eitaa logo
گلزار شهدا
5.9هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
2.4هزار ویدیو
50 فایل
〖بِسم ربّ شھدا🌿〗 •گلزار شهدا •شیراز "اگر شهیدانهـ زندگـے کنی شهادت خودش پیدایت مـےڪند..." _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،ولے‌‌باحــفظ‌ آیدی و لوگو✌🏻 ارتباط با ما🔰 @Shohada_shiraz
مشاهده در ایتا
دانلود
🌟 🌟 4⃣ 3️⃣ روز تـا عیدالله الاکبـــر، غدیـــر باقــی مانده است... ✅ إِنَّهُ لَا إَِلَهَ إِلَّا هُوَ ، قَد أَعلَمَنِي إِن لَم أُبَلِّغ مَا أَنزَلَ إِلَیَّ ، فَما بَلَّغتُ رِسَالَتَهُ . ✅ همانا جز او (اللّه) نیست ؛ به راستی ، آگاهم کرد که اگر آنچه بر من (درباره ) نازل نموده نرسانم ، رسالتش را ابلاغ نکردم . ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👈مبلغ باشیـــد http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🔹اولین شبی بود که با حاج‌محمـد در یک سنگر بودم. سرشب دیدم گوشه‌ای نشست و شروع به تلاوت سوره واقعه کرد. شب هم از نیمه گذشته، دیدم به نماز شب قامت بست. از آن شب تا شش سال بعد که شهید شد، این دو را در شب ترک نمی‌کرد و کوتاه نمی‌آمد. خواندن سوره واقعه، توسط حاج‌محمـد کم‌کم در جمع رزمندگان مخابرات لشکر 19 فجر یک امر نهادینه شد و هر شب به‌صورت دسته‌جمعی آن را تلاوت می‌کردیم. نماز شب هم برای حاج‌محمـد یک آرامش روحی روانی جدانشدنی بود. باهم برای سرکشی خط پدافندی به زبیدات رفتیم و شب همان‌جا ماندیم. شب، آتش دشمن روی خط شروع شد. آتش سنگینی ردوبدل می‌شد که نمی‌شد از سنگر جُم خورد. نیمه‌شب که شد دیدم حاج‌محمـد دست‌دست می‌کند که از سنگر بیرون برود. - حاجی چیزی شده؟ - سید من یه دقیقه برم اینجا و بیام! فهمیدم وقت نماز شبش است. گفتم: برو! سریع بیرون رفت تا در گوشه‌ای روی خاک، زیر آن آتش و باران سربی نماز شبش را بخواند. حاج محمد ابراهیمی 🌿🌷🌿🌷🌿 : http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * _ جنگ برد یک اتفاق مهم بود واسه مسلمانان .چون تعدادشون خیلی کم بود و تجهیزات عمده هم نداشتند. اما کفار تعدادشان زیاد بود و امکانات خوبی داشتند .پس میشه جنگ بدر آن برد ایمان و کافر حساب کرد .به نظرت کی باید در این جنگ پیروز میشد؟! _کفار _اگه منطقه فکر کنیم به همین نتیجه هم می‌رسیم اما خواست خدا این بود که مسلمانان پیروز باشن. خداوند به رسول الله فرمود:« ای رسول خدا , آنگاه که تو تیر انداختی ,تو نبودی بلکه خدا بود که تیر انداخت» اگه بینایی دقت کنیم می فهمیم که خدا می خواست به من گوشزد کند که خیال نکنید استیصال کفر و به شما هم زیادی و طبیعی بوده ،چطور شماره کم تعداد انگشت‌شمار بودید آنهم بدون تجهیزات جنگی با یکی دو اسب و چند تا زره و شمشیر تونستید به لشکری مجهز به زبان و اسلحه و مردان جنگی پیروز باشید؟! فکر نمی کنی همین حالا هم ما داریم با ارتشی میجنگیم که همه دنیا دارند حمایتش می‌کنند و اگر تا حالا نتونسته شکسته مون بده آیا معنیش این نیست که خدا کمکم میکنه!؟ هنوز حرفی نزده بودم که یک نفر خودش را به ما رساند و گفت:« برادر دست بالا از آموزش تماس گرفتند و گفتند زودتر خودتون را برسانید» قبل از رفتن نگاهی به من کرد و گفت: پیروزی خوبه اما نا به هر قیمتی. بلند شد و رفت بیشتر بچه های گروه دست بالا را می‌شناختم. قبل از عملیات همه دور او جمع شده بودند. دست بالا را به آنها کرد و گفت:« انشاالله هدف اصلی این عملیات در درجه اول تک به جبال حمرین و نکمیل تصرف آن و همینطور دستیابی به ارتفاعات منطقه است» نزدیکشان رفتن و گوشه نشستم دست بالا کمی سکوت کرد و بعد ادامه داد :«باید دشمن را مجبور کنیم تا دردشت قرار بگیرد و به این شکل بتونیم مقدمات پیشروی را به عمق مواضع دشمن فراهم کنیم» غروب همان روز عملیات والفجر یک آغاز شد .اما قبل از صدور فرمان حمله و هنگام اذان مغرب، غلامعلی دست بالا پوتین را از پا درآورد و به نماز ایستاد. زیر باران با صدای خمپاره ۶۰ در همان شیاری که پناه گرفته بودیم نماز خواندیم. بارها از نماز خواندن جهان آرا و بهروز مرادی در خرمشهر حکایت ها شنیده بودم. همینطور بعدها برای من از نماز اسلامی نسب گفتند ،از مناجات سپاسی زیر آتش دشمن یا نماز شهید روزیطلب و شهید محمدی که در پاسگاه و زیر آتش دشمن نماز خواندند. من بارها و بارها بر رشادتشان و ایمانشان غبطه خوردم .اما حالا زیر باران خمپاره هاتف نداده بود :«اگر مرد رهی بسم الله» http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
34.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙وصیتنامه شهید ناصر باغانی 🌸 تاریخ و محل شهادت:۱۳۶۵؛ شلمچه 🌸 عملیات : کربلای ۵ 🌟 رهبر حکیم انقلاب اخیرا فرمودند: 🔹جا دارد وصیت نامه این جوانِ مومنِ پرشورِ از جان گذشته ی ۲۰ ساله ی سبزواری بار خوانده شود. بنده مکرر خوانده ام 🌱🍃🌱🍃 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
عکس نوشته شهید هاشم اعتمادی.zip
10.24M
با سلام 25 خاطره و عکس از سردار شهید هاشم اعتمادی 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🔰بیانات سردار حاج قاسم سلیمانی از امام خمینی (ره): 🔹خدمت امام و کاری که امام برای پایگذاری حکومت اسلامی کرد با "هیچ چیز قابل مقایسه نیست" . 🔹 برجستگی به همه ی علما داشت و "ماهیت بخشی و هویت بخشی به همه ی ارکان دین بود" 🔹 و این چیزیست که مقام معظم رهبری با خون و دل ازش مراقبت میکند و در همه ی نطق ها از امام برای پایگذاری حکومت اسلامی استنباط میکند. 🏴🏴🏴🏴🏴 سالروز ارتحال امام خمینی( ره) به همه عاشقان آن امام بزرگوار تسلیت باد 🏴🏴🏴🏴🏴 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🍃 ✍سخن شهید: اگر نتوانستم رهبر را ببینم،مهم نیست. مهم این است که فرمانش باشم و رهبرم از من راضی باشد.😇 ما رهبر را برای دیدن نمیخواهیم،ما رهبر را برا کردن.☝️ 🌹 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌟 🌟 3⃣ 3️⃣ روز تـا عیدالله الاکبـــر، بـــزرگ غدیـــر باقــی مانده است... ✅ اَلا اِنَّهُ لا اَمیرَالْمُؤْمِنینَ غَیْرُ اَخى هذا، اَلا لاتَحِلُّ اِمْرَةُ الْمُؤْمِنینَ بَعْدى لِاَحَدٍ غَیْرِهِ. ✅ هان بدانیــد، هرگـز به جـز این برادرم (امام علی ع)، کســی نبایــد خوانده شــود، هشــدار که پس از من امارت مؤمنــان برای کســی جـــز او روا نباشــد . 📚فرازی از بخش سوم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👈مبلغ باشیـــد http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
