eitaa logo
گلزار شهدا
5.7هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
50 فایل
〖بِسم ربّ شھدا🌿〗 •گلزار شهدا •شیراز "اگر شهیدانهـ زندگـے کنی شهادت خودش پیدایت مـےڪند..." _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،ولے‌‌باحــفظ‌ آیدی و لوگو✌🏻 ارتباط با ما🔰 @Shohada_shiraz
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدایـٰا ـ ـ |⛓آنقدر‌ بہ‌ مـٰا قدر‌ت‌ و تحمل‌ ده ڪہ‌ اگر از زمین‌ و‌ آسمـٰان رگبارِ دشمنے و بـٰاران‌ تهمت‌ ببـٰارد در ایمـٰان‌ خالصـٰانہ‌ مـٰا بہ‌ خللے وارد‌ نشود. ↻[🥺🤲🏻] ♥️¦⇠ 🕊️ 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷 @golzarshohadashiraz
🌷خان¬میرزا در عملیات والفجر1 به شدت مجروح شده و به تهران منتقل شده بود. یکی از همراهانش نقل می¬کرد: به اتفاق جمعی از مجروحین جنگ به دیدار حضرت امام(ره) رفتیم. خان¬میرزا به علت شدت جراحتش، با ویلچر خدمت امام رسید. یکی یکی در صف ایستاده و خدمت امام(ره) میرفتیم و دست امام را میبوسیدیم و امام هم صورت بچه ها را می-بوسیدند. نوبت به خانمیرزا که رسید، تا سرش را به سمت دست امام کشید تا دست امام را ببوسد، امام دستشان را کشیدند تا لبهای خانمیرزا به آن نرسد! خانمیرزا جا خورد و گفت: «اماما، حتماً لایق بوسیدن دست شما نیستم!» امام فرمودند: «نه، شما مقامت بالاتر از این است که دست من را ببوسید!» اشک از چشمهای خانمیرزا جاری شد و خودش را از ویلچر روی پای امام انداخت، دمپائی امام را بیرون کشید و شروع کرد به بوسیدن پای امام. امام ایشان را بلند کردند. چند دقیقه آرام با هم صحبت کردند که ما چیزی از صحبتهای رد و بدل شده نشنیدیم. بعد امام دست در جیب کرده و قرآن کوچکی را که در جیب داشتند به ایشان هدیه کردند. خانمیرزا این قرآن را خیلی دوست داشت که خود سرگذشت عجیبی دارد. بعد از این دیدار بود که به همه میگفت، به جای خانمیرزا او را "روح الله" صدا بزنند و روح الله بدانند. 👆 برشی از کتاب راز یک پروانه! http://ketabefars.ir/product-13 لینک خرید کتاب👆 🌷🍃🌷 هدیه به حضرت روح الله، امام خمینی(ره) و سردار شهید خانمیرزا( روح الله) استواری صلوات 🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
* * * * * . القصه حاج مجید هم نیروی شناسایی بود و هم نیروی طرح و عملیات و هم نیروی ساماندهی و حتی اگر پایش می‌افتاد تخریب و محور باز کردن و این عبارت امیر لشکر واقعا گزاف نبود. خلاصه عملیات رسید به مرحله ای که در گیری بر روی ارتفاع «ریشن» بود. البته رفتن به بالای این ارتفاع ممکن نبود. دیدگاه برای شناسایی و دیده‌بانی روی ارتفاعات «سه تپان» بود یعنی مشهد مجید! آخرین ناهار را هم من با مجید بودم فیلمش هم هست . سنگری داشتیم که واقعاً هم از سنگ ساخته شده بود. با یک متر از نوک ارتفاع یعنی همان ارتفاع سه تپان بلندتر. آقای امیری مسئول تبلیغات هم بود .برادر معزی هم بود با دوربینش که فیلم‌می گرفت. البته جانبود. جدا جدا نشستیم . من و مجید باهم امیری و معزی هم با هم. ناهار مرغ سرخ کرده بود .مشغول شدیم . قاشق و چنگال پلاستیکی را به زحمت انداختیم اما چاره کار دست بود. بعد از کلی کلنجار رفتن با مرغ های نیم پخته ، بالاخره سیر شدیم .شاید هم خسته شدیم . کمی عقب رفت تکیه داد به دیوار . دستی به دور دهنش کشید و گفت: الحمدالله . در حالی که داشت با ریشش بازی میکرد چشم هایش ریز شده بود برای دقت. به قول فیلمبردار ها روی یک نقطه‌ای زوم کرده بود خیلی دورتر از ابعاد محدود سنگر. گفت: _فلانی دیگه حوصله ندارم از این مسیر برگردم . اشاره کرد به «ملخ خور » و «وش کناب» و ارتفاعات «خانه غل» و رویش را برگرداند و گفت: _دلم میخواد از اونطرف برم عقب و اشاره کرد به جاده آسفالتی که می خورد به « نوسود و من غافل از اینکه کمتر از ۲۰ ساعت دیگر همین اتفاق افتاد خواهد افتاد و او پشت یک تویوتا از همان مسیر که گفته بود ،می رود. https://chat.whatsapp.com/CzPsk4NOD9M9jH4vFR23gP •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
14.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻چرا بعضی سیاسیون با ۱۵ خرداد دشمنی دارند؟ ⚠️ چرا غرب‌زده‌ها از این روز می‌ترسند؟ ✊🏼 شعار محوری این روز چه بود؟ 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
💫یادی از سردار شهید حاج محمد ابراهیمی 💫 🌷تابستان سال 63 بود. حاج‌محمـد معاون مخابرات لشکر، با تعدادی نیروی بسیجی به جزیره مجنون آمدند. گفتم خیره، کاری دارید؟ گفت: اینجا فاصله بچه‌های ما با دشمن خیلی کم هست، برای امنیت بچه‌ها قرار است کانالی حفر کنیم. البته وظیفه بچه‌های گردان‌های پدافندی بود، اما من درخواست کردم بچه‌های مخابرات هم کمک کنند. شب به سمت پد پنجم رفتیم. فاصله آن‌قدر کم بود که به‌راحتی صدای راه رفتن ما هم به دشمن می‌رسید. کوچک‌ترین صدا دشمن را حساس می‌کرد. تمام وجودم را ترس گرفته بود. حاج‌محمـد خودش جلودار، آرام با سرنیزه و تیشه شروع به کندن کرد. خاک‌ها را با دست جمع می‌کرد و عقب می‌داد. یکی دو نفر خاک‌ها را در گونی می‌کردند و درجایی که در چشم نباشد خاک‌ها را روی زمین پهن می‌کردند. یک‌ساعتی کارکرد، جایش را به نفر بعد داد و رفت در قسمت حمل خاک‌ها. خودش که خستگی نداشت. هرکجا می‌دید کسی خسته هست، ســــریع می‌رفت و جای او را می‌گرفت. این کار کانال کنی حدود ده شب ادامه پیدا کرد و هر شب خود حاج‌محمـد با نیروهای جدید می‌آمد و این کار را انجام می‌داد. 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
8.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💌 روایت‌هایی متفاوت و کمتر شنیده شده از سبک زندگی امام خمینی (ره) 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌼 *مراسم میهمانی لاله های زهرایی* 🌼 🌸🎊و جشن دهه کرامت 🎊🌸 💢با حضور خادمین حرم حضرت احمد بن موسی شاهچراغ (س)💢 💝💝همراه با عقد ازدواج یک زوج جوان 💝💝 💐💐💐💐💐 🎙: برادر *کربلایی محمد شریف زاده* 💢 🔆و اجرای گروه سرود نوگلان زهرایی🔆 🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊 : *◀️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام* : ◀️ *پنجشنبه ۱۹خرداد/ از ساعت ۱۸* 🔺🔺🔺🔺🔺 پخش مستقیم از لینک هییت آنلاین: https://heyatonline.ir/shohada.gomnam ⬇️⬇️⬇️ لطفا *مبلغ مجلس شهدا باشید*
مَرد عمل بودید🌱 تا وعده ؛ صادق و زلال ؛ این سرزمین به مرام‌تان نیاز دارد برگردید ... - مردان بی ادعا !✨ 🕊️ 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
💢به مناسبت روز بزرگداشت حضرت سید سادات ، احمد بن موسی شاهچراغ(س)💢 🔰اعتقاد عجیبی به حضرت شاهچراغ(س) داشت. می گفت من باید حداقل هفته ای یک بار به شاهچراغ بروم, در انجا به حرم بچسبم و گریه کنم و راز و نیاز... 🔰می گفت یک بار یکی از بچه هایم از بالای بالکن پایین افتاد. از همه جا قطع امید کرده بودم.رفتم شاهچراغ و با گریه متوسل شدم. وقتی به خانه برگشتم دیدم حال فرزندم بهتر شده و بعد چند روز کاملا بهبود پیدا کرد. 🔹🔸🔹🔸🔹 دکترسید محمد ابراهیم فقیهی فوق تخصص جراحی ارتوپدی 🌷🍃🌷🌱🌷 کانال گلزار شهدا: http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
* * * * * . شب عملیات من مسئول مهندسی بودم.بنا بود که نرسیده به ارتفاع ریشن دستگاه های مهندسی مستقر شوند و کار کنند .خود ارتفاع هم دست بچه های گردان امام مهدی بود به فرماندهی برادر قنبرزاده. نگاه کردم دقیقا ساعت ۲:۳۵ نیمه شب بود. سید موجز به من اطلاع داد دستگاه های مهندسی آماده است .من هم بلافاصله با من تماس گرفتم.مجید فقط گفت: دستت درد نکنه. این آخرین کلامی بود که بین ما رد و بدل شد و دیگر تماس نداشتیم. چون هم فاصله نزدیک بود و بی سیم ها قاطی می کردند و هم حجم آتش زیاد بود. دوستانی که از دور نگاه می کردند می گفتند سه تپان مثل یک حوضچه بود پر از دود و آتش. ما هم که خودمان آنجا بودیم می دانستیم چه خبر است . آتش دشمن فقط متوجه آن نقطه بود .الله اکبر از این همه گلوله که روی آن منطقه ریخته میشد .بچه ها هم جانانه می جنگیدند .از شدت درگیری همین بس که بچه های توپخانه لشکر ۱۷ گرای آتششان را تغییر دادند و به پشت ریشن و در واقع به کمک بچه های ما آمدند. حوالی ساعت سه بود که من از ارتفاع آمدم پایین به اتفاق برادر سعید احمدی که بی سیم چی بود. اما بچه های دیگر از جمله اسفندیار نیکومنش ،مسعود فتوت و مرتضی روزیطلب با مجید بودند . آمدیم پایین روی ارتفاعی به نام دوقلو که دست بچه های گردان امام حسن بود .حتی یادم هست کد آقای فتوت به عنوان فرمانده گردان رشید بود. آنجا می شود نیروهای عراقی را به راحتی دید که دارند مقاومت می‌کنند .ما هم تعدادمان کم بود تماس گرفتم با بچه های تخریب آنها هم آمدند کمک گردان امام حسن.. خود آقای ابراهیمی هم آمد که مسئول تخریب بود و مشکل حل شد. حالا هوا ملول بود. دم دم های سحر نشسته بودیم با خداداد ابراهیمی. هنوز آتش دشمن قطع نشده بود .قصد حرکت به پایین را داشتیم که حاج مرتضی از راه رسید. پریشان بود. اصلاً حال عادی نداشت. لبش خشکه زده بود .موهایش آشفته بود .دست و پایش میلرزید مثل هذیانی ها مرتب میگفت :رفت... رفت... نیم‌خیز بودیم چون کالیبر سبک دشمن هنوز کار میکرد. دستش را گرفته نشاندیمش ولو شد روی زمین به صورتش زدم گفتم :کی رفت ؟!گفت :رفت! دوباره پرسیدم :کی؟! گفت: امیر لشکر . فهمیدم که قضیه شهادت است. پرسیدم :حاج نبی؟! گفت: نه ! گفتم :حاج قاسم؟! گفت :نه! تک تک اسم آوردیم اصلا به خیال ما نمی گذشت که منظورش حاج مجید باشد.. •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
9.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹خوشا آن ساعت که دیدار تو بینم..... 💢زیارت و توسل شهید حاج قاسم سلیمانی در حرم حضرت شاهچراغ س 🔹روز بزرگداشت حضرت شاهچراغ .س‌. گرامی باد 🎊🎊 🍃🌷🍃🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید