عالَم کثرات و تعیّنات اوست. زنجیری که اگر بر لقمان حکیم هم ظاهر شود، دیوانه خواهد شد:
از لطف تو سنگ خاره، جانانه شود
آن لحظه که شیوههات، مستانه شود
زنجیر دو زلف تو چو ظاهر گردد
لقمان حکیم نیز دیوانه شود
[خهخه: بَهبَه، خوشا.]
باغ اسرار خدا، شرح رباعیات مولانا، بهشتی شیرازی، ص ۳۹۶.
#شرحرباعیمولانا
#بهشتیشیرازی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303