خانه دوست کجاست؟
توی سنگر با او و چند تا از بچه ها نشسته بودیم .
یکی از بچه های بسیجی وارد شد،مثل بقیه جوانترها شیفته فرهاد شده بود و نشانی منزل او را میخواست. فرهاد مکثی کرد و گفت :
– شما لطف دارین ! ما در خدمتتون هستیم . خیابونای شیرازو بلدی؟
– بله
– سوار ماشین که شدی میگی دارالرحمة ، قبرستون جدید . . . صدای خنده بچه ها ،جوان را گیج کرده بود. فرهاد پیشانی جوان را بوسید و گفت: بنویس کاکو … برای مزاح بود … بنویس دارالرحمة ، قطعه شهدا ، ردیف … ، پلاک … بسیجی جوان رفت.
روزها گذشت . بچه ها یکی یکی شهید شدند . فرهاد هم رفت … جنازه او را از سردشت آوردند و شوق و شورش را به آرامگاه ابدی اش در دارالرحمة سپردند
وقتی به شوق زیارت مزار او به راه افتادم ، یک نفر زودتر از من به آنجا رسیده بود ، همان بسیجی جوان نشانی را درست آمده بود.
#شهیدفرهادشاهچراغی
#شهدای_فارس
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیدیادشهدازنده شوداجرشهادت ببرید.