🌷🍃
#روزجوان، بر جوانانی که میتوانستند بمانند ولی همچون مولایشان علی اکبر امام حسین علیه السلام جان شیرینشان را فدای دفاع از ولایت کردند، مبارک
#شهید_آرمان_علی_وردی 🥀💔
#صبح_وعاقبتمون_شهدایی 🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💢از طرف فرمانده سپاه مبلغ ده هزار تومان پاداش به محمد هدیه داده شد بود.
آن روز ها پول زیادی بود، تقریباً چهار برابر حقوق محمد. مثل تمام زن ها طلا و زیور آلات را دوست داشتم، از محمد خواستم با آن پول مقداری طلا برای من بخرد.
کمی سکوت کرد و گفت: «شما اگر چند گرم طلا داشته باشید خوشحال ترید یا این که دل چند رزمنده را شاد کنیم؟»
در جواب سؤالش ماندم.
از خواسته خودم کوتاه آمده گفتم:« حالا می خواهی این پول را چه کار کنی؟»
گفت: «می خواهم آن را بین پنج نفر از رزمندگان که محتاج تر از من هستند تقسیم کنم!»
#شهید محمد اثری نژاد
#شهدای_فارس
#ایام_شهادت
🍃🌷🍃🌷
#ڪانال_شهدا
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
1_2790855270.mp3
12.58M
☘داستان روزانه هر روز یک قسمت🌸
مجموعه صوتی " نیمه پنهان ماه"
(روایتی از زندگی شهدا به زبان #همسران_شهدا)
✅ کتاب صوتی " #نیمه_پنهان_ماه "
قسمت6⃣1⃣ #شهید_حاج_حسین_صنعتکار
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روایتگری_شهدایی
🎥 روایتگری علیرضا دلبریان از نماز
رزمندگان دفاع مقدس...
🌷🍃🌷🍃
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
⭐یادی از سردار شهید حاج مهدی زارع⭐
🇮🇷اسمش جمشید بود. برای کار و تحصیل به شیراز آمده بود. آن شب در خانه کوچکش دعای کمیل برپا کرده بود.
خودش می گفت شب وقت خواب، تازه چشمم گرم خواب شده بود كه با صداي كوبيده شدن در از خواب پريدم. سؤال كردم: «كيه؟»
جواب آمد: «علي هستم!»
فكر كردم، علي پسر خاله ام است كه در مي زند. صدا دوباره بلند شد « منم علي، مولا و مقتداي تو.»
هيجان زده و ترسان به نوري كه وارد اتاق مي شد خيره ماندم. امير المؤمنين(ع) دستي به شانه ام گذاشت و گفت: «آرام باش فرزندم! از امروز نام تو مهدي است. تو از سربازان بزرگ اسلام خواهي بود و به زودي در قيامي بزرگ شريك خواهي شد.»
تا به خودم آمدم آقا رفته بود. از آن شب، شدم مهدی
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
چشماش مجروح شد، منتقلش کردند تهران
بعد از معاینه دکتر پرسید: مجرای اشک چشمم
سالمه؟، می تونم دوباره با این چشم گریه کنم؟
دکتر: برای چی این سوال رو می پرسی؟
گفت: چشمی که برای امام حسین گریه نکنه به درد من نمی خوره ...
#شهید_محسن_درودی
🌷🍃🌷🍃
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🎊🎊🎊🎊
یه #جشن_خاص با شهدا
💝💝💝💝💝
مراسم جشن ولادت منجی موعود حضرت صاحب الزمان عج
🎈و مراسم #حنابندان_شهدایی به یاد خاطرات شیرین زمان دفاع مقدس 🎈
🎀 #برنامه ویژه:🎀
❣جشن #عقد یک زوج جوان 💝
⬅️ پنجشنبه ۱۸ اسفند از ساعت ۱۶
⬅️دارالرحمه_شیراز. قطعه شهدای گمنام
♦️ #هییت_شهدای_گمنام_شیراز ♦️
🌷🕊🍃
کاشچونآیینهروشنمیشد
دلـمازنقشتووخندهٔتو
- لبخندۍبهرنگشھادت!♥️
#حاج_قاسم💔🥀
#صبح_وعاقبتمون_شهدایی 🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷صبح 14 اسفند ماه بود. در سنگر تخریب بودیم که یکی سید صدرالدین را صدا زد. رضا ایزدی بود. سید که یک پایش قطع بود لی لی کنان تا جلو سنگر رفت. رضا چیزی در گوش سید گفت و رفت. سید که برگشت گفتم رضا چی می گفت. سید سری تکان داد و گفت، میگه سید دعا کن منم شهید بشم!
🌷با بچه های تبلیغات در منطقه دور می زدیم. چشممان به رضا ایزدی و بهاالدین مقدسی افتاد که با موتور بودند. اصرار کردیم کمی صحبت کنند. رضا فقط می خندید. زیر لباس خاکی اش، لباس سیاه عزای برادرش رسول بود،اما چهره اش مثل همیشه بشاش و خندان. بها الدین در مورد شهید و نقش شهید حرف زد. نوبت رضا شد. رضا با خنده می گفت چی بگم... ناگهان جدی شد. جدی گفت ما آرزویمان است مثل حاج شیرعلی سلطانی بی سر خدمت امام حسین برسیم...
با خنده رفتند. شاید چند ساعت نشد که هر دو دوست کنار هم شهید شدند. بی سر...
🌹🍃🌹
هدیه به سرداران شهید رضا ایزدی و بهاالدین مقدسی صلوات
#سالروزشهادت
#شهدای_فارس
🔹🔹🔹🔹
#ڪانال_شهدا
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
1_2790835287.mp3
15.16M
☘داستان روزانه هر روز یک قسمت🌸
مجموعه صوتی " نیمه پنهان ماه"
(روایتی از زندگی شهدا به زبان #همسران_شهدا)
✅ کتاب صوتی " #نیمه_پنهان_ماه "
قسمت7⃣1⃣ #شهید_حاج_حسین_خرازی
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
14.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#روایتگریشهدایی
🎬قرار با امامحسین علیهالسلام
🎞عملیات والفجر ۸ سقوط فاو،
تصرف فاو توسط بچههای رزمنده،
عصبی شدن بعثیها.
🎞پاتکهای هفتاد شبهی کارخانه نمک شروع شد.
در یکی از شبها که گروهان ما از گردان حضرت معصومه سلامالله لشکر ۱۷ علیبنابیطالب علیهالسلام مأمور به این مأموریت بود.
تو این دعوا و درگیری ها واقعا ایرانی و عراقیها قاطی می شدند.
یکی از معاونین حاج قاسم برای من تعریف میکرد که حاجی گفته بود براش.
یک روزی که تو عراق بود ...❗️
•••••••••••••••••🕊🌷🕊••••••••••••••••
این روز ها قرارمون با امام عصرمون چیه⁉️
این روز ها ما سر قرار میایم⁉️
ما بی قرار میایم⁉️
ما تو قرارگاه قبل از ظهور حاضر هستیم⁉️
و آیا اونجور که شهیدا دل به ارباب داده بودند ما دلداده و دلبسته ی یار خراسانی هستیم.
#امامزمانعج
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
🌷🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb