روز خود را با👇
🌸بسم الله الرحمن الرحیم 🌸
آغاز کنیم😍
سلام دوستان شهدایی🖐
صبحتون بخیر باشه ان شاءالله 🙏
در آخرین جمعه پاییز یادتون نره برای آقای غریبمون دعا کنیم 🙏🌷
🍃اللهم عجل لولیک الفرج به حق زینب کبری س 🍃
j๑ïท ➺
•♡| @Eitaa_007|♡•
💠 #توصیه_استاد_پناهیان 💠
🌸طبق فرمایش پیامبر اکرم(ص) اگر جوان مذهبی، حرفهای بلد نباشد، پسفردا میخواهد از مذهبی بودنش نان بخورَد.
🌸مثلاً انتظار داشته باشد که «چون من مذهبی هستم من را استخدام کنید!» در حالی که وقتی هنر و حرفهای داشته باشد، حتی اگر آن طرفش، کافر هم باشد نمیتواند او را حذف کند و کنار بگذارد چون به حرفهاش نیاز دارد.
🌸شهید #ابراهیم_هادی هم کسی بود که زندگی را فهمیده بود، زندگی را بلد بود و میدانست زندگی یعنی چه؟
من فکر میکنم ایمان شهید هادی نبود که او را اسوه قرار داد؛ بلکه سبک زندگیاش بود که او را به این مقام عالی رساند.
توصیه میشود مربیان عرصه تعلیم و تربیت کتاب خاطرات شهید #ابراهیم_هادی را حتماً بخوانند.
j๑ïท ➺
•♡| @Eitaa_007|♡•
🔸 #شھادت مثل زلیخا است،
دنبال هر کسی نمیرود.🍃
🔹 باید قلبی زیبا چون
#یوسف داشته باشی...❤️
j๑ïท ➺
•♡| @Eitaa_007|♡•
﷽
#داستان_مذهبی
#رمان_مجنون_من_کجایی؟
══🍃💚🍃══════
#قسمت_سیونهم
آه از لحظه وداع با مجتبی، فاطمهسادات و سیدعلی آروم نشدند
آخرسر سید مجبور شد انقدر با بچهها بازی کنه تا بخوانن😴😴
وقت رفتن گوشه چادرم گرفت و گفت حلال کن رقیه جان
خیلی دوست دارم😍
مراقب خودت و بچهها باش
-برو خدا به همرات
بدون، منتظرتم
در و بستم و رفتم تو، های های گریه میکردم😭 که یکدفعه سیدعلی پسرم دستاش زد به پشتم و گفت
ماما
ماما
-جان مامان
عزیز مامان
مامان شما دوتارو😍 نداشت میمرد که
داشتم قربون صدقه سیدعلی میرفتم که گوشیم زنگ خورد📱
-الو فرحناز
فرحناز: خواهرجان خوبی؟
-خوب
فرحناز چه میشه؟
مردمون😳
درحال سکتهام
فرحناز: صبور باش
صحیح و سالم برمیگردن
بچهها چطورن؟
-وای فرحناز روضهای بود
سیدعلی و فاطمه سادات فقط گریه میکردن😭😭
فرحناز: الهی بمیرم براشون
رقیه میای بریم هئیت؟
-آره عزیزم
فرحناز به حسنا هم بگم بیاد؟
-آره عزیزم بگو
بی تاب بودم و تنها دوای دردم روضهی حضرت زینب بود
تو هئیت گریه کردم😭 آروم شدم
انگار خود خانم بیبی زینب بهم صبر عطا کرده
یک هفته از رفتن مجتبی میگذشت اما هیچ تماسی نداشت😔
تلگرام و وات ساپش هم آخرین دیدارش برای یه هفته پیش بود
وای خدا دلم مثل سیر و سرکه میجوشه
تو همین فکرا بودم که تلفن زنگ خورد 📱
📝 #ادامـــــهدارد ...
#نویسنـــــده⇩↯⇩
✍ بانو............ش
══🍃💚🍃══════
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
﷽
#داستان_مذهبی
#رمان_مجنون_من_کجایی؟
══🍃💚🍃══════
#قسمت_چهلم
گوشی و برداشتم📞
یهو صدای مجتبی تو گوشی پیچید
با بغض گفتم چرا یه هفته زنگ نزدی ؟😔
سید: من بمیرم برات
خانمم بخدا نمیشه
الانم زنگ زدم بگم حلالم کن فردا عملیاته
قلبم برای لحظهایی ایستاد، دیگه نمیتپید پژواک صداها تو سرم بود
یعنی چی حلالم کن یعنی ...😱
وای نه تصورشم کمرم و میشکونه
صدای مجتبی من و از حصار ترس بیرون کشید😔
سید: رقیه جان صدام و میشنوی من باید برم صدام میزنن
آروم طوری که اطرافیانش نشنون گفت : دوستت دارم😍 خداحافظ✋
بدون هیچ جوابی فقط اشک میریختم😭😭 گوشی از دستم سر خورد
نشستم رو زمین و زانوهام و تو اغوش گرفتم، بی تاب بودم
یاد حرفای مجتبی افتادم که میگفت به خدا توکل کن🍃
رفتم نماز بخونم عبای مجتبی رو دیدم گرفتم بغلم عبارو، فقط گریه میکردم😭😭
خدایا کمکمون کن
روزها پشت سر هم میگذشتن و من جرات چک کردن تلگرام و نداشتم
تا گوشی خونه زنگ خورد ☎️
بسم الله گفتم و گوشی و برداشتم
فرحناز بود
بدون سلام و علیک گفت
رقیه تلگرام دیدی؟
-نه چطور؟
فرحناز: میگن تو سوریه یه منطقهای به اسم خان طومان عملیات شده
تعداد شهدا و اسرا خیلی بالاست
-یاحسین😱😱
فرحناز: من دارم میرم ناحیه ببینم چه خاکی تو سرمون شده
تو هم میای؟
-آره حتما
فقط صبر کن بچه ها رو بذارم خونه مامان جون
بعد بریمـ
فرحناز:باشه
به سمت ناحیه رفتیم
غلغله بود
منو فرحناز رفتیم داخل
همکار سید: خواهرا ما به یقین برسیم از اخبار حتما شما رو هم در جریان میذاریم...
📝 #ادامـــــهدارد ...
#نویسنـــــده⇩↯⇩
✍ بانو............ش
══🍃💚🍃══════
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
اگر برای خدا جنگ میکنید
احتیاج ندارد که به من
و دیگری گزارش کنید
گزارش را نگه دارید
برای قیامت..
#شهید_حسینخرازی
j๑ïท ➺
•♡| @Eitaa_007|♡•
#حــرف_حســــــاب…🔊🔊🔊
هنوز هم #شهادت میدهند
🗯اما به "اهل درد"
نه به بیخیالها
فقط دم زدن از شهدا افتخار نیست…
💥 باید
🔅زندگیمان
🔅حـرفمـان
🔅نگـاهمـان
🔅لقمههایمان
🔅رفاقتمان
هم
بوی #شهدا بگیرد.
j๑ïท ➺
•♡| @Eitaa_007|♡•
🏳 کانال کمیل...
📎جایی که بیشتری هامون دلمون جامونده ...
تشنگی
شرط "شهادت" است
و تشنه کامی
زینت آن . . .
j๑ïท ➺
•♡| @Eitaa_007|♡•
بسم ربـ شهدا✨ والصدیقین
🎈°•بسم رب الشهدا•°🎈
معرفی شهید : ابراهیم هادی 😍
نام پدر :حسین
تاریخ تولد:۱۳۳۶/۰۲/۰۱☺️
محل تولد : تهران
تاریخ شهادت : ۱۳۶۱/۱۱/۲۲
محل شهادت : فکه، عملیات والفجر مقدماتی
محل دفن : بهشت زهرا(س)، قطعه 26 ردیف 52 شماره 1.
وضـعیت پـیکر :جـاویدالاثـر
وضعیت تاهل : مجرد
تحصیلات : دیپلم
شغل : معلم ورزش☺️
خصوصیات اخلاقی :
حترام به دیگران بود😊 ؛ حتی به دشمن جنگی همیشه میگفت اکثر این دشمنان ما انسانهای جاهل و ناآگاه هستند. به همین خاطر بیشتر مواقع در درگیری به جای کشتن دشمن آنها را به اسارت میگرفت.اغلب بعد از اسارت انها چون عربی بلد بود با آنها صحبت میکرد. هر نوع غذایی هم خودمان میخوردیم برای آنها میبرد.این رفتار او باعث میشد اسرای عراقی مجذوب او شوند.😍
اگر کار برای رضای خداست، گفتن نداره » و یا « مشکل کارهای ما اینه که برای رضای همه کار میکنیم، به جز خدا »
ابراهیم همیشه از خدا میخواست گمنام بماند؛ چرا که گمنامی صفت یاران خداست.✨
j๑ïท ➺
•♡| @Eitaa_007|♡•
دوست داشتن تو💛 را نباید در قلب مخفے کـرد؛ باید از ته دل جار زد تا گوش فلک کَـر بشود...
آخه تو میتونی هادیِ آدمای بیشتری باشی❤️🍃
j๑ïท ➺
•♡| @Eitaa_007|♡•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#یااباعبدالله🌷
مرا دردے است
دور از تو •[💔]•
که نزد توست
درمانش🍃
#کربلا
#اللهمارزقناحرم💚🍃
👌فوق العاده زیباست
j๑ïท ➺
•♡| @Eitaa_007|♡•
نمیخونی نشرش بده😉
پروفایلتو عوض کن
تا تــــــو نیایی همه شـــــــب🌙 ها یلـــــــــداست
همه باهم در شب یلـــــــــــدا ساعت ۲۲:۰۰ دعای فرج را میخوانیم...🤲
#الهی_عظم_البلاء🔈
#شب_یلدا
#نشر_حداکثری ‼️
j๑ïท ➺
•♡| @Eitaa_007|♡•
ای نگار با وفایمــ !
صبح زیبایټ بخیـر
با تـو تا اوج غزل پـر
مےڪشم هر روز و شبـــ
ای تو صبح با صفایمـــ !
"صبح زیبایټ بخیــر ...
❣ #صبحتانــ_شـهدایے❣
j๑ïท ➺
•♡| @Eitaa_007|♡•
روی مین رفتن، بهانه بود!
جنگِ ما جنگِ پا، روی «من»
گذاشتن ها بود.
j๑ïท ➺
•♡| @Eitaa_007|♡•
این روزها که میگذرد غرق حسرتم
مثل قنوتهای بدون اجابتم
بستهست چشمهای مرا غفلت گناه
تو حاضری، منم که گرفتار غیبتم
اللّهم عجل لولیک الفرج ..
#سلام_امام_مهربانم
صبحت بخیر آقا🌸🍃
j๑ïท ➺
•♡| @Eitaa_007|♡•
#طنزجبهـہ
🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
در منطقه المهدی در همان روزهای اول جنگ،پنج جوان به گروه ما ملحق شدند.
آنها از یک روستا با هم به جبهه آماده بودند.چند روزی گذشت.دیدم اینها اهل نماز نیستند!☹️
تا اینکه یک روز با آنها صحبت کردم.بندگان خدا آدم های خیلی ساده ای بودند...🙂
آنها نه سواد داشتند نه نماز بلد بودند.فقط به خاطر علاقه به امام آماده بودند جبهه...☺️
از طرفی خودشان هم دوست داشتند که نماز را یاد بگیرند.😍
من هم بعد از یاد دادن وضو،یکی از بچه ها را صدا زدم وگفتم:
این آقا پیش نماز شما،هر کاری کرد شما هم انجام بدید.
من هم کنار شما می ایستم و بلند بلند ذکرهای نماز را تکرار می کنم🗣 تا یاد بگیرید.
ابراهیم به اینجا که رسید دیگر نمی توانست جلوی خنده اش را بگیرد.😂چند دقیقه بعد ادامه داد:
در رکعت اول وسط خواندن حمد،امام جماعت شروع کرد سرش را خاراندن،یکدفعه دیدم آن پنج نفر شروع کردند به خاراندن سر!!😆
خیلی خنده ام گرفته بود اما خودم را کنترل می کردم.
اما در سجده وقتی امام جماعت بلند شد مُهر به پیشانیش چسبیده بود و افتاد.
پیش نماز به سمت چپ خم شد که مهرش را بردارد.
یکدفعه دیدم همه آنها به سمت چپ خم شدند و دستشان را دراز کردند.
اینجا بود که دیگر نتوانستم تحمل کنم و زدم زیر خنده!
🔹خاطره ای از زبان شهید ابراهیم هادی هادی دلها❣
j๑ïท ➺
•♡| @Eitaa_007|♡•
#کلام بامتانت
ابراهیم همیشه با مردم و دوستانش با متانت سخن می گفت. یکی از جاذبه های ابراهیم همین درست صحبت کردنش بود. او بیشتر اوقات در صحبت هایش چاشنی طنز و شوخی را اضافه می کرد تا کلامش دلنشین باشد.
امر به معروف و نهی از منکرهایش هم این ویژگی را داشت. تا می توانست آرام و نیکو بود.
📚کتاب خدای خوب ابراهیم
صفحه56
👇👇👇👇👇
j๑ïท ➺
•♡| @Eitaa_007|♡•