eitaa logo
لاله‌های‌زه‍‍ــرایی🌹
186 دنبال‌کننده
77 عکس
7 ویدیو
0 فایل
🔻کانال‌رســـــمی‌مرکزفرهنـگی‌ گلزار‌شهدای‌آستان‌مقدس‌ امامــــــــزاده‌ابراهیم(ع)‌ شهرستان‌بابلســــــر 👈ارتــــباط: @rahrovan69 👇دعوت شهــــــدا هستید
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻شهید مسلم حاجی زاده به روایت برادر: در اعزام آخرش، مادرم بند پوتینش را بست. مسلم تا ترمینال رفت و سپس، برگشت. مادرم با تعجب پرسید: برگشتی! گفت: موقع رفتنم، فرزندم خواب بود. آمدم تا با او خداحافظی کنم. احساس می‌کنم این دیدار آخر است. روز بعد هم، موقع رفتنش، فرزنش خواب بود. تا این‌که روز سوم شد. آن روز صبح، فرزندش از خواب بیدار شد. برادرم او را در آغوش گرفت و خداحافظی کرد. او رفت و به شهادت رسید... شادی‌ارواح‌مطهرشهداصلــوات🌱 مرکزفرهنگی‌گلزارشهداءامامزاده‌ابراهیم(ع) ❣️@golzarshohada_babolsar
🔻شهید محمدعلی میرزایی به روایت آقای علامه زاده استاد شهید: 🔹در یک سفر ما به همراه محدود دیگر دوستان راهی مشهد شدیم. در آنجا محمد نماز جعفر طیار را خواند و به سجده رفت و وقتی نماز دیگران تمام شد یکی از رفیقان او را تکان داد. من گفتم کارش نداشته باش او در عالم دیگری است، دیدم زیاد دارد او را تکان می دهد، گفتم آقا تو نمی توانی او را درک کنی، رهایش کن. وقتی بعد از نیم ساعت او سرش را بلند کرد، چشمانش متورم بود و وقتی گفت صدایی نشنیدم به والله العظیم پذیرفتم. شادی‌ارواح‌مطهرشهداصلــوات🌱 مرکزفرهنگی‌گلزارشهداءامامزاده‌ابراهیم(ع) ❣️@golzarshohada_babolsar
🔻شهید سیداسماعیل جولانی به روایت پدر: 🔹پسر حرف گوش کن ساکت و آرامی بود. بدون اجازه و هماهنگی کاری نمی کرد. چنان‌که یک روز من در حال کار کردن بودم، نزد من آمد ضمن سلام و احوالپرسی و خسته نباشید، گفت: «پدر من با اجازه شما می خواهم در راه اسلام و در راه خدا بروم از من راضی باش.» من گفتم: از تو راضی می باشم و با لبخند از پیش من رفت. شادی‌ارواح‌مطهرشهداصلــوات🌱 مرکزفرهنگی‌گلزارشهداءامامزاده‌ابراهیم(ع) ❣️@golzarshohada_babolsar
🔻شهید محمدکاظم طلابیان به روایت آقای سادات کریمی همرزم شهید: 🔹رفتار متواضعانه­‌ای داشت. ما در چادرمان شهردار داشتيم. هميشه قبل از اين­كه بگویند: آقا! نوبت شماست، او می‌آمد و داخل چادر را جارو، و زباله­ های اطراف را جمع می كرد. اگر كسی به هوا تيراندازی می كرد، به او تذكّر می داد. در منطقه فاو به بچه­ ها تأكيد می كرد كه مهمات را هدر ندهيد. ابتدا دشمن را ببينيد، بعد شلیک كنيد. در نگهداری سلاح سفارش می كرد و می گفت: اين مهمات از بيت­ المال است، درست از آن استفاده كنيد. شادی‌ارواح‌مطهرشهداصلــوات🌱 مرکزفرهنگی‌گلزارشهداءامامزاده‌ابراهیم(ع) ❣️@golzarshohada_babolsar
