eitaa logo
گلزار شهدا
5.9هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
2.4هزار ویدیو
50 فایل
〖بِسم ربّ شھدا🌿〗 •گلزار شهدا •شیراز "اگر شهیدانهـ زندگـے کنی شهادت خودش پیدایت مـےڪند..." _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،ولے‌‌باحــفظ‌ آیدی و لوگو✌🏻 ارتباط با ما🔰 @Shohada_shiraz
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹ســید آرام نزدیک شــد و بے جلب توجه خــم شــد و دســت دوستــم را که به ماشــین تڪیه داده بود را بوسیــد. دوستــم با عصبــانیت گـفت: این چه کاریه ســـید! خندیـــد و گفــت:وقتی امام می گوید من دســت بسیجے ها را مے بوســم، ما باید پای بسیجی ها را ببوســیم! 🌹 🍃🌹🍃🌹🍃 ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺩﺭ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺳﻬﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ ..,........... : ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🔹 ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺳﺒﺖ ﺭﻭﺯﻣﻬﻨﺪﺱ .... 🌷 قبل از عملیات همه دور هم نشسته بودیم. کمال به مادر گفت, مادر, شش تا پسر داری, سه تا بزرگه برای خودت, سه تا کوچیکه را بده برای خدا... مادر گفت راضیم به رضای خدا... کمال و یکی از پنج شخص شاخص توپخانه سپاه مهدی , فرمانده ستاد قرارگاه و لشکر فجر جمال ظل انوار دامپروری, جهادگر و فرمانده گروهان... هر سه برادر در یک شب, در یک ساعت شهید شدند... ﻣﻬﻨﺪﺳﻴﻦ ﺯﻣﻴﻨﻲ ﻛﻪ ﺁﺳﻤﺎﻧﻲ ﺷﺪﻧﺪ😞 صلوات 🌹 🍃🌷🍃🌷 : ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
دیدم با یه قاب آلومینیومی آمد توی ساختمان سپاه. قاب را نصب کرد زیر عکس شهدا. رفتم جلو دیدم عکس خودش و حاج شیرعلی هست. زیرش نوشته بود در انتظار شهادت حاج خسروازادی, حاج شیرعلی سلطانی! بالاخره هم با هم, شهید شدند. 🌹🍃🌹 هدیه به شهیدان خسرو ازادی و حاج شیرعلی سلطانی 🌹🌱🌷🌱🌹 : ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷بمناسبت مراسم گرامیداشت شهید کامیاب امروز در گلزار شهدای شیراز 🌷نگاهش به آسمان است. یاد حاج شیرعلی ﺳﻠﻂﺎﻧﻲ از ذهن و فکرش بیرون نمی رود. شهادت حاج شیرعلی برایش عجیب نبود، نه برای او برای هیچ کدام از دوستان حاج شیرعلی دور از ذهن نبود، حتی اینکه گلوله آرپی جی بیاید و سرش را ببرد هم برایش دور از انتظار نبود، اما اینکه دو روز از است پیکر حاج شیرعلی در آفتاب، روی رمل های داغ افتاده آزارش می داد. از وقتی خبر شهادت حاج شیرعلی را شنید، روی پا بند نبود که جنازه حاج شیرعلی برگردد، خودش چند بار رفت، اما نشد که نشد... در حال و هوای خودش بود که چشمم به رسول قائد شرف افتاد که با عجله به سمت مقر فرماندهی می رفت. جلویش را گرفت. - حاجی برام یه دم می گیری؟ - خبریه؟ - به آسمان نگاه کن، حوری ها را نمی بینی؟ حاج رسول چشم در آسمان چرخواند، شانه ای بالا انداخت، صدایش را صاف کرد و خواند: ای کامیاب، ای کامیاب به کام خود رسیدی از دوستان خود بریدی... جواد شروع کرد همراه با نوحه من در آوردی حاج رسول سینه زدن. حاج رسول که با خنده دور شد، باز رفت در حال و هوای خودش. دوست داشت به مادرش فکر کند، مادری که در یتیمی او را بزرگ کرد، خیلی او را دوست داشت، اصلاً اگر گاهی دل از جبهه می کند به خاطر دیدن مادرش بود، اما باید از مادر هم دل می کند. بار آخری که می آمد مادر خیلی اصرار کرد بماند. می دانست خانواده اش به بودن او نیاز دارند و با تنگدستی دست به گریبان. لبخند نمکینش را نثار مادر کرد و گفت: مادر، خیلی دوستت دارم اما خدا را بیش از همه دوست دارم، شما هم تا خدا را داری نگران نباش! چند روز پیش هم، قبل از عملیات زنگ زد و خداحافظی آخر را با او کرد و گفت منتظر من نباش. به روستای رقابیه نزدیک می شد و همچنان چشمش به آسمان بود. زندگی اش که توأم بود با سختی از جلو چشمانش رژه می رفت. اینکه چه طور چرخش روزگار یک کارگر شیشه بر را به یک فرمانده کارکشته نظامی تبدیل کرده است. یاد خواب دیشبش که می افتاد چشمش به سمت آسمان می گشت و در آسمان می چرخید. دیشب توی سنگر از خستگی عملیات به خواب رفته بود. روز پیش شرایط سختی را پشت سر گذاشته بود. گردانش از همه طرف زیر آتش بود. همه را فرستاد عقب، اما خودش در برگشت دو دل بود. دل داد به قرآن کوچک جیبی اش. جواب استخاره اش عقب نشینی بود، عقب نشست. از خستگی کف یک سنگر بی هوش شد که خواب مولایش را دید و مژده ای که امرزو محقق می شد... گرما عرق را از چهار ستون بدنش جاری کرده بود. به کنار رودخانه رسید. حاشیه رودخانه، با چمن هایی که تازه سر از زمین بیرون زده بودند هاشور خورده بود. چند دست لباس خاکی، گوشه ای روی چمن ها افتاده بود. سر و صدای بچه ها از درون آب می آمد. خودش را تا لبه رودخانه کشید. قبل از هر کس جثه درشت عبدالله رودکی که یک سر و گردن از بقیه بلند تر بود به چشمش نشست. هاشم نظرعلی، احمد کشاورز، سید حجت حسینی هم بودند. همه فرمانده گردان های تیپ بودند. از شر گرما و خستگی این چن روز به آب زده بودند. صدای حاج عبدالله بلند شد: - به به، آقا جواد. چه عجب رسیدی، زودباش بیا تو آب... چند نفر دیگر هم اصرار کردند. جواد خندید. نگاهش را از آب رودخانه به آسمان چرخواند و خندید و گفت: خیلی خامید، من الان حوریه های بهشتی را می بینم که با لیف و صابون منتظر ایستاده اند تا من شهید شوم و مرا غسل بدهند! خنده حاج عبدالله در موج های آب پیچید... خشک شده نشده، همه دور هم نشستند. کالک عملیات فتح المبین وسط فرماندهان پهن شد. جواد خودش را کنار هاشم و حاج عبدالله جا کرد. عبدالله هنوز از حوریه های لیف به دست می خندید! سر همه روی نقشه خم شده بود که صدای مهمانی ناخوانده آمد. چشمش به آسمان کشیده شد، خمپاره به مرکز جمع آنها می آمد. فرصتی نشد تا از هم جدا شوند. موج انفجار همه را از زمین کند. چشمش به زمین بود و یاد الهامی که شب گذشته به او شده بود: زمین شوش رنگ و بوی کربلا دارد... صدای یا زهرا و یا حسین را در زمین و هوا از دوستانش می شنید و خود هم همنوا با آنها می گفت. ترکشی سر هاشم را برد، ترکشی سید حجت و احمد کشاورز را به دست بهشتی ها داد، ترکشی هم حاج عبدالله را به زمین دوخت. یکی دو تا از بی سیم چی ها را هم ترکش بی نصیب نگذاشت به فرماندهانشان سپرد و جواد، ترکشی که بازویش را برید، نوید از اجابت دعاهایش داشت... چمن های تازه روئیده، شده بود فرشی قرمز برای استقبال حوریه های بهشتی از جواد و دوستانش... 🌷🌾🌷 فارس سمت: فرمانده گردان شهادت: 4/1/1361 – عملیات فتح المبین - رقابیه 🌷🍃🌷 : ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌸 فرازی از وصیت نامه🌸 به نام خداوندی که اول می بخشد و بعد مهربان است ضمن این که می بخشد مهربان هم هست ◾️ زیر بار ظلم نروید چون اول خود شما ضرر میکنید. چون اگر شما مظلوم واقع نمیشدید ظالم ظلم نمی کرد ◾️مسجد،نماز جمعه وجماعت،مخصوصا نماز اول وقت،قرائت قرآن کریم با معنی هرروز را ترک نکنید، با جماعت باشید که دست خدا با جماعت است. ◾️شفاعت شهدا شامل حال کسانی که پیرو ولایت نیستند نمیشود هرچند اقوام نزدیک باشند... کوهجانی 🕊 🌹🍃🌷🌱🌹 ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺩﺭ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺳﻬﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ *** : ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
.... 🌷صدام حسین برای تحقیر کردن خلبانان ایرانی در تلوزیون عراق گفت:به هر جوجه کلاغ (خلبان ) ایرانی که بتواند به ۵۰ مایلی نیروگاه بصره نزدیک شود حقوق یک سال نیروی هوایی عراق را جایزه خواهم داد. تنها ۱۵۰ دقیقه پس از این مصاحبه صدام،علی به همراه شهید عباس دوران و شهید علیرضا یاسینی نیروگاه بصره را بمباران کردند! در یک مستند جنگی، معاون نیروی هوایی امریکا خطاب به صدام گفت: آسمان ایران عقابهایی همچون علی خسروی و عباس دوران دارند باید خیلی مواظب بود! 🌹 🌷🥀🌷🥀 : ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪاﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
⭕️ ⭕️ ☝️از خیابان آرام آرام در حال گــذر بودم! 🌸 در اولــین کوچـہ کہ یا مهدے داشــت حسینے را دیدم.... عبــدالحمید با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامــم را صـــدا زد! گفت: اگہ یک به طرف امــام زمان عج بردارے امــام صــد قدم بہ طرف شمــا مے آید! ! چه کردی...چــند قدم بہ طرف امــام زمانت بر داشتے؟؟ جوابــی نداشــتم؛ســر به زیر انداخــته و گذشــتم...😔 🌸دومــین کوچــہ محــمد اسلامے نســب ؛ پرچم ســبز سلام الله علیها بر سر این کوچه حـــال و هـــوای عجیبے رقـــم زده بود! انگار همین جا بود... محـــمد آمد! صدایم زد! گفت: سفارشـــم توسل بود به ائمــہ اطــهار بخصــوص بود.. چه کردے؟ جوابے نداشتم و از از کوچه گذشــتم... ولے مےدیدم کہ تــا نــام بے حضـرت زهــرا (س) را بــرد جارے شد ...😔 🌸به سومین کوچـــه رسیدم! ... به صدایی ملایـــم،اما محکم مرا خواند! گفــت: و در کجای زندگــے ات قرار دارد؟!؟ چیزی نتوانستــــم جواب دهم! مے دانستــم خودش و هســت...زندگی این از تولد تا شهادت در غدیر رقم می خورد.. با چشماني که گوشــه اش نمناک شد! سر به گریبان؛ گذشتـــم... 🌸به چهارمین کوچــه! کوچـــہ ... مثل عکسهایــش ، لبخنــد بر روے لب داشــت بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفــت : با چــة کسانے تــا حالا ارتباط داشتے گفتم : ارتباط؟...خجالــت کشیــدم چیزے بگویمـ.... با خنده زیبایــش ادامہ داد: اصــل با خداســت !!! گفت اگر را انجــام دادي، را ســـروقت خواندے، را ترک کردے در زندگے پیروزے وگـــرنہ بقیــہ کشکــہ! همچــنان که دستــانم در دســتان شهیــد بود! عرق شرم از این شهید بر صورتم نشست . از او جدا شـــدم و حرفے برای گفــتن نداشتــم... 