12.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 ببینید
| سردار سلیمانی: نگین انگشتری من از شیشههای حرم امام رضاست که از انفجار [۳۰خرداد۷۳] بهجای مانده...
#ﺷﻬﻴﺪﺣﺎﺝ ﻗﺎﺳﻢ ﺳﻠﻴﻤﺎﻧﻲ
#ﻭﻻﺩﺕ اﻣﺎﻡ ﻋﺸﻖ 🌸
🌹🌷🌹🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ
#فرمانده_گـردان_امام_رضـا(ع)کہ_پیکہ_مطهرش_بہ_زیارت_حضـرت_رفت
🌺🌹🌺🌹🌺
مےگفت :می ترسـم آخر عقـب بمانیم و به خیل این شهـدا نرسیم .
می ترسـم فردا فرمـانده گـردان امام رضا(ع)ﺷﺮﻣﻨـﺪﻩ ﺧـﺎﻧﻮاﺩﻩ ﺷﻬﺪا ﺑﺸﻮﺩ 😔 .
آه رضا جان قـربان غریبیـت آقا ....😭
وبعدبغـض غریبےکردوقطـره اے اشـک برگـونه هایـش غلتیـد.
ازیک طرف چشم به عملیات فردا دوخته بودوازطرف دیگردل وجانش درزیرگنـبدطلایـی امام رضا(ع) پرپرمیزد.
فرداےعملیات اولین خبرےکہ مثـل موج انفجارتوےمنطقـہ پیچیـد،خبر #شهادت ابراهیـم بود.
تلاش بچه هابرای پیـدا کردن پیکرمطهرش بےنتیجه ماند .
بہ گمانم بازمثل دفعه پیش پلاکش را دورانداخته بود .
امـاچنـدروزبعـدهمه چیزتمام شد. خبر ابراهیـم را از #مشهـد آوردند ....
باورش سخت بود...
بچه های ستاد معراج هم باورشان نمی شد که تابوت فرمانده گردان امام رضا «ع» را باشهدای مشهدمقدس اشتباه بگیرند .
به هر حال اشتباه یا درست پیکر چاک چاک ابراهیم به مشهد رسیده و ضریح مطهرآقارا هفت بار طواف کرده بود و اگرپیگیرے بچه های لشکر نبوداو برای همیشه درجوار قبرآقاومولامون امام رضا «ع» آرام مِےگرفت .
🌺🌷🌺🌷🌺
#ﺷﻬﻴﺪاﻣﺎﻡ_ﺭﺿﺎﻳﻲ
#سـردارشهیـدابراهیـم_باقرے
#فرمانده_گردان_امام_رضا (ع)🌹
#شهداےفــارس
#محل_قبرمطهر:کازرون
☘️🌺☘️🌺☘️🌺
ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺩﺭ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺳﻬﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ
..,...........
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪا ﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ
💠شهید مجید پازوکی :
🍃🌸#آدم ها سه دسته اند:
خام،
پخته،
سوخته
🍃🌸خام ها که هیچ❌
🍃🌸پخته ها عقل #معیشت دارند و دنبال کار و #زندگے حلالند
🍃🌸سوخته ها #عاشقند،❤️
#چیزهای بالاترے مےبیینند👌 و مےسوزند که تو همان عشقِ آخر، خودش هم سوخته.
#شهید_مجید_پازوکی🌸🍃
🍃🌹🍃🌹
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﮔﻠﺰاﺭﺷﻬﺪا:
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪﻳﺎﺩﺷﻬﺪا ﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
📲 سردار سلیمانی:
دفاع از حرم حضرت زینب(س)
دفاع از حرم #امام_رضا(ع) در ایران هم هست✊
#ولادت_امام_رضا(ع)🌸
#سردار_دلها♥️
🌹🍃🌹🍃
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﮔﻠﺰاﺭﺷﻬﺪا:
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#یڪی❗️
از #دنیـ🌎ـا دل💓 ڪند و
رفت زیارت حرم🕊
💥رو سنگ #مزارش نوشتن
#شهید_مدافع_حرم...
#یکی مثل #من👤
اسیرِ دنیاست
باید بشه سهمش فقط
دیدن عکسای #شهدای مدافع حرم😔🌹
🍃🌹🍃🌹
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﮔﻠﺰاﺭﺷﻬﺪا:
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪﻳﺎﺩﺷﻬﺪا ﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
#برات_شـــهادت..
🌹🌷
گفت بابا این بارکه مشهد بودم از امام رضا اجازه گرفتم!
گفتم اجازه چی؟
شرم کرد،سرش را پایین انداخت.
گفتم اجازه برا شهادت؟
گفت آره!
گفتم وقتی آقا اجازه داده من کی ام مانعت شوم،برو بسلامت!
🌹🌷
#ﺷﻬﻴﺪ اﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎﻳﻲ ﺷﻴﺮاﺯ
#شهیدرضاپورخسروانی
#شهدای_فارس
سمت: معاون مخابرات لشکر 19 فجر
🌹🌷🌹🌷
#کانال گلزار شهدا
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
نشـــر دهید
❣ #سلام_امام_زمانم❣
صبــ☀️ـح یعنی ...
#تپشِ قلبِ زمان
درهوسِ دیدنِ تــــ❣ـــــو
که #بیایی و زمین
گلشنِ🌺 اسرار شود
#سلام آرزویِ زمین و زمان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﮔﻠﺰاﺭﺷﻬﺪا:
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#رفیق
#نگاه_شهید❣️
و این #شهید است که
دست بر قلبت♥️ گذاشته
تو را #انتخاب کرده
#افتخار کن که به چشمش آمدی
و خریدنی شدی😍
عاشقانه که ادامه بدهی
این بار #خداوند
خریدارت خواهد شد👌
#شهید_اسماعیل_خانزاده
#سلام_صبحتون_شهدایی🌺
🌹🍃🌹🍃
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﮔﻠﺰاﺭﺷﻬﺪا:
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪﻳﺎﺩﺷﻬﺪا ﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #نماهنگ| به تو بدهکارم
✨تو همین حرم چه گرههایی که وا شدن
✨تو همین حرم چه کسایی سر به راه شدن
✨خیلی از اینجا مسافر کربلا شدن
#پیشنهاد_دانلود
#ﺩﻟﻤﺎﻥ ﺣﺮﻡ ﻣﻴﺨﻮاﻫﺪ
🌹🌷🌷🌹
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#براساس_زندگی_شهیدان_ایزدی
#نویسنده_مریم_شیدا
#منبع_کتاب_مرابه_مسیح_بسپار
#قسمت_سیزدهم
وقتی میرفتم آمریکا دوست داشتم ببینمش ،اما نشد .رفتم در خانه شان نبود. مادرش گفت که رفته راهپیمایی !آن روزها، روزهای پر همهمه ای بود .هر روز مردم می ریختند توی خیابانها و شعار میدادند. پاپا میگفت :این بار سقوط رژیم حتمی است و کودتا توی ایران دیگر جواب نمیدهد. شاه دیگر بر نمیگردد.
سوار ماشین دوست پاپا که بودم ،چشم دوختم به ته کوچه شاید خسرو را ببینم. حتی نرگس را !اما ندیدم. من بدون خداحافظی از خسرو رفتم و بدون اینکه به او بگویم کجا میروم به سفری اجباری!! سفری که مرا از تمام تعلقات هم جدا کرد.
بغل مسجد مغازه مش کاظم بود. زمستان ها جلوی در مغازه می نشست درآفتاب . جای دنج بازی فوتبال جلوی مغازه او بود.گاهی دور از چشم پاپا با بچههای محل فوتبال بازی میکردم .من میشدم دروازهبان. کسی خیلی دوست نداشت دروازه بان باشد. چون غریبه تر بودم من را میگذاشتند دروازهبان .خسرو خط حمله بود و دروازهبان تیم مقابل از شوتهای خسرو میترسید ترجیح می داد گل بخورد تا شوت های محکم خسرو بدنش را بچرزاند.همیشه از بچه ها فحش و بد و بیراه میخورد. گاهی هم که تعداد گل ها زیاد می شد آنقدر متلک بارش میکردند که قهر میکرد و میرفت.مش کاظم از اینکه ما جلوی مغازهاش بازی میکنیم ناراحت بود .خسرو هم از عمد توپ را شوت میکرد توی وسایل جلوی مغازه مش کاظم تا ساکتش کند. از حرص خراب نشدن چیز هایش مشغول جمع کردن میشد .وقتی مشکل از جمع کردن فارغ می شد دوباره غرغر هایش را از سر میگرفت بعضی وقتها هم خود خسرو بعد از بازی میرفت کمکش وسایلش را جمع کند. می گفتم :« نه به آن شوت هایت و نه این کمک کردنت!» میخندید و میگفت:«چیکار کنم از غرغر کردن هایش خوشم نمیآید ،ولی خوب گناه دارد بخواهد تنها وسایل مغازه اش را جمع کند»
توی مغازه نگاه می اندازم. اولین چیزی که در قاب نگاهم می نشیند، عکس مش کاظم با قاب دور طلایی فلزی. این قاب آن وقتها هم توی مغازه اش بود. خسرو گاهی سر به سرش میگذاشت و میگفت :«مش کاظم تو که هنوز زنده ای! چرا عکست را گذاشتی توی مغازه؟!» او هم در جواب میگفت :«من که اولاد ندارم. خودم گذاشتم تا وقتی مُردم و مغازه دست کسی دیگر افتاد. عکسم را ببینند برایم فاتحه بخوانند.
خسرو میخندید و میگفت:« نگران نباش مش کاظم.من و بچه های محل هستیم. نمیگذاریم روحت بی فاتحه بمونه »و بعد زل می زد به قاب عکس می گفت:« لااقل یک عکس مهربون میگرفتی که آدم رغبت کنه برات فاتحه بخونه.فکر می کنم مش کاظم این عکس را موقعی که از فوتبال بازیهای ما شاکی بوده رفته گرفته.»
نوار مشکی دور قاب نشان میدهد که کاظم دیگر توی این دنیا نیست. شاید این نوار هم کار خسرو باشد. همیشه میگفت:« مشتی وقتی مُردی یه نوار مشکی میزارم کنار عکست تا مردم بدونن مردی! خسرو به شوخی میگفت اما مش کاظم دعای خیر می کرد می گفت:« خیر از جوونیت ببینی پسر.»
صدایی از داخل مسجد به بیرون می آید. «با نوای کاروان، بار بندید همرهان ،این قافله عزم، کرب و بلا دارد»
صدای بوق ممتد ماشینم را از جا می کند.
_کاکو، قربون دستت میری اونورتر تا این ماشین رو کج کنیم بریم به کار و زندگیمون برسیم؟!
صدای راننده وانت است. خودم را میکشم به کناری. مردی جوان کنار راننده نشسته و سر و تیپش نشان میدهد نظامی است.
_ببخشید من دنبال یه نفر میگردم .شما میتونید به من کمک کنید؟!
_بفرما اخوی در خدمتم!
_دنبال خسرو ایزدی میگردم.
جوان چند باری ایزدی را زیر لب تکرار میکند و میگوید :«ها !!ایزدیها از بچه های پایگاه مقاومت همین مسجد هستند.
_خوب الان هستن؟!
_والا تا اونجا که من خبر دارم جبهه هستند. فکر کنم یکیشون شهید شده باشه!
دلم میریزد!
_کدومشون؟!
_ اسمش رو یادم رفته. اما یکیشون شهید شده. از بچه ها شنیدم. راستش من از بچه های اینجا نیستم.
_چطوری میتونم پیداش کنم؟!
_میتونی صبر کنی فردا شب از بچه های پایگاه بپرسی. مثل اینکه قراره عکس شهید را بیارن بزنند توی مسجد. حتماً نشونی از خانوادش دارند .شایدم از دوستانش کسی باشه.
راننده عصبی و غرولند کنان پایش را روی گاز می گذارد و می رود. جوان سرش را از ماشین بیرون می دهد و بلند می گوید:« حدود ساعت ۹ شب بیایی بچه ها هستند» دستش را تکان میدهد و ماشین دور می شود.
توان ایستادن روی پاهایم را ندارم. اگر آن کسی که میگفت شهید شده خسرو باشد؟!!!
وانت بار و جیپ که میروند، دور مسجد خلوت و صدا هم قطع میشود . تا به خودم می آیم در هایش بسته می شود. بی اختیار به سمت خانه خسرو میروم. پشت مسجد مشیر بعد از طاق شیر.
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#براساس_زندگی_شهیدان_ایزدی
#نویسنده_مریم_شیدا
#منبع_کتاب_مرابه_مسیح_بسپار
#قسمت_چهاردهم
دستم را به سمت زنگ میبرم. مانند آن وقت ها منتظرم تا خسرو در چار چوب در جا بگیرد و دستهایمان در هم گره بزند و با خودش ببرد داخل خانه .و بگوید تا نیایی یک چایی بخوری نمیزارمبری .و مرا بکشاند داخل اتاق کوچک شان و از قوری روی علاالدین نفتی برایم چای بریزد .و آنگاه بنشیند از کتاب مقدس برایم از مسیح بگوید .برایم عجیب بود که او به مسیح اعتقاد داشت .میگفت :مسیح پیامبری بوده که برای هدایت انسانها آمده .از مریم می گفت که چطور خدا اراده کرده تا مریم بدون داشتن همسر عیسی را باردار شود .از رکوع مریم همراه نمازگزار ها می گفت .از تهمتهایی که به مریم میزدند. از چیزهای دیگری هم میگفت که من تا به حال نشنیده بودم. میگفت که بارداری مریم معلوم نبوده و میگفت مریم از نخلی خرما می خورده که خودش به زمین می ریخته و از تشنگی زیر پای عیسی چشمه آب جوشیده.
چقدر با آب و تاب برایم تعریف میکرد و من سراپا گوش می شدم انگار او یک مسیحی الاصل باشد.
_چی میخوای جوون؟!
پیرمردی جلوی من ایستاده است نمی دانم چه بگویم که ادامه می دهد: «اینجا تکیه امام حسین است خونه یکی رو میخوای؟! ایزدی ها که رفتند اینجا را دادند برای تکیه»
وقتی هردومان در انزجار و درد بودیم من می گفتم یا عیسی مسیح و خسرو میگفت یاحسین ! مسیح را خوب میشناخت ولی من حسین او را نمی شناختم تنها می دانستم وقتی روزهای قتل این آقا می آمد، محل سیاهپوش می شد .مردها هماهنگ با صدای سینه و زنجیر ها نوای قشنگی به صدا در می آوردند و اسمش را صدا میزدند :«حسین.. حسین.. حسین» پا نمی گذاشت در این شبها پایم را از خانه بیرون بگذارم. صدای شور مردم محله را از جا می کند وقتی صدای یا ابوالفضل ها بلند می شد، نمی دانم چه حسی در درونم در قلیان میافتاد و با بردن نامش به لرزه درمی آمدم.
هر وقت از خسرو از محرم و امام حسین میپرسیدم میگفت: برنابی !وقتی به دنبال راه نجاتی می گردی، چه کسی را صدا میزنی؟!
دست به صلیب می بردم و میگفتم :«عیسی مسیح!»
خسرو هم در جواب میگفت:« ما هم برای اینکه از خودمان را گناهانمان نجات پیدا کنیم حسین را سلام میدهیم و کوتاه ترین راه برای نجات ما از گناهان و گرفتاری هاست»
_حسین کیست؟ حسین مثل مسیح است؟!
_حسین نامش و ذکرش مثل معجزه مسیح است که مرده را زنده میکند و کور مادرزاد را شفا می دهد حسین برای ما الگو است. الگوی ایستادگی و مقاومت. تا اجازه ندهیم کسی به ما ظلم کند و در برابر ظالم بایستیم. بنابراین اگر ما با شاه و استکبار مخالفیم ،چون حسین امام ماست و تا وقتی حق و باطل وجود دارد، حق باید در برابر باطل بایستیم.حسین به ما درس شهادتطلبی داد تا از مرگ نترسیم حسین کشتی نجات ماست.
_نجات از چه چیزی؟!
توی چشم هایش اشک حلقه میزد و برایم حکایتی تعریف می کرد که هنوز در خاطرم مانده می گفت: «شخصی بود که چندان مقید به احکام شرعی که مسلمانان باید انجام بدهند ،نبود.مثل دستوراتی که توی کتاب مقدس شما آمده. اما وقتی به بیرق امام حسین میرسید سلام می داد .
وقتی از دنیا رفت توی پرونده عملش میبینند که این آدم جهنمی است .فرشته ها آن را میگیرند تا به جهنم ببرند .که چشمش به بیرق امام حسین میفته و میگه من باید سلام بدم چون همیشه با دیدن این بیرق سلام میدادم. که میگن نمیشه .کارتو تمامه.باید به جهنم بری! حضرت صدای آنها را می شنود و می فرماید گفتگوی شما برای چیه ؟؟!فرشته ها نامه عمل اون شخص را به حضرت نشان می دهند. حضرت نگاه میکنه و نامه را به ملائکه پس می دهد.ملائک دوباره اون شخص رو میبرند که متوجه میشن دارند به سمت بهشت میروند !دوباره به پرونده آن شخص نگاه می کنند و می بینند حضرت زیر نامه نوشته« یا مبدل السیئات بالحسنات »کسی که بدی ها را به خوبی ها تبدیل میکنه کشتی نجات یعنی همین! یعنی کسی که خدا به خاطر او بدی ها را به خوبی ها تبدیل میکنه! راه رسیدن به خدا با حسین آسون تره»
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb