eitaa logo
گلزار شهدا
5.6هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
50 فایل
〖بِسم ربّ شھدا🌿〗 •گلزار شهدا •شیراز "اگر شهیدانهـ زندگـے کنی شهادت خودش پیدایت مـےڪند..." _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،ولے‌‌باحــفظ‌ آیدی و لوگو✌🏻 ارتباط با ما🔰 @Shohada_shiraz
مشاهده در ایتا
دانلود
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* * * * * * * وصیت نامه عاشورایی بسمه تعالی با اعتراف به یگانگی خداوند کریم و با استفاده از نور پیامبر آخر از زمان حضرت محمد صلی الله علیه و آله و با داشتن چراغ هدایت مولا امیرالمومنین علی علیه السلام و یازده فرزند معصومش ،با این که راه نجات و بازگشت به آنجا که آمدیم و عمل به منظور خلقت بوده است در حد توان،تنها در ایمان به خداوند و بندگان خالق کریم است. خواستنی ها را از او بخواهیم و داشته‌ها را از او بدانیم. و اینکه او خالق است و ما مخلوق صداقت و یقین اعتراف به این که اللهم انت ربی و انا عبدک. و بعد اینکه از خداوند به همه شما مومنین و خصوصاً خانواده عزیز و همسنگرانم و دوستان طلب بخشش می‌کنم و از همه التماس دعا دارم. اگر کسی چیزی طلب دارد از خانه بگیرد وگرنه به بزرگی خداوند ببخشد.برادران تخریبچی هم شما که استادان من بودید و همیشه دوستتان داشتم،اگر قصوری بوده است از همه شما پوزش می طلبم بعد از همه توان انتظار دعا دارم عبدالعلی ناظم پور پنجشنبه ۴ مهر ماه ۱۳۶۴ مصادف با دهم محرم ۱۴۰۶ 🌿🌿🌿🌿 در گردان مهندسی رزمی لشکر ۳۳ المهدی،آفتاب طلوع کرده بود و حسین ناظم پور با مسعود حاجیانی بیرون چادر قدم می‌زدند که یکی از بچه‌ها آمد و مسعود را صدا زد و گفت بیا کارت دارم ‌ حسین شک کرد که نکند برای علی اتفاقی افتاده باشد.مسعود رفت صحبت‌هایشان که تمام شد مسعود سرش را انداخت پایین و از حسین دور تر شد. شبی که حسین بیشتر شد تندی به سمت مسعود رفت و شانه اش را گرفت و گفت چی شده عزیزم شهید شده؟! مسعود با تعجب گفت از کجا فهمیدی؟! حسین گفت نمی دونم به دلم افتاد.مسعود چشمان پر از اشک شد را به او دوخت دست هایش را باز کرد و گفت تسلیت عرض می کنم. و حسین را در آغوش گرفت و با هم گریه کردند.با هم رفتند معراج شهدا و حسین جنازه را که دید سلام کرد و نشست روی زمین. می خواست ببوسدش اما سر نداشت. داشت فکر میکرد که چند روز است علی را ندیده؟! یادش آمد که روز اول یا دوم عملیات کربلای ۵ یعنی نوزدهم یا بیستم دی ماه او را دیده است دو هفته ای می شد که او را ندیده بود بعد از دو هفته هم که دیده بودش اینطور تکه پاره بی سر.. با پهلوی دریده...!! نتوانست بیشتر ازین جلوی مسعود خودش را کنترل کند داغ دیدن برادر سخت است.حس میکرد به عاشورا نزدیک شده معنای شکستن کمر امام حسین را بالای سر ابوالفضل کرد لمس کرد. تقدیر این بود که او اولین کسی باشد که علی را در آرام ترین روز زندگی جدیدش ببیند دیگر از آن هیاهو و جنب و جوش ها خبری نبود انگار پاسخ همه سوال های دوره جوانی و نوجوانی اش را پیدا کرده بود که این طور آرام در گوشه معراج شهدا دراز کشیده بود. خداراشکر مسعود بود که زیر بازوی را بگیرد بودنش به حسین گرما می داد یاد تنهایی امام حسین بیشتر آزارش می‌داد ترجیح داد برای امام حسین گریه کند و همانطور که علی می‌خواست روضه می خواند. ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ در ایتا @shohadaye_shiraz 🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