🌸به پنجـــمین کوچه و خـادم صادق رسیدم... صداي نجـــوا و شهــید می آمد! حاج منصــور ... ... کمیــل مے خوانــد.... چقــدر با اخلاص می خواند حضورم را متوجـــه اش نکردم! شدم،از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوے ام... از دعــا خواندنـــم گذشتــم...از امر معروف میگفت و تکلیف هر انسان و فهمیدم چقدر من بی عمل هستم ....😔 🌸ششمین کوچه بہ نام شهیــد عباس دوران.. با جذبہ بــود..ـ خودش یہ عده را جمــع کرده بود مشغول تــدریس بود!!!: مــبارزه با ،نگهـــبانے ، بہ سوے پرودگارو در راه دین... کــم آوردم... من کجا .. او کجا!! ... گذشتـــم.... 🌸هفتمین کوچه انگار مثل زینبیہ بود! بلـــه؛ عبداللہ اســکندرے... کنار اوهم شیبانے، همه مدافعــان حرم بودند ... عکــس هاے عزیزانشان در دستشان بود.... یکے پدر ، یکے مادر، یکے همســر چشمم به عکس فرزند علمدارے افتاد ... دختر بدون پدر چہ حالے دارد ؟! میخواستــند بگویــند: مـا تو این دوره و زمانہ از همہ چیزمــان .... تو چہ کردے؟ از کم کارے ام شــرمنده شــدم و گذشتم... 😔😔 دیگر ادامہ نــدادم.... از تا ! فاصله زیــــاد بود... دیگـــر پاهــایم رمـــق نداشت! افتــادم... خودم دیدم که با چه کردم! 🇮🇷 شهر کوچه های زیادی دارد با یاد غریبی که همچنان ناشناخته اند یک جملہ در ذهن دارم : ... شرمنده ام!!! 🌷🌺😭😭🌺🌷 🔴 *از کوچه پس کوچه های دنـــیا! بی شهدا،نمے تــوان گـــذشت...* ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── *ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺩﺭ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺳﻬﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ* ..,........... : ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
راز عدد 6⃣ و شهیدمدافع حرم فاطمیون از شیراز 😳😳 🌷🌹🌷🌹 1⃣تولد: میلاد امام صــادق ع (‌ششمین امام شیعیان) 2⃣ ششمیـن فرزند خانواده 3⃣ شـهادت :ایام شهادت امام صادق ع (امام ششم شیعیان) 4⃣قبر شهید : ششمین قبر در ردیف شهدای مدافع حرم فــاطمیون شیراز 5⃣اسمش همنام: امام ششم شیعیان ◾️🌷◾️ 🌹🌷🌹 : ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪاﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
🌷 همیشه به فقراکمک میکرد.میگفت:هیچ فقیری رادست خالی برنگردان! بعداز شهادتش،فقیری آمده بودپشت در.همه خانه را زیرو رو کردم چیزی درخانه نداشتیم .با خودم گفتم چطور به اوبگویم چیزی نداریم! ناگهان لحاف ها راریختم،بینش مقداری پول بود،باخوشحالی100تومنش رابه فقیردادم 🌱🌷🌱 جعفرتقی زاده 🌹🌱🌹🌱🌹 : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪاﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
که زمان شهادت و محـل قبر خود را نشــان داد.... 🌷🌹 🌷روز خاکسپارے شهیـد موزه بود. اکثر بچه هاے قدیم لشـکرجمع بودن... با حاج عبدالله به حسینیه گلزار شهدا تکیه داده بودیم. گفت فـلانی, این آب خورے رو می بینے؟ (و به اب خوری کنار مزار شهیدسپاسی اشاره می کرد.) گفتم :خــوب؟ گفت: هفته دیگه, جاے اون یه شهید دفن می کنید؟ گفتم کی؟ گفت:حاج عـبدالله رودکی!😳😳 گفتم :خواب دیـدے خیـر باشـه!😊 به چند نفر دیگه هم سپــرد. هفته بعدشد. شب خوابی دیدم که مطمئن شدم, خبــر بدی در راه است. تا خبرشهادتش امد. بعد هم گفــتن از تهران آمــده اند تا پیــکر حـاج عبدالله را ببــرن تهران.., بهشت زهرا! سریع خــودم را رساندم و با عصبانیت گفتم :مگــه نشــنیده اید امام فرمودند ملاک وصیت شهدا است! گفتن بله! گفتم: هفته پیش به من گفت کجا دفن شود, به چنــد نفر دیگر هم... چه جایے بهتر از کنار مجــید سپاسے! 🍃🌷🍃 حاج عبدالله رودکی 🌷🌱🌷 : ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪاﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
🌹 داشت وضو می گرفت |بهش گفتم : عبدالحسین الان برا ی چی وضو می گیری ؟ ﮔﻔﺖ : ﻣﻴﺨﻮاﻫﻢ ﺑﺸﻮﻡ ﺧﻴﺎﻟﻢ ﺷﻮﺧﻲ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ .. ﭘﻨﺞ ﺩﻗﻴﻘﻪ ﺑﻌﺪ ﺷﻬﻴﺪ ﺷﺪ : 18 ﺧﺮﺩاﺩ 60 , ﺁﺑﺎﺩاﻥ 🌱🌷🌱🌷 : ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷 👈به همه دوستان توصیه می نمـایم که را سرلوحه کار و حرکت خود قرار دهند ✔️چرا که راه آنان، ، ائمه و امام (ره) است. 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🔹 سال ۶۱ بود که وارد حوزه شدم و شدم هم درس و هم مباحثه محمد علی... محمد علی ۱۳ سالش بود با قد و قواره ای کوچک. بسیار شوخ و با نشاط. از وقتی فهمید از جبهه امده ام رهایم نکرد, می گفت تو مرد جنگی قرار است شهید بشی, عاشق شهادت بود. 🔹زمستان بود که با طلبه ها رفتیم جبهه منطقه عین خوش. هوا به شدت سرد بود, به خصوص شبها. اما نیمه شب که می شد, این نوجوان ۱۳ ساله, از سنگر می زد بیرون, مسافت زیادی را طی می کرد تا به اب برسد و وضو بگیرد, بعد به نماز شب قامت می بست. تقید هم داشت دوشنبه ها و پنج شنبه ها روزه مستحبی بگیرد. 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
* 🌷🌷🌷🌷🌷 وصیت نـامــه شهــید فرامرز بخشی پور : بر سنــگ قــبرم اســم مــرا ننویســید و بجــای آن حــدیث (ع) را که معلـــمم به من آموخته، بدهیـــد بنویســـند: (ان کــان دین محمــد لم یســتقم الا بقـتلی فیــاسیــوف خذیـنی) *اگــر دین محمــد(ص) تــداوم نمـی یابــد مگــر با کشته شــدن من، پس ای شمشــیر ها مــرا در برگیــرید.* من هم به پیروی از او فریاد می‌زنم؛ *اگر انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی تداوم نمی‌یابد، مگــر با کشــته شـــدن من، و اگر فرج مـــولایــم ولیعصــر(عج) نزدیک نمی‌شود مگــر با کشتــه شــدن مــن، ای رگـبارهــا و ای خمپـــاره‌هـــا مـــرا پـاره‌پـاره کنیــد.* پور🌹 🌹 : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 شـود اجرشهادت ببرید.
💢 (ع)کہ_پیکہ_مطهرش_بہ_زیارت_حضـرت_رفت🌹 مےگفت :می ترسـم آخر عقـب بمانیم و به خیل این شهـدا نرسیم . می ترسـم فردا فرمـانده گـردان امام رضا(ع)ﺷﺮﻣﻨـﺪﻩ ﺧـﺎﻧﻮاﺩﻩ ﺷﻬﺪا ﺑﺸﻮﺩ 😔 . آه رضا جان قـربان غریبیـت آقا ....😭 وبعدبغـض غریبےکردوقطـره اے اشـک برگـونه هایـش غلتیـد. ازیک طرف چشم به عملیات فردا دوخته بودوازطرف دیگردل وجانش درزیرگنـبدطلایـی امام رضا(ع) پرپرمیزد. فرداےعملیات اولین خبرےکہ مثـل موج انفجارتوےمنطقـہ پیچیـد،خبر ابراهیـم بود. تلاش بچه هابرای پیـدا کردن پیکرمطهرش بےنتیجه ماند . بہ گمانم بازمثل دفعه پیش پلاکش را دورانداخته بود . امـاچنـدروزبعـدهمه چیزتمام شد. خبر ابراهیـم را از آوردند .... باورش سخت بود... بچه های ستاد معراج هم باورشان نمی شد که تابوت فرمانده گردان امام رضا «ع» را باشهدای مشهدمقدس اشتباه بگیرند . به هر حال اشتباه یا درست پیکر چاک چاک ابراهیم به مشهد رسیده و ضریح مطهرآقارا هفت بار طواف کرده بود و اگرپیگیرے بچه های لشکر نبوداو برای همیشه درجوار قبرآقاومولامون امام رضا «ع» آرام مِےگرفت . 🏴🏴 (ع)🌹 :کازرون 🍃🌷🍃🌷 : https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
داشتیم می‌رفتیم سمت هلی‌کوپترها. توی مسیر آقا یک تسبیح گفت. می‌گفت آقای مشکینی فرمودند: ثواب مرگ بر آمریکا کمتر از صلوات نیست... 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
✒️ او یک مرد کامل بود و من فقط به عنوان یک همسر در کنار او نبودم، بیشتر مانند دو رفیق بودیم، ما با هم دوست بودیم و حتی فراتر از این‌ها، او معلم من بود. من با او بزرگ شدم و با او بال و پر گرفتم تا حدود سال ۸۳ که خدا به ما نوید داد که زهرا خانمی در راه است. زهرای ما در ۲۳ بهمن سال ۸۴ به دنیا آمد و زندگی ما را با همه سختی‌هایی که داشتیم خیلی شیرین کرد. ستار حدود ۶ صبح از خانه می‌رفت بیرون و حدود ساعت ۸ شب برمی‌گشت. با آن شرایط سخت، اما زندگی را خیلی دوست داشتیم و خوش بودیم و همان دو سه ساعتی که در کنار هم بودیم به اندازه سال‌ها ارزش داشت، آنقدر که ذوق و شوق داشتیم و عاشقانه زندگی می‌کردیم. زهرا که به دنیا آمد کل زندگی ما عوض شد. بهترین لحظه زندگی ما همان لحظه بود که ستار وارد بیمارستان شد و پارچه‌ای را که دور زهرا پیچیده شده بود کنار زد و گفت بوی بهشت را از زهرا شنیدم. او تمام عشق و محبتش را با دیدن زهرا ابراز کرد. خودش همیشه می‌گفت وقتی زهرا به دنیا آمد انگار هیچ چیز دیگری در دنیا برایم معنا نداشت، فقط زهرا بود. تا سال ۸۸ که خدا آقا ابوالفضل را به ما هدیه کرد، خودش همیشه می‌گفت عشقم زهرا و جانم ابوالفضل. او زندگی را در کار و خانواده خلاصه کرده بود و محبتش را از هیچ کس دریغ نمی‌کرد. ✍به روایت همسربزرگوارشهید 🌷 🌱🌷🌱🌷 : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪا ﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ
احترام به والدین بارزترین ویژگی فرزندم بود، هیچ‌گاه تندخویی و یا صدای بلند عبدالکریم را نشنیدم. او همواره متبسم بود و سعه‌صدر داشت. حتی اگر موضوعی فرزندم را آزرده‌خاطر می‌کرد، هیچ‌گاه آن را به روی ما نمی‌آورد. 🔸روحیه ایثار و ازخودگذشتگی از کودکی در وجود عبدالکریم نهادینه شده بود. نوجوانی کم سن و سال بود که اشتباه یکی از اعضای خانواده را بر عهده گرفت تا به جای او بازخواست شود. 🔹او در ارتباط با دوستانش نیز همین شیوه را پیاده می‌کرد. آن‌ها می‌گویند که، «به یاد نداریم عبدالکریم با کسی دعوا کرده و یا کدورتی میان‌شان به وجود آمده باشد. او با همه با گذشت و مهربانی رفتار می‌کرد 🌷🌱🌷🌱🌷 : ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
هدایت شده از شهدای غریب شیراز