🔻شهید علیرضا نوبخت به روایت خواهر شهید: 🔹از سفره هاى رنگى ناراحت مى شد. معتقد بود كه لباس بايد ساده، بى تجمل و در عين حال پاكيزه باشد. زمانى كه نامزد كرد به اصرار خانواده شلوار، پيراهن و كفش نو خريد. روز برگزارى مراسم عقد مشخص شد كه پدرمان از چند روز قبل براى گذراندن آموزش نظامى بسيج به پادگان المهدى (عج) چالوس اعزام شده است. عليرضا تا صبح همان روز منتظر بازگشت پدر ماند اما چون او نيامد، شخصاً به دنبال پدر رفت و وقتى پدر را در جمع نيروهاى بسيجى ديد، با صداى بلند گفت: «اى بسيجيان به حجت اللّه نوبخت بگوييد كه پسر بزرگش امروز داماد مى شود.» اين جمله را چند بار تكرار كرد تا به جمع آنها رسيد و سپس تک تک آنها را در آغوش گرفت. پس از خداحافظى از بسيجيان در ميانه راه لباس شخصى را از تن بيرون آورد و با لباس فرم سپاه در مراسم عقد خود در مسجد محله شهداى بابلسر به تاريخ ٢۱ دى ۶۰ حاضر شد. شادی‌ارواح‌مطهرشهداصلــوات🌱 مرکزفرهنگی‌گلزارشهداءامامزاده‌ابراهیم(ع) ❣️@golzarshohada_babolsar
🔻شهید صفرعلی محمدپور به روایت آقای یونسی همکار و دوست شهید: 🔹بار اول که شهید می خواست به جبهه برود، گفتم: نرو. ایشان گفت: نه می خواهم بروم. رفت و بعد از سه ماه آمد. دوباره بعد از شش ماه رفت. این بار هم گفتم: نرو ولی ایشان گفت: این بار که رفتم، دیگر نمی آیم. عباس! هوای مرا داشته باش، وقتی شهید شدم، جنازه ام را فرش البرز پیاده کنید و تا امامزاده ببرید. خندیدم و گفتم: نرو، این بار شهید می شوی و دیگر نمی آیی. گفت: اشکال ندارد، می خواهم شهید شوم. شادی‌ارواح‌مطهرشهداصلــوات🌱 مرکزفرهنگی‌گلزارشهداءامامزاده‌ابراهیم(ع) ❣️@golzarshohada_babolsar
🔻شهید سیدعباس ضیاءتبار به روایت آقای رشیدی دوست شهید: 🔹هر وقت که به عملیات می رفتیم و بر می گشتیم، چند نفر از دوستان از بین ما می رفتند. در این هنگام شهید عباس می گفت: بچه های خوب یکی یکی شهید می شوند، خوش به سعادت شان. اگر ما مجروح شویم و جایی از بدن ما ترکش بخورد، چیز کمی است که در برابر اسلام و دین دادیم، باید لیاقت شهادت را به دست بیاوریم. شادی‌ارواح‌مطهرشهداصلــوات🌱 مرکزفرهنگی‌گلزارشهداءامامزاده‌ابراهیم(ع) ❣️@golzarshohada_babolsar
🔻شهید سیدعلی مصدقی به روایت پدر و مادر: 🔹او به مادرش علاقه زیادی داشت. در کار نجاری بسیار مهارت داشت. با چوب، کارهای دستی درست می کرد. و حتی تخته‌های لیوان را او درست کرد. به او می گفتم کار سختی است انجام نده، اما او آن کار را دوست داشت. قاشق های چوبی بزرگی درست کرد حتی همسایه ها هم از او به یادگار می گرفتند. علاقه زیادی نسبت اهل بیت داشت. او از همان کودکی روحیه ای مذهبی داشت زمانی که برادرش مجروح شد از لحاظ روحی دگرگون شد و می گفت اگر من بروم شهید می شوم. هیچ وقت حق و حقوق کسی را ضایع نمی کرد. حاضر بود از حق خود بگذرد تا دیگری در آسایش باشد. شادی‌ارواح‌مطهرشهداصلــوات🌱 مرکزفرهنگی‌گلزارشهداءامامزاده‌ابراهیم(ع) ❣️@golzarshohada_babolsar
