eitaa logo
گلزار شهدا
5.6هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
50 فایل
〖بِسم ربّ شھدا🌿〗 •گلزار شهدا •شیراز "اگر شهیدانهـ زندگـے کنی شهادت خودش پیدایت مـےڪند..." _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،ولے‌‌باحــفظ‌ آیدی و لوگو✌🏻 ارتباط با ما🔰 @Shohada_shiraz
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀قبل از عمليات فتح‌المبين دشمن اقدام به پاتك كرده بود و ما در بحراني‌ترين وضعيت قرارداشتيم. بطوري‌كه از لحاظ مهمات و تجهيزات جنگي با كمبود شديد مواجه شديم. در آن شرايط سخت و دشوار دشمن در فاصله صدمتري ما قرار داشت. مطمئن شديم كه چند لحظه ديگر در محاصره كامل نيروهاي عراقي هستيم. در اين هنگام احد با قدرت تمانم و با توكل به خداوند، بدون هيچ ترس و دلهره‌اي از روي زمين مشتي خاك بلند و بطرف نيروي دمشن جلو رفت و با زبان عربي با آنها صحبت كرد كه تسليم شوند وگرنه نارنجك را پرتاب و ...  🌺تعدادي از نيروهاي عراقي كه حدوداً به چهل نفر مي‌رسيدند همگي اسلحه‌ها را زمين گذاشته و تسليم شدند. بعد از جمع آوري اسلحه‌ها، جلو چشمان همه، دست را بهم ماليده و گل را به زمين مي‌ريزد. اينجا بودكه نيروهاي عراقي متوجه شدند كه مادر آن لحظه با كمبود حتي نارنجك هم مواجه بوديم و با دست خالي با آنها روبرو شديم. در واقع آرامش همراه با توكل اين چهره پرآزرم چنان بود كه حتي نيروي بيگانه هم ياراي مقابله با او را نداشتند.  کازرون 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * ❄️زمستان به چله رسیده است. ابرهای تیره تمام آسمان را در بر گرفته اند گوی سیاه چادری به وسعت دشتستان شهر گرمسیری فسا را دربرگرفته است .هوا دم کرده و آه دود آسایی تمام اتاق ۱۲ ظهر را ، چون شامگاهی سرد و تاریک فرا میگیرد. زن جوان آه دومش را در سینه فرو می خورد و بی اختیار رادیو دو موج کهنه را در آغوش می گیرد. شعله‌های والور نور تند سرخ رنگش را به چهره او پاشیده است. او باردار است و زن مسن دیگری مدام دور و برش را می گیرد و سفارش و توصیه! 📻شنوندگان عزیز توجه فرمایید! لشکریان دلاور مرد اسلام یک بار دیگر در مناطق عملیاتی غرب اروند و ابوالخضیب حماسه آفریدند. صدای گریه کودک ،و مارش رادیو در هم آمیزد .شاید این بچه هم چیزی به دلش برات شده باشد .او حالا تقریبا دو سالش شده و بیشتر طول عمرش در جاده‌های جنوب گذشته است .خرمشهر ،آبادان، اهواز ،کازرون ،شیراز ،فسا و روستای جلیان که زادگاه پدر و مادرش است. تا حالا چندین بار از این مسیر تقریبا ۷۰۰ کیلومتری رفته مانده و بازگشته است. آیا زینب کوچولو و مادرش بالاخره از این دربه دری ها در خانه به دوش ها خلاص خواهند شد؟! اینها چیزهایی هستند که برای لحظه‌ای مثل باد از ذهن زن جوان میگذرد‌. زن مسن تر صدایش می کند او دستپاچه بچه را بغل می کند و در اتاق مجاور می خزد. 📞داره میاد ..یک لحظه گوشی لطفا ... دارد http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
7.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 | ➖ چریک مبارز مسلمان... 🔻 روایت حضرت آقا از ۱۴سال مبارزه مخفیانه یک چریک مبارز مسلمان به نام سید علی اندرزگو 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🍃مناعت طبع🌱 🔵دکتر باهنر با اینکه فردی ساده زیست بودند اما از مناعت طبع بلندی برخوردار بود و هیچگاه کسی نمی فهمید که وضع مالی ایشان خوب نیست. در دوران طلبگی روزی یکی از دوستانش، مهمانی را که طلبه بود به منزل مشترک طلبگی آورد. آقای باهنر که مسئول خرید بود انار تازه با ارزش و گران قیمت برای مهمان خرید. در واقع پول آخر ماه را داده بود؛ به طوری که بعد از اینکه مهمان می رود، دیگر پولی برای آخر ماه نمانده بود. یکی از دوستان به این عمل ایشان اعتراض می کند و دکتر باهنر در پاسخ می گویند: «ارزش مهمان بالاتر از این حرف ها است و باید برای او سنگ تمام گذاشت» این نمونه هایی از مناعت طبع ایشان است. ایشان گاهی گرسنه می ماند اما آبروی خود را حفظ می کرد. دکتر باهنر در کتمان فقر الگویی بی نظیر بود. همیشه با گردن افراشته، لباس خیلی تمیز و زیبا راه می رفتند. وزیر شهید محمد رضا باهنر 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🚨 *مراسم میهمانی لاله های زهرایی* 🔹گرامیداشت شهیدان مهدی ظل انوار و حاج منصور خادم صادق🔹 *🚨و محکومیت فاجعه اهانت به خانواده معظم شهدا🏴* 🎙 : *استاد حاج شیخ علیرضاحدائق* برادر *کربلایی محمد شریف زاده* 💢 : *◀️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام* : ◀️ *پنجشنبه ۱۰ شهریور ماه/ از ساعت ۱۸* 🔺🔺🔺🔺🔺 🔺🔺🔺🔺🔺 لطفا *مبلغ مجلس شهدا باشید*
🌷شہیــدان هوایے دگــر داشتند ز غیرت دلے شعلہ ور داشتنـد شہیدان ڪہ دل را بہ دریا زدند عجب پُشتــ پایے بہ دنیا زدنــد 🕊💔🕊 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
موقعی که عباس می خواست به جبهه برود شناسنامه‌اش را توی گونی برنج قایم کردم تا نتواند ثبت نام کند. او رفت و وقتی برگشت گفت ثبت نام کردم. گفتم: خودم می‌دانم که شناسنامه کجاست خاطر جمع هستم که پیداش نمیکنی. گفت: من شناسنامه یحیی رو بردم و ثبت نام کردند و البته میدونم که تو شناسنامه را داخل گونی برنج قایم کرده ای! وقتی که شهید شد به نام یحیی بود .حتی روی سنگ قبرش هم نام یحیی نوشته بودند تا اینکه ما خیلی اصرار کردیم آنها هم سرانجام ماجرا را پذیرفتند و سنگ را عوض کردند. شیراز 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
AUD-20220828-WA0005.mp3
1.96M
🔹لشکرسلیمانیم.... 🔊 مداحی حاج سعید حدادیان در مراسم یادواره شهدای شیراز ⤵️⤵️ 🔸پنجشنبه ۳ شهریور 🔸
AUD-20220828-WA0008.mp3
6.95M
🔹اللهم الغفر لشیعتی.... 🔊 مداحی حاج سعید حدادیان در مراسم یادواره شهدای شیراز ⤵️⤵️ 🔸پنجشنبه ۳ شهریور 🔸
AUD-20220828-WA0007.mp3
9.12M
🔹ای برادر شهیدم راهت را ادامه میدم 🔊 مداحی حاج سعید حدادیان در مراسم یادواره شهدای شیراز ⤵️⤵️ 🔸پنجشنبه ۳ شهریور 🔸
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * 📞 مکالمه تلخی بود .همیشه دلش را کنده و زانوهایش را سست کرده بود نوای مهربان و زنانه آن سوی خط.♥️ با تمام اشتیاقی که داشت آن صداها وحشت زده اش می کرد. با این همه ناچار بود. نه دل تنگ خودش می‌گذاشت که تماس نگیرد، نه دلواپسی های مدام آن سوی خط . ولی اینبار تصمیم خودش را گرفته بود .سنگین ترش کرده بود صدای جیغ و آه بچه که تنها یاد گرفته بود دهانش را در گوشی بگذارد و بگوید.. بابا..🥺 پرسید: حالت چطوره؟! _حالم دیدار تو ...دیر کردی !!!مگه نمیخوای بیای مرخصی؟! دلمون برات یه ذره شده... می خواهیم ببینیمت...💔 _مگه شما تلویزیون نگاه نمی‌کنید...؟! همین چند روز پیش عکسم را نشان دادند. _شوخی نکن پسر.. همین لحن زنانه بود که بارها چون ترکشی دلش را کنده و با خود برده بود تا دعاهای نیم شب گردان.. _توروخدا مواظب خودت باش. بعد از تولد بچه انشالله اگه عمری بود دوباره میام شما را میارم اهواز. دیگر قادر به حرف زدن نبود. سکوت ممتدی مکالمه را فرا گرفته بود .میشد صدای نفس ها را شنید بالاخره سکوت را شکست. _گوشی را بده به زینب...📞 «......» _آهای بابا!!! زینب!! گل بابا!! جواب بده.. _مگه سر کوهی این همه داد میزنی؟! بچه که زبون نیامده هنوز! همان صدای شیرین مهربان که مرد تاب شنیدنش را نداشت. میخواست بپرسد که حال بچه اش بهتر شده ؟ آیا باز هم تب دارد ؟ مادرش چطور است؟ پدر... اما دیگر نمی‌توانست یا نخواست.😢 _بچه ها را خوب تربیت کن.. برو به خاطر خدا صبر کن... تا صدای آن سوی خط بخواهد چیزی بگوید چیزی بگوید و دوباره مرد دست و دلش بلرزد زود خداحافظی کرد. گوشی را گذاشت و از کابین بیرون زد و خودش را در قاب این سربازان گم کرد دارد http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*