🔹 ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺳﺒﺖ ﺭﻭﺯﻣﻬﻨﺪﺱ .... 🌷 قبل از عملیات همه دور هم نشسته بودیم. کمال به مادر گفت, مادر, شش تا پسر داری, سه تا بزرگه برای خودت, سه تا کوچیکه را بده برای خدا... مادر گفت راضیم به رضای خدا... کمال و یکی از پنج شخص شاخص توپخانه سپاه مهدی , فرمانده ستاد قرارگاه و لشکر فجر جمال ظل انوار دامپروری, جهادگر و فرمانده گروهان... هر سه برادر در یک شب, در یک ساعت شهید شدند... ﻣﻬﻨﺪﺳﻴﻦ ﺯﻣﻴﻨﻲ ﻛﻪ ﺁﺳﻤﺎﻧﻲ ﺷﺪﻧﺪ😞 ﺷﻬﺪاﻱ_ﻣﻬﻨﺪﺱ صلوات 🌹 🍃🌷🍃🌷 : ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🔴 ﺣﺎﻝ و ﻫﻮا و ﺟﻤﻼﺕ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ در ﺧﺼﻮﺹ تحویل سال و ﺗﺤﻮﻳﻞ ﺳﺎﻝ 🔹مرحوم آیت الله مجتبی تهرانی: ایشان همیشه قبل از تحویل سال مقید بودند که ۳۶۵ مرتبه دعای «یا مقلّب القلوب» را به طور کامل بخوانند و بعد از لحظه تحویل سال هم، مقید بودند که اوّلین چیزی که میل می‌کنند تربت امام حسین(ع) باشد. 🔹 آیت الله العظمی مظاهری: هر کس باید حساب گذشته را بکند و اگر گناهکار است، جداً توبه کند و با حالت توبه وارد سال جدید شود. باید این آتش اختلاف که در همه خانه‌ها رفته است، با دامن نزدن به آن خاموش شود و از گذشته‌ها هیچ حرفی زده نشود و گرمی و اتّحاد خانه و خانواده و مجالس با یگدیگر حفظ شود. 🔹آیت الله امینی: عید در صورتی مبارک است که از گناهان گذشته توبه کرده و تصمیم بگیریم در سال آینده گناه نکنیم. اگر به کسی ظلم کرده‌ایم، در صورتی عید برای ما مبارک می‌شود که از ایشان طلب عفو و بخشش کنیم. 🌱🌷🌱🌷 : https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
.... 💢شهید ارتشی که صدام را تحقیر کرد...💢 🌷صدام حسین برای تحقیر کردن خلبانان ایرانی در تلوزیون عراق گفت:به هر جوجه کلاغ (خلبان ) ایرانی که بتواند به ۵۰ مایلی نیروگاه بصره نزدیک شود حقوق یک سال نیروی هوایی عراق را جایزه خواهم داد. تنها ۱۵۰ دقیقه پس از این مصاحبه صدام،علی به همراه شهید عباس دوران و شهید علیرضا یاسینی نیروگاه بصره را بمباران کردند! در یک مستند جنگی، معاون نیروی هوایی امریکا خطاب به صدام گفت: آسمان ایران عقابهایی همچون علی خسروی و عباس دوران دارند باید خیلی مواظب بود! 🌹🌱 : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪاﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
شبها نمازشب می خوند. اولین نفر بود که بلند میشد اذان می گفت و نماز جماعت برگزار می کرد. استاد قرآنمون بود. شبها می یومد و می گفت بیایم سوره ذاریات بخونیم ﺑﻌﺪ ﻫﺎ ﻓﻬﻤﻴﺪﻡ اﻳﻦ ﺳﻮﺭﻩ ﺳﺒﺐ ﻧﻮﺭاﻧﻴﺖ ﺷﺐ اﻭﻝ ﻗﺒﺮ ﻣﻴﺸﻮﺩ 🌹 💐 ﻫﺪﻳﻪ ﺑﻪ ﺷﻬﻴﺪ صلوات 🌹🌱🌹 : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪاﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠راز عدد 6⃣ و شهیدمدافع حرم فاطمیون از شیراز 😳😳 🔶 : 1⃣ : میلاد امام صــادق ع (‌ششمین امام شیعیان) 2⃣ فرزند خانواده 3⃣ :ایام شهادت امام صادق ع (امام ششم شیعیان) 4⃣ : ششمین قبر در ردیف شهدای مدافع حرم فــاطمیون شیراز 5⃣ اسمش همنام: امام ششم شیعیان 🌷🌱🌷 🌹🍃🌷🌱🌹 : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪاﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
♻️بمناسبت یادواره شهید فدایی امام زمان عج ،پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت، 💠ارتباط قلبی اش با امام زمان (عج) خیلی قوی بود و می گفت، یک قدم به طرفشان برداری صد قدم به طرفت برمی دارند. این شهید عاشق امام زمان بود و هنگامی که نام مبارک آن حضرت را می شنید به عنوان احترام بلند می شد و ارادت خاصی به آن حضرت داشت. همیشه توصیه می کرد در قنوت نماز بخوانید: « اللهم اجعلنی من المحبین المهدی و المنتظرین المهدی(عج) ».  🌹 مرحله دوم عملیات بیت المقدس آن طوری که خودش دوست داشت «با تنی تب دار، لبی تشنه و ترکشی که توی حلقومش خورده بود» شهید شد. 🌷 ﻳﺎﺩﺵ ﺑﺎ ﺻﻠﻮاﺕ 🌷🌱🌷 : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪاﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
🚨ﻣﺎﺟﺮاﻱ ﺗﺪﻓﻴﻦ ﺷﻬﻴﺪ ﻓﺪاﻳﻲ اﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ (ﻋﺞ) ﺩﺭﺷﻴﺮاﺯ 💠شهيد عبدالحميد حسيني حدود ﻳﻚ سال محافظ من بود.  وي که عضو رسمي سپاه شيراز بود، در نزديکي مسجد ﺟﻮاﺩاﻻﻳﻤﻪ (ع) در منطقه هفت تنان شيراز ساکن بود. 💠  ايشان حالات معنوي خاصي داشت و به خصوص با امام زمان (عج) خيلي مأنوس بود. به خاطر دارم وقتي براي مرخصي از جبهه به شهر آمده بود سخناني در مسجد درباره توجه و عنايات خاص امام زمان (عج) به جبهه ها و رزمندگان براي مردم بيان کرد که همه را مجذوب خود نمود.  💠از جمله می گفت من اين را مطمئن هستم آقا می آيند و رزمندگان تشنه ما را به هنگام شهادت سيراب می کنند. 💠ايشان در آخرين مرحله اي که با من تماس داشتند در وصيت شفاهي به من نام 9 نفر از جمله اينجانب، پدرش، آقاي (سردار)  مينايي و شش نفر ديگر را که اسامي شان را به خاطر ندارم ذکر کرد و به مادرش هم گفته بود در ساعت ۹ شب مرا دفن کنيد و فقط اين ۹ نفر به هنگام تدفين دور قبر من باشند. 💠وقتي با عده اي که براي مراسم دفن آمده بودند نماز شهيد را خوانديم همه به جز اين ۹ نفر طبق وصيت نامه از قبر فاصله گرفتند و از دور شاهد دفن ايشان شدند. 💠من ابتدا به داخل قبر رفتم و لحظاتي در آن خوابيدم و براي ايشان دعا کردم.  سپس برخاستم و در قبر ايستادم تا از پدر ايشان و چند نفر ديگر که جسد شهيد را به داخل قبر سرازير می کردند جسد را تحويل بگيرم و درون قبر قرار دهم. 💠وقتي پيکر شهيد به من سپرده شد خدا شاهد است هيچ احساس وزني از اين جسد نکردم. پيکر شهيد خيلي سبک بود و گويي در حالت بی وزني قرار دارد.  💠در همين لحظه که غرق در اين واقعه عجيب بودم ناگهان صداي فرياد ﻳﻜﻲ اﺯ ﺣﺎﺿﺮﻳﻦ را شنيدم که با صداي بلند نام امام زمان (عج) را صدا میکرد. ايشان بعد به من گفت در همان لحظه که پيکر شهيد را به دست شما دادند من به چشم خود ديدم آقايي نوراني (که علائم خاصي را از ايشان ذکر میکرد)  وارد قبر شد و جسد را تحويل گرفت و داخل قبر گذاشت. لذا من بي اختيار نام امام زمان (عج) را فرياد زدم. در آن لحظه به خود من هم حالت معنوي عجيبي دست داد که پس ازآن و تا هم اکنون هرگز نظير آن جذبه معنوي را در خود احساس نکرده ام. 💠وقتي متوجه اين حضور نوراني و مقدس شدم همان طور که در قبر ايستاده بودم به افرادي که بالا و اطراف قبر ايستاده بودند گفتم همه با هم دعاي فرج امام زمان (عج)  را بخوانند. سپس صورت شهيد را درقبر باز کردم و بر روي خاک لحد قرار دادم. چهره شهيد خيلي نوراني بود و به خوبي محل اصابت ترکش به گلوي او پيدا بود. 💠 آن طور که شنيده ام عده اي که پي به اين مسأله برده و می برند بر سر مزار اين شهيد در دارالرحمه شيراز می روند و براي برآورده شدن حاجات خويش به اين شهيد متوسل می شوند. راوی: آیت الله سيد علي اصغر دستغيب منبع: لحظه های آسمانی کرامات شهیدان(جلد دوم) 🌷🍃🌷🍃🌷 : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪاﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