🔻شهید حسینعلی اصغری به روایت خانواده شهید: 🔹به مسائل دینی و مذهبی علاقه زیادی نشان می داد و همیشه در مراسمات حضور داشت و نماز جماعتش ترک نمی شد. با بی حجابی مخالف بود و نسبت به حلال و حرام اهمیت زیادی قائل بود. علاقه فراوانی به امام خمینی و شهید بهشتی و شهید مطهری داشت و گوش به فرمان آنها بود. حسینعلی با قرآن مأنوس بود، در جبهه هیچ گاه دعای توسل و دعای کمیل و نماز شب را ترک نمی کرد. بسیار تأکید می کرد که از اسلام و قرآن و امام جدا نشوید. اوقات فراغت را با حضور در مسجد و مطالعه کتابهای مذهبی و دینی و فوتبال سپری می کرد. شادی‌ارواح‌مطهرشهداصلــوات🌱 مرکزفرهنگی‌گلزارشهداءامامزاده‌ابراهیم(ع) ❣️@golzarshohada_babolsar
🔻شهید محمدرضا بندری به روایت پدر و مادر: 🔹او اصلا اهل دنیا و تفریحات دنیوی نبود. او با اینکه در این دنیا زندگی می کرد مال این دنیا نبود و به آنجا تعلق داشته است. اخلاق خوب، خوش رویی، ایمان قوی و نسبت به بد حجابی حساس بود و جوانان را تشویق با رعایت حجاب و انجام فرایض دینی می کرد. اوقات فراغتش را به خواندن قرآن و صله رحم می پرداخت. در انجام واجبات بسیار مقید بود. در سن ۹ سالگی نماز و قرآن می خواند و روزه می گرفت. اهل ورزش و والیبال بود و مدال هایی مهم در این زمینه کسب کرد. همیشه دست خیر به دیگران داشت. او راننده بود و اگر کسی پول کرایه نداشت از او نمی گرفت. شادی‌ارواح‌مطهرشهداصلــوات🌱 مرکزفرهنگی‌گلزارشهداءامامزاده‌ابراهیم(ع) ❣️@golzarshohada_babolsar
🔻شهید حسین محبوبی به روایت مادر: 🔹بعد از شهادت پسرم «رضا»، سه ماه جبهه نرفت. گفتم: حسین جان! بیا و ازدواج کن. گفت: مامان! اصرارت برای این است که به جبهه نروم؟ مطمئن باش اگر ازدواج هم بکنم، باز هم به منطقه می‌روم. بعد از این‌که ازدواج کرد، یک روز با خوشحالی به خانه آمد و گفت: مامان! اسمم برای رفتن به جبهه انتخاب شد. تا این سخنش را شنیدم، انگار کسی آب جوش را روی سرم ریخت. گفتم: جبهه!؟ جواب داد: ای بابا! من فکر می‌کردم که الان خوشحال می‌شوی. گفتم: مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می‌ترسد. بس نیست؟ این بار تو می‌خواهی بروی؟ گفت: تو قول دادی که بعد از ازدواجم، به جبهه بروم. یادت هست؟ شادی‌ارواح‌مطهرشهداصلــوات🌱 مرکزفرهنگی‌گلزارشهداءامامزاده‌ابراهیم(ع) ❣️@golzarshohada_babolsar
🔻شهید مهدی فرجی به روایت خواهر شهید: 🔹وقتی برادرم برای آخرین بار داشت اعزام می شد، به من گفت: این ۳۶ تا عکس را بگیر، من شهید می شوم ولی سر ندارم تو به مادر چیزی نگو، خودت برای شناسایی من بیا و از زخمی که روی بازویم است مرا شناسایی کن و بعد به خانواده بگو که من شهید شدم. انگار به او الهام شده بود که این بار به شهادت می رسد. شادی‌ارواح‌مطهرشهداصلــوات🌱 مرکزفرهنگی‌گلزارشهداءامامزاده‌ابراهیم(ع) ❣️@golzarshohada_babolsar
