لعنت بر همکار بد... 😂😂
از کمال زینالدین
رفت دزدی سرای دزد دگر
تا بدزدد از او جواهر و زر
از قضا، دزدِ خُفته شد بیدار
دید دزدی، به سیر و گشت و گذار
گفت: ای مرد شبروِ طرّار
مردمان را چرا دهی آزار؟
پاسخش داد: دزد سیم و زرم
رزق و روزی ازین مَمَر ببرم
زود برگو که پول نقد کجاست؟
ور نه بگذر ز جان که وقت دعاست
مرد، چون دزد را مسلح دید
زَهرهاش آب شد، به خود لرزید
گفت: پولم درون جیب قباست
آن چه دارم به بَر، حلالِ شماست
گر عیالم ز خواب برخیزد
بر تو چون اژدهای بستیزد
چاکرت نیز با تو همکار است
کار و بارش، کساد و بیمار است
دزد، برداشت پول و دید کم است
گفت: بر ما هماره این ستم است
باری از بخت بد، بسی آشفت
سر به بالا نمود و در دل گفت:
ای خدای بزرگ بیهمتا
رفته برکت ز کار و حرفهی ما
بس که همکار دزد افزون شد
دل دزدان حرفهای خون شد
عدهای نارسیده، خوش بردند
مال مردم، ز بیخ و بن خوردند...
ای به همکار خوب و بد لعنت
کرده ما را دچار صد زحمت
یک نیستان ناله، زینالدین، ص ۲۷۰.
#شعر_طنز
#همکار
#دزد
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
عارفان بزرگ🌹🌹🌹
خواجه عبدالله انصاری
ابواسماعیل عبدالله انصاری هروی، عارف بزرگ قرن پنجم هجری قمری، متولد سال ۳۹۶ در کُهَندِز هرات است. وی پس از کسب مقدمات علوم و حفظ قرآن و اشعار عربی، در سن ۲۱ سالگی، برای تکمیل تحصیلات به نیشابور رفت. سپس به طوس و بسطام سفر کرد و به سماع و ضبط حدیث همت گماشت. در مسافرتهای خود به خدمت ابوالحسن خرقانی، صوفی نامور نایل شد و این ملاقات، ذوق عرفانی او را که به برکت تلقین پدر، در وجودش جوانه زده بود، به بار آورد. همچنین از دیگر مشایخ عصر خود مانند ابوسعید ابوالخیر، درک فیض کرد.
سرانجام، به زادگاه خود بازگشت و به تعلیم مریدان مشغول گردید و لقب شیخالاسلام یافت. در پایان عمر نابینا گردید و در سال ۴۸۱ هجری در سن ۸۵ سالگی درگذشت و در گازُرگاه (ده کیلومتری هرات) به خاک سپرده شد.
از جمله آثارش میتوان به این کتابها اشاره کرد: منازل السائرین، طبقات الصوفیه، صد میدان و مناجاتنامه که سخنان منظوم اوست.
اینک بخشی از سخنان منظوم وی:
الهی، دلی دِه که طاعت افزاید. طاعتی ده که به بهشت رهنمون آید. علمی ده که در او، آتش هوا نبُوَد. عملی ده که در او آب ریا نبُوَد. دیدهای ده که عِزّ ربوبیّت تو بیند. دلی ده که ذُلّ عبودیّت تو گزیند. نفسی ده که حلقهی بندگی تو در گوش کند. جانی ده که زهر حکمت را به طبع نوش کند... .
پیوسته رنج مردم از سه چیز است: از وقت، پیش میخواهند و از قسمت، بیش میخواهند و آنِ دیگران، از آنِ خویش میخواهند.
با تلخیص از یک فروغ رخ ساقی، دکتر برزگر خالقی و دکتر امیری، ص ۳۷- ۴۲.
#عارفان_بزرگ
#خواجه_عبدالله_انصاری
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
چراغ
از عمران صلاحی
در هر چراغِ دوری
ستارهای میسوزد
در هر ستارهای، عشقی
در هر عشقی، گلی
در هر گلی، عطری
در هر عطری، پروانهای
در هر پروانه، شاعری
گزینهی اشعار طنزآمیز، عمران صلاحی، ص ۲۳۶.
#شعر_طنز
#چراغ
#عمران_صلاحی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
هدایت شده از فرهاد
💨🌧ابر و باد
✍از فرهاد کرمی
🌨❄️🌨☔️🌩⛈💦
ابر و باد
به ملاقات هم آمدند
فردا تصمیم خواهند گرفت
که باران را
کجا بفرستند
نم نم
به روی دشت های گندمزار روستا
یا
به روی سقف شیروانی آسایشگاه سربازان
شاید در همین نزدیکی
بر بام دبیرستان دخترانه ای در مرکز شهر
که به توصیف عشق مشغول هستند
یا اینکه
ماشین هایی ایستاده در صف بنزین را
شستشو می دهند...
داستان کوتاه📚📚📚
فقط یک ساعت
مردی دیروقت، خسته و عصبانی، از سر کار به خانه باز گشت. جلوی در، پسر شش سالهاش را دید که در انتظار او بود.
- بابا سلام. یه سوال میتونم بپرسم؟
- سلام پسرم. بله، حتماً.
- بابا، شما برای هر ساعت کار، چقدر پول میگیری؟
مرد با عصبانیت پاسخ داد: چرا چنین سوالی میکنی؟
- فقط میخوام بدونم. لطفاً بگید.
- اگر باید بدونی، خب میگم؛ ده دلار.
پسرک، در حالی که سرش پایین بود، آهی کشید. سپس به پدرش نگاه کرد و گفت: میشه لطفاً پنج دلار به من قرض بدید؟
مرد بیشتر عصبانی شد و گفت: اگه دلیلت برای پرسیدن این سوال، فقط این بود که پولی برای خریدن یک اسباببازی از من بگیری، سریع به اتاقت برو. فکر کن و ببین که چرا این قدر خودخواهی؟ من هر روز، سخت کار میکنم و برای چنین رفتارهای کودکانهای وقت ندارم.
پسر کوچولو، سرش را پایین انداخت؛ آرام به اتاقش رفت و در را بست. مرد، نشست و باز هم عصبانیتر شد و به خودش گفت: چطور به خودش اجازه میده که برای گرفتن پول، از من چنین سوالی بپرسه؟
(پایان داستان فردا)🌹🌹🌹
تو تویی؟ آرمیون، ص ۱۰۲ و ۱۰۳.
#داستان_کوتاه
#یک_ساعت
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
حسن تشخیص 😂😂
از ابوالقاسم حالت
یکی تعریف کرد از مردی و گفت
که هر کار وی از روی اساس است
شما را هم به خوبی می شناسد
که مردی سخت پرهوش و حواس است
از او پرسیدم: این آقا، چه کاره است؟
به پاسخ گفت: او میکربشناس است
سِرّ دلبران، دکتر ذوالفقاری، ص ۴۳۸.
#شعر_طنز
#ابوالقاسم_حالت
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
بیتی از مانی شیرازی
کسی عاشق بُوَد، کز آتش سوزان نپرهیزد
به راه عشق، نتوان بودن از پروانهای کمتر
مشاعرهی جدید، صادقی لارستانی، ص ۳۹۶.
#عاشق
#پروانه
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303