اﻣﺎﻡ ﺧﻤﻴﻨﻲ (ﺭﻩ) ﺩﺭ ﻛﻼﻡ ﻓﺎﺭس: 🌹 حجت الله آذر پيکان : براى عزت و پيشرفت اسلام در همه ابعاد از امام خمينى بايد تبعيت كرد. فرمانهاى او مسلما و قطعا مورد رضايت امام زمان كه همان رضايت رسول الله و خداوند عزوجل حاصل است مى‌باشد. امام امت امروز عطيه و هديه خداوند است كه بملت ما ارزانى فرموده است و مى‌توانيد در همه زمينه‌ها براى ما اسوه و الگوى سازندگى و خود سازى باشد 🌷 غلام علی توحیدی: ای ملت عزیز: همه ی شما را به تقوای الهی و در خط امام و اسلام بودن ، دعوت می کنم . فلاح و درستگاری شما را در جهاد علیه ستمکاران و ظالمان و حرکت در مسیر ولایت فقیه می دانم . 🍃🌷🍃🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * _نماز خواندیم زیر آتش دشمن. نمازی که در آن جمعی از عزیزانمان سر بر سجده عشق نهادند و هرگز سر از خاک بر نداشتند. انگار همرزمانم نماز را در دنیا آغاز کردند و سلام را در بهشت دادند. بعد از نماز و قبل از عملیات به سمت منطقه مورد نظر به راه افتادیم و هم آنجا مستقر شدیم. دست بالا رو به بچه‌ها کرد و گفت: شما بروید اما خودم را می رسانم. هوا تاریک شده بود و گلوله های منور خورشید های ناتمام بودند که می‌سوختند و تیرگی آسمان را رنگ می زدند و برای لحظاتی لرزان شب عملیات را روشن می کردند. گفتند کانال بکنیم. دست به کار شدیم .مشغول حفر کانال بودیم که از دور صدایی شنیدیم .مردی سوار بر موتورسیکلت به سمت مان میامد .به چند قدمی ما که رسید از موتورسیکلت پیاده شد .دست بالای خودمان بود. با بچه ها خوش و بش کرد. کیف کوچک به گردنش آویخته بود. _خداقوت براتون هدیه آوردم. از درون کیف بسته های کوچکی به ما دادو گفت: تربت اباعبدالله خاک کربلاست. کمی بعد عملیات شروع شد با آغاز حرکت رزمندگان و تاریک شدن هوا طبق معمول عراقی‌ها از شدت وحشت بدون وقفه منور می زدند و آسمان را روشن نگه می‌داشتند. یگانهای عمل کننده به تناسب طرح مانور و مأموریت‌های تعیین شده با اختلاف کمتر از یک ساعت ،با دشمن درگیر شدند. در قرارگاه عملیاتی کربلا نیروها در دو جناح چپ و راست در عمق پیشروی کردند و پس از انهدام نیروهای دشمن نظر به اینکه محور وسط پاکسازی نشده بود و نیروهای خودی از جناحین تهدید می شدند ،با نزدیک شدن روشنایی هوا، دستور داده شد که از ادامه پیشروی خودداری کنیم. همون شب ما خیلی از نیروهای ما را از دست دادیم و شهید دست بالا یکی از آن گلهای بود که چیده شد. البته عملیات تمام نشده بود .در اواخر روز چهارم که آخر عملیات بود، شدت برخوردها آنچنان بالا رفت که مجبور شدیم با نیروهای دشمن تن‌به‌تن بجنگیم. غلامعلی اونشب حس و حال عجیبی داشت نیمه های شب به سمت هدف هایی از پیش تعیین شده حرکت کردیم. شهید اسلامی نسب آخرین نفری بود که با او خداحافظی کردم. بعد از طی مسیر ۲۰ کیلومتری در عمق خاک عراق به آسانی می توانستیم تردد خودروها و تازه های عراقی را روی جاده مشاهده کنیم. کمی بعد در ادامه حرکت خود به طرف مغازه عراقی‌ها به سیم های ارتباطی تلفن برخورد کردیم. سیم ها را قطع کردیم دوباره به خودمان ادامه دادیم. بعد از طی چند متر ناگهان یک مین منور در برخورد با پای یکی از بچه ها روشن شد و همه زمین‌گیر شدند. عراقی‌ها به محض روشن شدن این منور به سمت ما تیراندازی کردند. بارش گلوله ها تمامی نداشت. بعد از کم شدن حجم آتش عراقی‌ها مجدداً به راه خود ادامه دادیم. پس از گذشت چند لحظه صدای انفجار شدیدی همه را مات و مبهوت کرد در یک لحظه متوجه شدیم که تعدادی از بچه ها بر اثر انفجار مین تکه تکه شده اند .یکی از با صدای بلند شهادتین می گفت و دیگری به پیشگاه اباعبدالله الحسین عرض ادب می کرد. http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
💠سیره شهیــــ❤️ـــــد با یارے دوستان و خیرین مبلغے را جهت ڪمڪ به فقرا جمع آورے ڪرده بودیم. یڪ شب با تهیه ی بسته هاے مواد غذایے در حال توزیع در بین خانواده هاے نیازمندان بودیم. 🌹 به درب خانه ای رسیدیم ڪه در آن خانواده ای با دو فرزند معلول، پدرے بیمار و مادرے رنج دیده زندگے می ڪردند. پس از آنڪه بسته ی مواد غذایے را به دست آنها دادیم گفتند: اینها از طرف چه ڪسے است؟! گفتیم از طرف شهید فریدونے.❤️🌹 با شنیدن نام محمد، شروع به گریه و زارے ڪردند.😭😭 بعد از مدتے گریه هق هق ڪنان گفتند. محمد درهفته چند بار به ما سر میزد با ڪودڪانم بازے میڪرد و آنها را استحمام میداد. از وقتی محمد شهید شده، ڪارمان زار است. ما خوبی او را فراموش نمے ڪنیم... 🌸🌿🌸🌿 🌹🍃🌹 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🔴نماز یکشنبه های ذیقعده فراموش نشود 🌱🍃🌱🍃 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
⭐️یادی از استاد شهید حاج علی کسائی⭐️ 🌷پدر ما، مرحوم حاج محمد کسائی، در بازار وکیل کسا( عبا) فروشی داشت. خودش همیشه یک عبا روی دوش و یک شب کلاه سفید هم روی سر داشت. مورد رجوع مردم بود و مسئله و حدیث می گفت. پدرمان از مداحان معروف شیراز بود و بعد از سخنرانی های شهید آیت الله دستغیب زیارت و دعا می خواند. علی، شب عید غدیر سال 1334 به دنیا آمد و به همین مناسبت نامش علی شد. ایام محرم و صفر، منزل ما مراسم روضه خوانی برپا بود، بسیاری از روحانیون معروف شهر و هیاتی های شیراز شرکت می کردند. مادر می گفت پدر هر وقت منبر می رفت و می خواست روضه علی اصغر بخواند، قنداقه علی را بلند می کرد و با قنداقه علی، روضه حضرت علی اصغر(ع) می خواند...روضه هایی که سال ها بعد، با حنجره پاره علی، در زندگی اش تکمیل شد... 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید | واکنش آیت‌الله خامنه‌ای وقتی برای اولین بار پیشنهاد رهبری پس از امام را شنید! 🔹امام خمینی(ره):من آیت‌الله خامنه‌ای را بزرگش کردم و او را می‌شناسم. 🔹آغاز ولایت ولی امر مسلمین جهان ، امام خامنه ای گرامی باد 🌱🍃🌱🍃 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌹 *میهمانی لاله های زهرایی* 🌹 💢و گرامیداشت سردار شهید سید محمد تقی موسوی 🔹با : حجت الاسلام قدوسی 💢 : کربلایی سید محمد موسوی : ◀️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام : ◀️ پنجشنبه ۱۸خرداد / از ساعت ۱۷ 🔺🔺🔺🔺 🔺🔺🔺 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb مبلغ باشید
