eitaa logo
گلزار شهدا 🇮🇷
5.3هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
3هزار ویدیو
55 فایل
〖بِسم ربّ شھدا🌿〗 •گلزار شهدا •شیراز "اگر شهیدانهـ زندگـے کنی شهادت خودش پیدایت مـےڪند..." _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،ولے‌‌باحــفظ‌ آیدی و لوگو✌🏻 تبادل و‌تبلیغات نداریم⛔️ . ادمین: @Kh_sh_sh . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ 🌹🌷🌹🌷 قبل از عملیات فتح المبین بود. یک منطقه عملیاتی را برای اماده سازی به ما تحویل دادند. با حاج خلیل پیاده رفتیم برای شناسایی. خط ضعیفی بود و جز عارضه طبیعی چیزی برای دفاع نداشت. رفتیم مقر فرماندهان جنگ. گفتند:ما این خط را پدافندی می خواهیم, یعنی فقط برای دفاع, چقدر زمان نیاز دارید. حاج خلیل گفت ۲۰ روز! حالا در این خط باید جاده کشی می شد, قرارگاه توپخانه, تانک, خط مقدم و... ساخته می شد. گفتند ۲۰ روز محال است مگر اینکه شما دو لشکر مهندسی داشته باشی! گفتم حرفی که ما می زنیم, حساب شده است. گفت چند نفرید. گفتم شما به تعداد ما کاری نداشته باش. البته بعد از اشپزخانه امار ما را گرفته بودند که ۱۸ نفریم! بعد از ۱۸ روز رفتم ستاد. گفتم بیایید خط را تحویل بگیرید, منتها شما خط پدافندی می خواستید, ما هم پدافندی ساختیم, هم افندی. یعنی دارای خاکریز دو جداره, جاده های پشت خاکریز انتنی,چند قرارگاه, سکوی شلیک تانک و... تا ندیدند باور نکردند. و همین جبهه شد, محل حمله فتح المبین. و این کار سنگین میسر نمی شد, مگر با مدیریت و فرماندهی دقیق و حساب شده حاج خلیل, برای همین می گویند او یک تنه یک لشکر مهندسی بود... 🌹🌹🌹🌹 ڪانــال_ﺷﻬـﺪاے_غــریـبـــ_ﺷﻴــﺮاﺯ http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 ﻓﺮﻫﻨﮓﺷﻬﺪاﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﻢ
🌱دنیا همه جوره ما را مشغول خود کرده، ... ای به سعادت رسیده ها دریابید ما را.... دعا کنید برایمان....✨ 🌤️اول صبح را هیچ چیز بخیر نمی کند جز ..دعای خیر شما ... 🕊️ 🕊️ 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
...🌱💗 جلسه اول خواستگاری در جمع به من گوشزد کرد که قبلاً ازدواج کرده است. وقتی چشم‌های حاضرین از تعجب گرد شد، لحنش را به شوخی تغییر داد و با لبخند گفت: «من قبلاً با جنگ ازدواج کرده‌ام.» آدم زیاد شوخی نبود اما شاید می‌دانست که در آن موقعیت با شوخی کارش راحت‌تر جلو می‌رود؛ در همان جلسه اول «بله» را گرفت. در صحبت خصوصی دوباره حرفش را تکرار کرد اما خیلی جدی‌تر: «تا وقتی جنگ است هروقت نیاز به حضور من در منطقه باشد باید بروم.» هر وقت از جبهه به مرخصی می آمد با هم به گلزار شهدا و مزار دوستان شهیدش می رفتیم، سر مزار پسر عمویش که می رسید اشکش جاری می شد. همیشه از آرزوی شهادت می گفت. اما بار آخر وقتی کنار مزار پسرعمویش نشسته بود، با اشک گفت: «اگر جنگ تمام شود و من شهید نشوم مطمئن باش یک شوهر دیوانه روی دستت می‌ماند.» شهادت آرزویی بود که با شهادت هر کدام از دوستان و همرزمانش در دلش شعله می کشید... 🕊 @golzarshohadashiraz