🔻شهید کمال الدین مولایی به روایت خواهر شهید: 🔹یادم می آید شهید در آن زمان همیشه در صحبت ها و بحث ها حساسیت خاصی نسبت به روحانیون مخصوصاً شهید بهشتی داشتند. در آن زمان هم شهید بهشتی مورد تهاجم منافقین قرار گرفت و قبل از آن هم شهید مطهری به شهادت رسید و شهید بهشتی هم قبل از شهادت کمال در قید حیات بودند. کمال سعی در حمایت از دکتر بهشتی داشت و بحث های داغی با آن ها می کرد. شاید شناخت کمی داشت ولی همان مقدار که مطالعه داشت سعی در حمایت از این شهید و روحانیون دیگر را داشت و حساسیت به خرج می داد. شادی‌ارواح‌مطهرشهداصلــوات🌱 مرکزفرهنگی‌گلزارشهداءامامزاده‌ابراهیم(ع) ❣️@golzarshohada_babolsar
🔻شهید زین العابدین (احمد) شیپوری به روایت برادر شهید: 🔹ایشان در بین اعضای خانواده از جذابیت زیادی برخوردار بود. از کودکی بچۀ خودساخته ای بود. هر سال که بر سنش افزوده می شد سجایای اخلاقی و بزرگ منشی و شخصیت وی بیشتر بروز می کرد از جمله تحول شخصیتی وی را می توان اشاره کرد به توجه ایشان به نماز اول وقت و جماعت، تواضع، ادب و احترام نسبت به بزرگترها اعم از فامیل یا غیر فامیل حرف شنوی و عمل کردن به اوامر والدین برادران و خواهران خود، توجه به مستحبات و نوافل حاکم بودن روح معنوی در ایشان رفتارش با پدر و مادر بسیار محبت آمیز و خوش بود. در بین اهالی محل، از حُسن شهرت و محبوبیت بالایی برخوردار بود و همه بخاطر صفات خوبش او را دوست داشتند. او یکی از قاریان قرآن مجید بود. و از صوت و لحن زیبا و دلنشینی برخوردار بود او انس و علاقه زیادی نسبت به تلاوت قرآن داشت در مجلس شهدا و در مدرسه به عنوان آغاز برنامه تلاوت قرآن می کرد از زمانی که خود را شناخت ۱۵_۱۴ سالگی با دعا و نیایش سر و کار داشت و در حد سواد و توانایی فکری خود از ادعیه ها استفاده می کرد تا آنجا که می دانم در جبهه و در مناطق جنگی و عقبه آن دعای توسل، کمیل و زیارت عاشورا را به اتفاق دیگر رزمندگان به جا می آورد و نماز شب و تهجد و خلوت با خدا، بطور متناوب انجام می داد، شهادت منتهای آرزوی وی بود. یک روز به منزل آمد و دو قاب عکسی به همراه داشت یکی مدال هایی که بر گردن او آویزان کرده بود و هنگام اعزام کاروان حضرت محمد (ص) با پیشانی بند قرمز گرفته بود آورد به منزل و سفارش کرد که من شهید شدم این عکسها را بر مزارم بگذارید. خانواده به شوخی گفتند که حالا شهید نشو! می گفت خوب، به هر حال لازم می شود. دوستان و همرزمان وی به شهادت می رسیدند در عزم و اراده وی مبنی بر حضور دائم در جبهه و ادامه دادن راه آنها و مبارزه با صدامیان خللی ایجاد نکرد، همیشه با روحیه عالی و شاد به خانه بر می گشت. هر بار که می آمد قوی تر و آماده تر از قبل بود. از رزمندگان تعریف می کرد و می گفت: در عملیات والفجر ۸ فتح فاو به مسجد فاو وارد شدیم و داخل مناره فاو رفتم و اسم خود را به عنوان یادگاری در آنجا نوشتم. در صحت این موضوعِ نقل شده از ایشان، یکی از دوستان قدیمی که کارمند شهرداری بابلسر است نقل می کرد پس از جنگ، جهت بازدید به فاو رفتیم نام احمد شیپوری را که در مناره مسجد نوشته بود. دیدم ضمناً احمد در اولین ورود به فاو پرچم مقدس ایران و الله اکبر را بر مناره مسجد فاو نصب نمود و آن را به اهتزاز در آورد. او از زبده ترین و شجاع ترین رزمنده، بنا به اقرار خود دوستان و همرزمانش بود. شادی‌ارواح‌مطهرشهداصلــوات🌱 مرکزفرهنگی‌گلزارشهداءامامزاده‌ابراهیم(ع) ❣️@golzarshohada_babolsar
🔻شهید محسن امدادی به روایت آقای عسکری ابراهیمی همرزم شهید: 🔹قرار بود عمليات نصر ۱ انجام شود تا تكميل عمليات كربلای ۱۰ باشد. با آغاز عمليات، تلفات و خسارات به دشمن وارد شد. به دليل فشار دشمن، دستور عقب­ نشينی داده شد. قبل از آن، محسن از ناحيه پا آسيب ديده بود. او در حال انتقال به عقبه بود كه گلوله ديگری به سر او اصابت كرد. محسن تا موقعی كه نيروها از او جدا می‌شدند و به عقبه بر می‌گشتند، زنده بود؛ اما به دليل هجمه آتش دشمن، بچه­ ها نتوانستند او را به عقبه انتقال دهند و جسدش در ارتفاعات بانه به‌ جا ماند. شادی‌ارواح‌مطهرشهداصلــوات🌱 مرکزفرهنگی‌گلزارشهداءامامزاده‌ابراهیم(ع) ❣️@golzarshohada_babolsar
🔻شهید شهرام قلی پور به روایت آقای سیدتقی جولانی همرزم شهید: 🔹شهید شهرام چون فرمانده بود، همیشه می گفت: فردای قیامت همه به بهشت می روند، جز فرماندهان جنگ و جبهه! این ها باید جواب گو باشند که فلان شهید چرا شهید شد؟ اگر تو فرمانده ی دقیقی نبودی، چرا مسئولیت قبول کردی؟ یک فرمانده باید جواب خون شهید را بدهد و فقط نباید بگوید ما فرمانده هستیم. به خاطر همین همیشه ۵۰ متر جلوتر از بچه‌ها می جنگید. شادی‌ارواح‌مطهرشهداصلــوات🌱 مرکزفرهنگی‌گلزارشهداءامامزاده‌ابراهیم(ع) ❣️@golzarshohada_babolsar
🔻شهید علی میرزایی به روایت همسر شهید: 🔹شب آخر، بعد از خواندن نماز مغرب و عشاء، به حالت دو زانو، رو به‌ رويم نشست و از من خواست كه برای رفتنش به جبهه راضی باشم؛ چون از ناحيه چشم مجروح شده بود، پزشک به او اجازه رفتن نمی‌داد. علی آن شب به من گفت: اين آخرين باری است كه مي­روم. بعد تسويه­ حساب مي­گيرم و بر مي­گردم. عاقبت، علی با حضور در عمليات پيروزمندانه والفجر ۸ در فاو، به ضيافت حق پيوست. شادی‌ارواح‌مطهرشهداصلــوات🌱 مرکزفرهنگی‌گلزارشهداءامامزاده‌ابراهیم(ع) ❣️@golzarshohada_babolsar
🔻شهید علی اصغر نجف نژاد به روایت آقای سیدعلی عباس نیا دوست و همرزم شهید: 🔹بنده از کودکی با ایشان آشنا بودم ما با هم چون دو برادر و دو دوست بودیم و با هم بزرگ شدیم. او از همان کودکی فرد مومن و مذهبی بود. نمازش را در مسجد می خواند و به نماز شب و دعا بسیار علاقه مند بود. همیشه ما را به نماز اول وقت، روزه ماه رمضان و کمک به تهیدستان توصیه می کرد. بخاطر اخلاق خوبش با دوستان و همرزمان رابطۀ خوبی برقرار می کرد. نسبت به جامعه اسلامی و انقلاب احساس مسئولیت می کرد. یادم می آید همیشه به جوانان و بچه های خردسال می گفت شما باید درس بخوانید وقتی که ما در راه اسلام و قرآن به شهادت رسیدیم پیرو راه ما و شهدا باشید و در حفظ و تحقق ارتش بیست میلیونی و اسلام ناب بکوشید و به پیام های رهبر انقلاب گوش داده و در حفظ جان و مال و اسلام و قرآن کوشا باشید. شادی‌ارواح‌مطهرشهداصلــوات🌱 مرکزفرهنگی‌گلزارشهداءامامزاده‌ابراهیم(ع) ❣️@golzarshohada_babolsar
🔻شهید علیرضا کاویانی به روایت مادر شهید: 🔹شهید علیرضا وقتی می خواست به جبهه برود، سنی نداشت به همین خاطر پدرش به او اجازه ی رفتن را نمی داد. نمی خواست که او را از دست بدهد. شهید همیشه ناراحت بود و به من می گفت: زیر رضایت نامه ی مرا امضا بزن‌. من به او گفتم: هرگز این کار را نمی کنم، تو هر کار دیگری داری به من بگو تا برایت انجام دهم اما این کار را از من نخواه که پدرت ناراحت می شود. او هم صبر کرد تا پدرش آمد، بعد آن قدر اصرار کرد که پدرش راضی شد و زیر رضایت نامه را امضاء زد. بعد هم او با خوشحالی تمام به سپاه رفت و اعزام شد. شادی‌ارواح‌مطهرشهداصلــوات🌱 مرکزفرهنگی‌گلزارشهداءامامزاده‌ابراهیم(ع) ❣️@golzarshohada_babolsar
🔻شهید کاظم خردمندی به روایت مادر شهید: 🔹زمانی که می خواست به جبهه برود من به بازار برای خرید رفته بودم و کنار بازار روز قدیم ایستاده بودم که پسرم به من گفت: مادر! می خواهم به جبهه بروم من گفتم: « پسر! پدرت نیست کجا می روی؟ بمان تا پدرت بیاید و اجازه بدهد.» وقتی که به خانه آمدم او لباس اش را آماده کرد و خواهرانش به او گفتند نرو اما او به حرف خواهران اعتنایی نکرد و به سپاه رفت. من به اتفاق دایی شهید به سپاه رفتیم چون پدرش نبود! دیدیم شهید با روحیه‌ی شاد به داخل اتوبوس رفت. من صدایش کردم و گفتم: کاظم جان! نمی خواهی با مادر و دایی خداحافظی کنی و رضایت بگیری؟ آمد و خداحافظی کرد و گفت: «مادر! برای اسلام جنگیدن رضایت نمی خواهد.» من مقداری پول به او دادم و از من خداحافظی کرد. شادی‌ارواح‌مطهرشهداصلــوات🌱 مرکزفرهنگی‌گلزارشهداءامامزاده‌ابراهیم(ع) ❣️@golzarshohada_babolsar
🔻شهید سیدمهدی نورانی به روایت مادر شهید: 🔹تا قبل از ۶ سالگی سوره های کوچک قرآن را حفظ کرد. از همان کودکی هنگام نماز خواندن کنار من و پدرش می ایستاد و حالات مان را تکرار می کرد. بعدها که بزرگتر شد به ادای نماز اول وقت خیلی اهمیت می داد. به انجام مستحبات هم پای بند بود. هنوز به سن تکلیف نرسیده بود که روزه هایش را می گرفت وقتی از مدرسه بر می گشت، در کوچه می ایستاد و به پیرزن ها و پیرمردهایی که در حمل وسایل سنگین منزلشان مشکل داشتند، کمک می کرد. برای خود کبوتر هم زیاد داشت. شادی‌ارواح‌مطهرشهداصلــوات🌱 مرکزفرهنگی‌گلزارشهداءامامزاده‌ابراهیم(ع) ❣️@golzarshohada_babolsar
🔻شهید حسین گل‌ علی پور به روایت برادر شهید: 🔹شهید بزرگوار بار اول که رفته بود مریوان و برگشت، می گفت: احساس می کنم به تکلیفم عمل کردم. امیدوارم استمرار داشته باشد. به پدر و مادرم می گفت: می خواهم بروم، جای بدی نیست، جای عشق است و جزء عاشقان را کسی یار نیست. شادی‌ارواح‌مطهرشهداصلــوات🌱 مرکزفرهنگی‌گلزارشهداءامامزاده‌ابراهیم(ع) ❣️@golzarshohada_babolsar
🔻شهید حسینعلی اصغری به روایت خانواده شهید: 🔹به مسائل دینی و مذهبی علاقه زیادی نشان می داد و همیشه در مراسمات حضور داشت و نماز جماعتش ترک نمی شد. با بی حجابی مخالف بود و نسبت به حلال و حرام اهمیت زیادی قائل بود. علاقه فراوانی به امام خمینی و شهید بهشتی و شهید مطهری داشت و گوش به فرمان آنها بود. حسینعلی با قرآن مأنوس بود، در جبهه هیچ گاه دعای توسل و دعای کمیل و نماز شب را ترک نمی کرد. بسیار تأکید می کرد که از اسلام و قرآن و امام جدا نشوید. اوقات فراغت را با حضور در مسجد و مطالعه کتابهای مذهبی و دینی و فوتبال سپری می کرد. شادی‌ارواح‌مطهرشهداصلــوات🌱 مرکزفرهنگی‌گلزارشهداءامامزاده‌ابراهیم(ع) ❣️@golzarshohada_babolsar
🔻شهید علی اکبر قصابیان به روایت خواهر شهید: 🔹شهید بزرگوار نسبت به رعایت حق الناس بسیار حساس بود. روزی با ماشین سپاه به سرکار می رفت، مادرم نیز می خواست به بازار برود. علی اکبر او را سوار کرد و تا جایی که مسیرش بود، او را با خود برد. مادرم گفت: من می خواهم به بازار بروم. علی اکبر هم گفت: من تا همین جا می توانم شما را بیاورم. بقیه ی راه به مسیر من نمی خورد، چون ماشین سپاه دستم است و با مال بیت المال نمی توانم شما را به بازار ببرم. شادی‌ارواح‌مطهرشهداصلــوات🌱 مرکزفرهنگی‌گلزارشهداءامامزاده‌ابراهیم(ع) ❣️@golzarshohada_babolsar
🔻شهید فریدون بابایی نژاد به روایت خواهر شهید: 🔹هربار که از جبهه می آمد تغییر می کرد اما آخرین باری که می خواست برود خیلی تغییر کرده بود، و یک هفته مرخصی داشت. سه، چهار روز نگذشته بود گفت می خواهم بروم. مادر لباسش را شسته بود با اینکه خشک نشده بودند آنها را پوشید و رفت. بسیار صبور بود و تحمل زیادی داشت. بیرون از خانه هر کس به او چیزی می گفت، در جواب می گفت چشم. گشاده رو بود و خیلی به دیگران کمک می کرد. از نفت خانه برای مستمندان می برد. شادی‌ارواح‌مطهرشهداصلــوات🌱 مرکزفرهنگی‌گلزارشهداءامامزاده‌ابراهیم(ع) ❣️@golzarshohada_babolsar
🔻شهید علیرضا بریری به روایت پدر و برادر شهید: 🔹به بد حجابی حساس بود و مخالف بی بند و باری بود. امانتدار، خوش خلق، معاشرتی و به دیگران کمک می کرد. علاقه زیادی به قرائت قرآن داشت. تا آنجا که می توانست در نماز جماعت و جمعه شرکت می کرد. 🔹بچه شاد، خنده رو و دوست داشتنی بود. هیچ وقت غم به دل نمی گرفت. تمام مسائل شرعی را رعایت می کرد. قبل از اینکه به سن تکلیف برسد، همراه پدرم نمازش را می خواند. عاشق ائمه بود. مخصوصا به امام حسین(ع) علاقه بسیاری داشت. با آن سن کم اش می گفت: ای کاش به کربلا می رفتم. شادی‌ارواح‌مطهرشهداصلــوات🌱 مرکزفرهنگی‌گلزارشهداءامامزاده‌ابراهیم(ع) ❣️@golzarshohada_babolsar