🌷🕊🍃 گاهی از خیال من گذر میکنی… بعد اشک میشوی… رد پاهایت خط میشود روی گونه ی من چقدر خوبه که هستی چقدر خوبه که یادت عطرحضورت همیشه با منه❤ 🥀💔 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌟 🌟 2⃣ 3⃣ روز تا عیدالله الاکبر، باقی مانده است... ✅ اَوَّلُ النّاسِ صَلاةً وَ اَوَّلُ مَنْ عَبَدَ اللَّهَ مَعى.اَمَرْتُهُ عَنِ اللَّهِ اَنْ یَنامَ فى مَضْجَعى، فَفَعَلَ فادِیاً لى بِنَفْسِهِ. ✅ اولین نمازگزار و پرستش کننده ی همراه من است ، از جانب به او دستور دادم تا (در شب هجرت) در بستر من بیارامد و او نیز فرمان برده، پذیرفت که جان خود را فدای من کند . 📚فرازی از بخش سوم شریف غدیر ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👈مبلغ باشیـــد http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🔰کنار سفره نشسته بودیم. توی ظرف جلو مرتضی یک تکه گوشت بزرگ بود. چشمم به مرتضی بود، تا این گوشت را دید بلند شد و بیرون رفت. بعد از غذا رفتم توی خطش و گفتم چرا گوشت را نخوردی؟ گفت خیلی دلم کشید. توی دلم گفتم شاید یکی دیگر هم توی دلش این گوشت را خواست و چشمش روی آن باشد. رفتم بیرون تا هم نفس خودم را کنم، هم اگر کسی آن را می خواهد بخورد. 🔰 خط زبیدات بودیم. تو سنگر نشسته بودیم. مرتضی گفت: دلم هوای ع کرده، من می خواهم برم مشهد! ازخطی که بودیم، رفت مقرتاکتیکی. از فرمانده اطلاعات 10روز مرخصی گرفت و رفت. روز بعد دیدم مرتضی برگشت. گفتم: تو مگه دیروز نمی خواستی بری مشهد؟ گفت چرا، دیروز دیروز بود امروز هم امروز! رفتم تاکتیکی مرخصی هم گرفتم تا دزفول و اندیمشک هم رفتم، اما انگار دلم گفت برگردم! همان شب مرتضی شهید شد! مرتضی اقلیدی نژاد 🌱🌹🌱🌹 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * شهدا را میدیدم .۴ نفر که گویی از مدتها پیش به خواب عمیقی فرو رفته بودند. ‌بی آنکه بخواهیم در میدان مین دشمن قرار گرفته بودیم .اما به لطف خدا عراقی‌ها هنوز متوجه حضور ما نشده بودند و تنها گاهی به طور پراکنده تیراندازی می‌کردند. تشنه شده بودم اما آبی نداشتم بچه ها زمین گیر شده بودند و هر لحظه ممکن بود عراقیها متوجه حضور ما بشوند.در آن شرایط سخت، بچه های گروه دست بالا را دیدم .خوشحال شدم .خودش کجا بود؟! به هر سمت که نگاه کردم ندیدمش. گردان بلاتکلیف مانده بود. _حالا چیکار کنیم؟ _تخریب چی لازمه نگاهی به اطراف انداختم همه شهید و زخمی شده بودند ۴ نفر بیشتر نبودند. _تخریبچی ها شهید شدند _چیکار کنیم؟ _نمیشه صبر کرد. مرحله سر وظیفه ای که به عنوان تخریبچی برادرم بود داوطلب شدم. به سمتشان رفتم و گفتم: من میتونم! به کولی هم اشاره کردم و گفتم :تجهیزات هم دارم. آن شب خبری از نور مهتاب نبود .ابری تیره آسمان را پوشانده بود و تاریکی مطلق دشت را فرا گرفته بود و تنها منورهای عراق بود که هر از چند گاهی، در فاصله دور ازما شلیک می شدند و آسمان منطقه را روشن می کردند. در همان لحظه ها هزاران اندیشه به فکرم خطور نمی کرد یادم افتاد به صحبت‌های دست بالا که میگفت :«هر وقت ترسیدین به خدا پناه ببرید .