eitaa logo
گلزار شهدا
5.6هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
50 فایل
〖بِسم ربّ شھدا🌿〗 •گلزار شهدا •شیراز "اگر شهیدانهـ زندگـے کنی شهادت خودش پیدایت مـےڪند..." _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،ولے‌‌باحــفظ‌ آیدی و لوگو✌🏻 ارتباط با ما🔰 @Shohada_shiraz
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شہیــدان هوایے دگــر داشتند ز غیرت دلے شعلہ ور داشتنـد شہیدان ڪہ دل را بہ دریا زدند عجب پُشتــ پایے بہ دنیا زدنــد 🕊💔🕊 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
موقعی که عباس می خواست به جبهه برود شناسنامه‌اش را توی گونی برنج قایم کردم تا نتواند ثبت نام کند. او رفت و وقتی برگشت گفت ثبت نام کردم. گفتم: خودم می‌دانم که شناسنامه کجاست خاطر جمع هستم که پیداش نمیکنی. گفت: من شناسنامه یحیی رو بردم و ثبت نام کردند و البته میدونم که تو شناسنامه را داخل گونی برنج قایم کرده ای! وقتی که شهید شد به نام یحیی بود .حتی روی سنگ قبرش هم نام یحیی نوشته بودند تا اینکه ما خیلی اصرار کردیم آنها هم سرانجام ماجرا را پذیرفتند و سنگ را عوض کردند. شیراز 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
AUD-20220828-WA0005.mp3
1.96M
🔹لشکرسلیمانیم.... 🔊 مداحی حاج سعید حدادیان در مراسم یادواره شهدای شیراز ⤵️⤵️ 🔸پنجشنبه ۳ شهریور 🔸
AUD-20220828-WA0008.mp3
6.95M
🔹اللهم الغفر لشیعتی.... 🔊 مداحی حاج سعید حدادیان در مراسم یادواره شهدای شیراز ⤵️⤵️ 🔸پنجشنبه ۳ شهریور 🔸
AUD-20220828-WA0007.mp3
9.12M
🔹ای برادر شهیدم راهت را ادامه میدم 🔊 مداحی حاج سعید حدادیان در مراسم یادواره شهدای شیراز ⤵️⤵️ 🔸پنجشنبه ۳ شهریور 🔸
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * 📞 مکالمه تلخی بود .همیشه دلش را کنده و زانوهایش را سست کرده بود نوای مهربان و زنانه آن سوی خط.♥️ با تمام اشتیاقی که داشت آن صداها وحشت زده اش می کرد. با این همه ناچار بود. نه دل تنگ خودش می‌گذاشت که تماس نگیرد، نه دلواپسی های مدام آن سوی خط . ولی اینبار تصمیم خودش را گرفته بود .سنگین ترش کرده بود صدای جیغ و آه بچه که تنها یاد گرفته بود دهانش را در گوشی بگذارد و بگوید.. بابا..🥺 پرسید: حالت چطوره؟! _حالم دیدار تو ...دیر کردی !!!مگه نمیخوای بیای مرخصی؟! دلمون برات یه ذره شده... می خواهیم ببینیمت...💔 _مگه شما تلویزیون نگاه نمی‌کنید...؟! همین چند روز پیش عکسم را نشان دادند. _شوخی نکن پسر.. همین لحن زنانه بود که بارها چون ترکشی دلش را کنده و با خود برده بود تا دعاهای نیم شب گردان.. _توروخدا مواظب خودت باش. بعد از تولد بچه انشالله اگه عمری بود دوباره میام شما را میارم اهواز. دیگر قادر به حرف زدن نبود. سکوت ممتدی مکالمه را فرا گرفته بود .میشد صدای نفس ها را شنید بالاخره سکوت را شکست. _گوشی را بده به زینب...📞 «......» _آهای بابا!!! زینب!! گل بابا!! جواب بده.. _مگه سر کوهی این همه داد میزنی؟! بچه که زبون نیامده هنوز! همان صدای شیرین مهربان که مرد تاب شنیدنش را نداشت. میخواست بپرسد که حال بچه اش بهتر شده ؟ آیا باز هم تب دارد ؟ مادرش چطور است؟ پدر... اما دیگر نمی‌توانست یا نخواست.😢 _بچه ها را خوب تربیت کن.. برو به خاطر خدا صبر کن... تا صدای آن سوی خط بخواهد چیزی بگوید چیزی بگوید و دوباره مرد دست و دلش بلرزد زود خداحافظی کرد. گوشی را گذاشت و از کابین بیرون زد و خودش را در قاب این سربازان گم کرد دارد http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️ توصیه مهم عارف ملکوتی آیت‌الله ناصری به طلاب 🔹 ما سرباز امام زمان هستیم؛ لسانا که می‌گیم؛ البته من که قابل نیستم شما رو عرض می‌کنم! 🔺 خیر دنیا و آخرت را می‌خواهید توسل به امام زمان (عجل‌الله فرجه) 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
💫یادی از سردار شهید مرتضی جاویدی 💫 🌷مرتضي هميشه قبل از شروع هر عمليات يک جمله را مرتب تکرار مي کرد: بچه ها اگر کسي شهيد يا مجروح شد نگذاريد جا بماند، سريعاً با هر وسيله اي که شده ، او را به عقب بياوريد. مرحله دوم عمليات کربلاي 5 بود. همه در يک صف به سرعت به سمت دشمن در حال حرکت بوديم. ناگهان گلوله اي کنار صف به زمين نشست و يکي از سربازان گردان که اتفاقاً روزهاي آخر خدمتش بود شهيد شد. جنازه شهيد را کناري کشيديم و به راه خود ادامه داديم. کار خود را انجام داديم و به عقب برگشتيم. بعد از عمليات، خبر آن شهيد به مرتضي رسيد. يکدفعه رنگ و روي مرتضي سرخ شد. تا به حال او را چنين برافروخته نديده بودم، گفت: مگر من به شما نگفتم کسي را زمين نگذاريد، چرا اين عزيز را به عقب نياورديد؟ همين طور که زير لب مي غريد، با يکي از برادران سوار ماشين شد و به خط زد. در زير آتش سنگين پاتک عراقي ها، خودش رفت جنازه آن سرباز و چند شهيد ديگر را که جا مادنده بود، به عقب منتقل کرد. 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🍃این بنده ی کوچک ! 🔷بخشی از وصیتنامه شهید رجایی: 💠این بنده كوچك خداوند بزرگ با اعتراف به یك دنیا اشتباه، بی‌توجهی به ظرافت مسئولیت از خداوند رحیم طلب عفو و از همه برادران و خواهران متعهد تقاضای آمرزش خواهی می‌كنم. وصیت حقیقی من مجموعه زندگی من است. به همه چیزهایی كه گفته‌ام و توصیه‌هایی كه داشته‌ام در رابطه با اسلام و امام با انقلاب تأكید می‌نمایم... 💠خدای را به وحدانیت، اسلام را به دیانت، محمد صلی الله علیه و آله را به نبوت و علی و یازده فرزندان معصومین علیهم‌السلام را به امامت و پس از مرگ را به قیامت و خدای را برای حسابرسی به عدالت قبول دارم و از دریای كرمش امید عفو دارم. 💠این مختصر را برای رفع تكلیف و تعیین خط ‌مشی برای بازماندگان و بر حسب وظیفه شرعی نوشتم وگرنه وصیت‌نامه این‌ بنده حقیر با این همه تحولات در زندگی در این مختصر نمی‌گنجد و مكّه، حج بیت‌الله بر من واجب شده بود امكان رفتن پیدا نشد. اینك كه به لقاءالله شتافتم این واجب را یكی از بندگان صالح خداوند به عهده بگیرد. 🌷🍃🌷🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
6.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حسین (ع) دری از درهای بهشت است. 👈 پروردگار به خاطر اباعبدالله(ع)، استشمام بوی بهشت را بر شما واجب کرده است. 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
‌∞🖤∞ 🏴ای داغداراصلی این روضه هابیا صاحب عزای ماتم کرب و بلابیا تنهاامیدخلق جهان یابن فاطمه ای منتهای آرزوی اولیاء بیا بالاگرفته ایم برایت دودست را ای مردمستجاب قنوت و دعابیا آجرک الله یا صاحب الزمان 🖤 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
❤️شب جمعه بود. داشتیم دعای کمیل را در نمازخانه پادگان خواندیم . نمیدانم چه کسی در گوشم گفت : به نیرو نیاز است. الآن باید سریع آماده شده ، بروند . دعا را رها کرده رفتیم . خود را به چادر رساندم ، دیدم عده ای آماده اند. احد طاهری مسئولیت این عده را بر عهده داشت. به او خبر داده بودند که در اطراف جزیره مجنون نیاز به نیرو هست و هر چه سریعتر افرادی به تعداد یک دسته 30 نفره برای حفاظت اعزام شوند . احد فرمانده گردان بود، اما بر اساس وظیفه آن شب عده 20 الی 25 نفری را جمع کرد و شرایط را به آن ها گفت. .نماز صبح را خواندیم .در هنگام گرفتن وسایل ، مقداری لباس زیر و پوتین دادند که احد نگرفت. گفتم چرا لباس نمی گیری، گفت برای این سفر چند روزه ، همین که داریم کافی است. به احد گفتم هوای آن جا چگونه است؟ گرم است؟ گفت نه به اندازه جهنم، از جهنم خنکتر است. اگر چه روحیه شاد و با مزاح داشت و همیشه نکات ظریف اما با معنی می گفت ولی با شوخی این جمله را درک نکردم . تا چند روز بعد که در جزیره شهید شد فهمیدم، او هوای پرواز در سر داشت و من نمی دانستم برای انجام وظیفه بیشتر فرماندهی گردان یا دسته و حتی تک تیراندازی که بتواند با دشمن مقابله کند ، مهم نبود و ابایی از کار و مسئولیت نداشت.   پور. کازرون 🌷🍃🌷🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75