eitaa logo
گلزار شهدا
5.7هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
50 فایل
〖بِسم ربّ شھدا🌿〗 •گلزار شهدا •شیراز "اگر شهیدانهـ زندگـے کنی شهادت خودش پیدایت مـےڪند..." _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،ولے‌‌باحــفظ‌ آیدی و لوگو✌🏻 ارتباط با ما🔰 @Shohada_shiraz
مشاهده در ایتا
دانلود
💫یادی از طلبه شهید حبیب روزی طلب 💫 🌷 دانش آموز مدرسه شاپور بوديم. جاذبه وجودی حبیب نه‌تنها مسخ‌کننده دانش‌آموزان مدرسه بود، بلکه روی کارکنان دبیرستان هم اثر داشت. نه اینکه از او بترسند، از جاذبه او شرم می‌کردند. سال 56 بود. یکی از معلم‌های ما که معروف بود ساواکی است، سر کلاس پرسید شاه بهتر است یا رئیس‌جمهور؟ گفتم: آقا رئیس‌جمهور! قبل از اینکه چیز دیگری بگویم به سمتم آمد و محکم زیر گوش من کشید.من را بيرون كرد و گفت ديگر اين مدرسه جاي تو نيست! حبيب بيرون من را ديد. جريان را پرسيد. گفتم. گفت: نگران نباش،‌خودم حلش مي كنم. يكي دو روز بعد من را به دفتر خواستند. قبل از اينكه وارد شوم،‌حبيب را ديدم كه بيرون مي آمد. لبخندي به من زد. وارد شدم. معلم جلو من ايستاد. صورتم را بوسيد و گفت: ببخش شتر ديدي نديدي! باورم نمي شد،‌كلام حبيب آنقدر رويش اثر داشته باشد. راوي سردار مجتبي مينايي فرد 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🔰 مجموعه لوح "در لباس سربازی" 📝 روایت تصویری ویژه از حضور حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در دوران دفاع مقدس شماره ۲ | ملاقات با سید حسین علم الهدی در ۱۴ دی‌ماه ۱۳۵۹ همزمان با عملیات نصر 🔻 جوان مقاوم و باانگیزه ▫️زمستان ۱۳۵۹ با طرح یک عملیات دیگر آغاز شد. عملیاتی با نام نصر که در روز ۱۵ دی‌ماه از هویزه کلید خورد. همان روز آیت‌الله خامنه‌ای یک چهره‌ی آشنا را دید: «دو تا سه تا ماشین آمدند و جوانها پیاده شدند... دیدم علم الهدی آنجاست... گفتم شما اینجا چه کار می‌کنی، گفت داریم می‌رویم جلو.» روز بعد ورق برگشت. دشمن پاتک سنگینی اجرا کرد. بعدازظهر آن روز نیروهای نظامی عقب نشینی کردند. از هویزه هم خبر رسید که علم الهدی و دوستانش در برابر تانکهای دشمن بدون پشتیبانی ماندند و تا آخرین گلوله مقاومت کردند. بسیاری از آن بچه‌ها شهید شدند. 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
. آخرین اربعین عمرش می خواست برود چیذر، لابلای هیاتی های امام زاده علی اکبر دم بگیرد و بنشیند سر سفره‌ی روضه. اما قسمتش چیز دیگری بود؛ نشستن سر سفره‌ی ابی عبدالله، بی واسطه؛ راسته ی شهدا. البته امام زاده علی اکبر هم جور دیگری نصیبش شد. بعد از اینکه شهید شد، چند جا برای مزارش پیشنهاد شد. یکی دانشگاه صنعتی شریف به خاطر ایام تحصیل. یکی دانشگاه تهران. یکی هم سایت هسته ای نطنز به خاطر کارش. اما انگار هیچ کسی حواسش به امام زاده علی اکبر نبود. نزدیک خانواده اش توی صحن امام زاده. کنار کلی شهید. ما اولش گمان می کردیم جا نباشد. بعدتر دیدیم صاحب خانه و میهمانان شهیدش اگر بخواهند برای بچه های محله ی چیذری جا باز کنند، هنوز جا برای شهید تازه نفس هست. دم دمای اربعین بود که شهید شد... اربعین سال ۹۰ 📚منبع: کتاب آقا مصطفا http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌤️صبح آمده برخیز ڪہ خورشید تویے در عالم ناامیدے امید تویے در جشن صبح در باغ وجود آن گل ڪہ بہ روے صبح خندید تویے❤️🥀 🕊️ 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 کلیپ | حاج قاسم سلیمانی: در دفاع مقدس تشویق و هدیه ای نبود... این‌ها ویژگی های دفاع مقدس است، هیچ کجا پیدا نمی‌کنید. درجه و رتبه ای نبود. شما وقتی توی جمع وارد میشدی نمی‌توانستی... این‌ هم دقیقاً مصداق اون چیزی بود که در روایات ما پیرامونِ رسول معظم اسلام (ص)، ذکر می‌کنند، میگویند کسی وارد میشد در جمع، از نشستنِ اون جمع، از آراستن افراد، نمی‌توانست تشخیص بدهد، پیغمبر اکرم چه کسی از اینهاست! جنگ چون چنین وضعی بود، امتیازی نبود، درجه ای نبود، رتبه ای نبود، یک چنین حالی گرفته بود از اون حال اولیه اسلام. http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🔰 | 🌟 سبک زندگی شهدا - شهید بابایی 🔻 حضرت آیت الله صدوقی یک دستگاه پیکان به شهید بابایی اهدا کرده بودند، ولی ایشان آن خودرو را متعلق به خود نمی دانست و با آن کارهای اداری انجام می داد. روزی جهت انجام کاری اضطراری ماشین را به امانت گرفتم و به منزل پدرم در اصفهان رفتم. ماشین را جلوی خانه پارک کردم. ساعتی بعد خواستم حرکت کنم، متوجّه شدم که قفل صندوق عقب ماشین شکسته و در آن باز است. در را بالا زدم، زاپاس، آچار چرخ و جک به سرقت رفته بود. از اینکه ماشین امانتی بود خیلی ناراحت شدم. آمدم و جریان را برای عباس توضیح دادم. پیش خود فکر کردم، با رابطه ی رفاقتی که بین من و او وجود دارد، او خواهد گفت که اشکالی ندارد و برو یک زاپاس و جک از انبار بگیر، ولی برخلاف آن چه که من تصوّر می کردم او گفت: «خب! حالا چیزی نیست. برو یک زاپاس و یک جک بخر و سر جایش بگذار.» و .. 🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
💫یادی از طلبه شهید حبیب روزی طلب 💫 🌷 یکی از اقدامات ساواک برای محدود کردن فعالیت‌های دانشجویان، بستن در مسجد خوابگاه دانشگاه تهران در امیرآباد بود. درب مسجد مهروموم شده و کسی حق تردد و تجمع در آن را نداشت. اما یک روز نگذشته ناگاه صدای اذان از مسجد بلند شد. خودم را رساندم. دیدم حبیب است که جلو درب مسجد خوابگاه بلند اذان می‌گوید. حبیب دانشجوی سال اول رشته انسان شناسی بود. کنارش شهید سعید ابوالاحراری بود و سه نفر دیگر از دوستان شیرازی ما. بعد از اذان، حبیب جلو ایستاد و نماز جماعت کوچکی پشت درب بسته مسجد خوابگاه برگزار شد. از آن روز این نماز جماعت پشت درب بسته، در زمان هر نماز در صبح، ظهر و شام با همین پنج نفر اقامه می‌شد. کم‌کم ترس دانشجوها ریخته شد و پشت سر حبیب یا سعید به نماز می‌ایستادند. بعد از نماز هم حبیب صحبت می‌کرد. با این استمرار ترس ها ریخت و دانشجویان قفل های درب مسجد را شکستند... راوی حاج مهدی شهریار پور 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