ذکر خداوند تبارک و تعالی با بالاترین و بهترین آرامش بخشه» _لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم آستین دست چپم را بالا زدم تا در برخورد با سیم های کششی راحت تر بتوانند آن را تشخیص دهم و با دست راست نیز در تاریکی به دنبال مین های فشاری میگشتم .چند لحظه نگذشته بود که شیئی را احساس کردم. با دقت بیشتر متوجه شدم که سیم مین های کششی است. شکر خدا را بجا آوردم و کار خنثی سازی را آغاز کردم. _چیزی شده؟! _اشتباهی وارد میدان مین شدیم. _یعنی چی؟ _به خاطر اشتباه راهنما از عرض میدان مین وارد شدیم .حالا مجبوریم این های زیادی را خنثی کنیم! _میتونی انجامش بدی؟! _انشاالله سرانجام پس از خنثی کردن تعدادی از آنها، معبری باز شد. به بقیه اشاره کردم. _معبر آماده است. رزمندگان به راه افتادند دوباره مین ها را خنثی کردم. _خدا قوت پهلوان! میخواهی کمکت باشم؟! _عالیه بسم الله! http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫 امام خامنه ای روحی فداه: نکته‌ای که در قضیه‌ی وجود داشت این بود که در مقابل این کشتار بیرحمانه‌ هیچ نهادی از نهادهای دنیا، از این سازمانهای به‌اصطلاح حقوق بشر، زبان به اعتراض نگشودند. 🗓 ۱۳۹۲/۰۳/۱۴ 🌱🍃🌱🍃🌱🍃 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
⭐️یادی از استاد شهید حاج علی کسائی⭐️ 🌹سال 52، علی رشته کارشناسی ادبیات عرب دانشگاه فردوسی مشهد قبول شد. حضور در جوار امام رضا(ع) و استفاده از اساتید بزرگ مشهد، گام بزرگی در ساختن شخصیت او بود. هم اتاقی بودن با علی انصاریان، برادر شیخ حسین انصاریان، استفاده از منبر های آیت الله خامنه ای، آیت الله فلسفی، شهید هاشم نژاد و میرزاجواد آقای تبریزی و در کنار آن انس با نهج البلاغه در ابتدای جوانی از او یک استاد و سخنور کامل ساخت. بهترین توصف این برهه از عمرش، درخواست دعایی است که خطاب به مادرش در یکی از نامه هایش نوشته است:مادر عزیزم، فرزندت زیر سایه امام هشتم(ع) در سلامتی و خوشی به سر می برد... دعائی بکن که خداوند به برکت امام هشتم، آدمش کند تا بتواند آدم بسازد و دیگر به حرفش بی اعتنائی نکنند. شاید اجابت دعایش این باشد که 200 نفر از دوستان و شاگردانش که تحت تأثیر کلامش بودند، در طول دفاع مقدس به شهادت رسیدند... 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
‍ 🌷ساعتی برای خدا🌷 گفتم: با فرمانده تون کار دارم گفت: الان ساعت 11 هست ملاقاتی قبول نمی‌کنه! . رفتم پشت در اتاقش در زدم گفت: «کیه؟» گفتم: مصطفی منم... سرش را از سجده بلند کرد؛ چشم هایش سرخ و رنگش پریده بود... نگران شدم! ✳️گفتم چی شده مصطفی؟ خبری شده، کسی طوریش شده؟ دو زانو نشست سرش را انداخت پایین، زل زد به مهرش گفت: یازده تا دوازده هر روز را فقط برای خدا گذاشتم! از خودم می‌پرسم کارایی که کردم برای خدا بوده یا برای خودم... 📚برگرفته از کتاب مصطفای خدا. 🌱🌷🌱🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🍃 مسیر افلاڪ✨ از خاڪ می‌گذرد خاڪے شوید تا آسـمانے شوید ... 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75