5.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📻صوت شنیده نشده حاج قاسم: ما به مردم قول دادیم ببریمشان کربلا. ولو اینکه با دادن خونمان باشد... 🍃🏴🍃🏴🍃 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌺🍂🌺🍃🌺 🍂🌺🍃🌺 🌺🍃🌺 🍃🌺 🔵لیلی و مجنون🔵 آن شب قرار بود مصطفی تهران بماند، عصر بود و من در اتاق عمليات نشسته بودم که ناگهان در باز شد و مصطفی وارد شد! تعجب کرده بودم. مرا نگاه کرد و گفت: "مثل اينکه خوشحال نشدی ديدی من برگشتم؟ من امشب برای شما برگشتم." گفتم: "نه، تو هيچ وقت به خاطر من برنگشتی. برای کارت آمدی." با همان مهربانی گفت: "... تو می دانی من در همه عمرم از هواپيمای خصوصي استفاده نکردم ولي امشب اصرار داشتم برگردم، با هواپيمای خصوصی آمدم که اينجا باشم." گفتم: "مصطفی من عصر که داشتم کنار کارون قدم می زدم احساس کردم اينقدر دلم پُر است که می خواهم فرياد بزنم. احساس کردم هر چه در اين رودخانه فرياد بزنم، باز نمی توانم خودم را خالي کنم. آن قدر در وجودم عشق بود که حتی تو اگر می آمدی نمی توانستی مرا تسلی بدهی." خنديد و گفت: "تو به عشقِ بزرگتر از من نياز داری و آن عشق خداست. بايد به اين مرحله از تکامل برسی که تو را جز خدا و عشق خدا هيچ چيز راضی نکند. حالا من با اطمينان خاطر می توانم بروم...." 👈شهيد مصطفی چمران 📚نيمه پنهان ماه، ص۴۴ 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌹 *میهمانی لاله های زهرایی* 🌹 🏴 🏴گرامیداشت شهید علیرضا غزالی🏴 🔹همراه با قرائت زیارت عاشورا 🔹 💢 *کربلایی محمدرضا فرخی* 💢 : ◀️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام : ◀️ *پنجشنبه ۸ مهرماه ۱۴۰۰/ از ساعت ۱۶.۳۰* ⬇️⬇️⬇️⬇️ *مراسم در و با رعایت فاصله گذاری اجتماعی و پروتکل های بهداشتی برگزار می‌شود* 🔺🔹🔺🔹🔺 🔹🔹🔹🔹 پخش زنده با اینترنت رایگان از لینک: http://heyatonline.ir/heyat/120 🔺🔺🔺🔺🔺 لطفا مبلغ مجلس شهدا باشید
🌱جا نمیشود ... این خنده ها در قـاب هیچ پنجره ای تمام دوربـین ها را عاشـق کرده است❤️ 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
🌷بار دار بودم که به کربلا مشرف شدم. شبی در خواب دیدم که به نجف اشرف مشرف شدم. کسی نزدم آمد و گفت: «نام کودکت را نجف بگذار.» وقتی دنیا آمد او را نجف علی نامیدیم. روزی پدرش آمد و گفت: «اگر امانتی را بدست شما بدهند، بعد از چند روز آن را بخواهند ناراحت می شوید؟» - «نه، با کمال رضایت امانت را به صاحبش می دهم. « - «یادت می آید روزی به شدت مریض شد، رو به امام حسین(ع) کردی و شفایش را از ایشان خواستی و گفتی می خواهم در راه ایشان فدا شود؟ خالا همان روز آمده.» دوزاری ام افتاد که می خواهد خبر شهادت نجف را به من بدهد. همیشه می گفت: «مادر اگر من شهید شدم برایم بیتابی نکن!» 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید