eitaa logo
گلزار شهدا
5.6هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
50 فایل
〖بِسم ربّ شھدا🌿〗 •گلزار شهدا •شیراز "اگر شهیدانهـ زندگـے کنی شهادت خودش پیدایت مـےڪند..." _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،ولے‌‌باحــفظ‌ آیدی و لوگو✌🏻 ارتباط با ما🔰 @Shohada_shiraz
مشاهده در ایتا
دانلود
9.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 | ⭕️ اینجا دیدنیه، تعریف کردنی نیست! اربعین بهانه است به سمت عشق باید رفت ✍تقارن اربعین با هفته دفاع مقدس... 🏴🏴🏴🏴 t/2795372568C39e6bb54eb #نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت
💫یادی از سردار شهید محمد اسلامی نسب 💫 🌷یکی دو سال از شهادت محمد می گذشت. دختر بزرگم سمیه خانم، دچار ناراحتی کلیه شده و توی خانه افتاده بود. آن شب حالش خیلی بد شد. نه وسیله ای داشتم، نه کسی که به من کمک کند و سمیه را به دکتر ببریم. به هر سختی بود، کشان کشان سمیه را از خانه بیرون آوردم. گفتم: محمد این رسمش نیس! ناگهان صدای مهربان و زنگ دار محمد در گوشم پیچید: خانم چرا غصه می خوری من که هستم! خودش بود. زبانم بند آمده بود. سمیه را از دستم گرفت و روی دوش خود سوار کرد. کنارم سمیه را تا سر خیابان آورد. سوار تاکسی که شدیم، از چشمم محو شد. سمیه را به درمانگاه مطهری، پیش دکتر بردم و دارویی برای او تجویز کرد. ساعت ده شب بود که کارم تمام شد. با یکی از همسایه ها که آنجا دیدم به خیابان آزادگان برگشتیم. باز دختر هشت ساله و تن بی جان من. باز صدای محمد در گوشم پیچید: خانمم بذار من سمیه را می برم! سمیه را روی دوش گذاشت. من با خانم همسایه مشغول صحبت بودم که محمد با گام های بلند سمیه را به سمت خانه برد. به خانه که رسیدم، دیدم سمیه روی رختخوابش خوابیده... راوی همسر شهید 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🔵خوابش را دیدم، گفتم: چگونه توفیق شهادت پیدا کردی؟! گفت: از آنچه دلم می‌خواست، گذشتم! 🌷شهید سیدمجتبی علمدار 🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
9.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 کشف پیکر مطهر دو شهید لشکر ۱۰ سید الشهدا علیه السلام کردستان عراق _چوارتا شنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۰ ... 🌱🌷🌱🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌹 *میهمانی لاله های زهرایی* 🌹 🏴 و *اختتامیه طرح و مسابقه سردار زهرایی شهید محمد اسلامی نسب* 🏴🏴 🔹همراه با قرائت زیارت عاشورا 🔹 💢 *حاج سید عباس انجوی* 💢 : ◀️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام : ◀️ *پنجشنبه ۱ مهرماه ۱۴۰۰ /از ساعت ۱۶/۳۰* ⬇️⬇️⬇️⬇️ *مراسم در و با رعایت فاصله گذاری اجتماعی و پروتکل های بهداشتی برگزار می‌شود* 🔺🔹🔺🔹🔺 🔹🔹🔹🔹 پخش زنده با اینترنت رایگان از لینک: http://heyatonline.ir/heyat/120 🔺🔺🔺🔺🔺 لطفا مبلغ مجلس شهدا باشید
🌱چشمے به رهت دوخته ام باز ڪہ شاید... باز آئے و برهانیم از این چشم بہ راهے :)💔✨ حاج_عبدالله_اسکندری🕊️ 🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱@golzarshohadashiraz
یکی از آشنایان خواب شهید «احمد پلارک» را می بیند. او از شهید تقاضای شفاعت می کند. شهید پلارک در جواب می گوید: «من نمی توانم شما را شفاعت کنم. تنها وقتی می توانم شما را شفاعت کنم که شما نماز بخوانید و به آن توجه و عنایت داشته باشید، هم چنین زبان هایتان را نگه دارید. در غیر این صورت، هیچ کاری از دست من بر نمی آید.» 🌹 شهید احمد پلارک 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* * * * * * * . خاطرات مکتوب شهید 1⃣......اما تو دلت سرد بود تپش قلبت ارتعاشی چنان که باید نداشت امواج دارم دیده بودم و هرگز برادران و را به ساحل نیاوردند و آنان خونگرم شان را به زمستان تو هدیه کرده اند و اشک های غریب شان را به غربت تو نثار کردند. آنان به تکویر و تندر فریاد کردند و الله اکبر و در هنگام تسلیم جان و در لحظه گفت شهادت در شادی شگرف وصول به شوق و شعف بال بال زدند. آری آنان حتی با کمربند و کلاه با زخم هایی در بدن و زخمی عمیق در دل،چنان که همیشه فروتن و خاکسار بر ماسه های غبار نشسته تو آرام گرفتند. آه صحنه غریبی است خورشید خون می گرید و دوستانم و من همه خاطرات خونین را به یادش می آورم نمی‌گوید،رمان غمگین و سر به زیر . یک سال از آزادیش میگذرد. _یادت هست؟شهر محاصره بود و تو صدای توپ و تانک ها و پرندگانی را که در حاشیه آشیان داشتند میشنیدی و تو به آسمان خیره بودی و به خورشید. و خورشید شرمگین بود از تو از شهر خورشید ماتم گرفته بود ، داغ و دریغ برادرانم را. اما خونگرم برادرانم تورا قلیان داد و توبه عطر و ابر تبخیر شدید و آن توده معطر در بارش یکریز خود خورشید را شست و شهر را و اندام در خاک مانده برادرانم را . _یادت هست؟آن روز که آسمان خون می بارید و پرندگان بر حاشیه از غمگنانه آواز می خواندند,اژدر لرزه بر فرشتگان نوحه می گریستند و مادران شهدا ناامیدانه خوبه های را انتظار می‌کشیدند,تا قامت استوار عزیزانشان را بر درگاه خانه قاب کنند و طنین دلنشین گام شان را از ابتدای کوچه بشنوند و پیام فرده و ظفر را شربت و شیرینی نذر کنند . _چه صحنه غریبی است.!خورشید خود را لای نقد‌های دوردست پنهان کرده و دوستانم چشمهایشان را در آستینشان و من خاطرات زیادی دارم تا به یادش آورم, اما هیچ نمی گوید و شرمگین و سر به زیر زمزمه می کند و ذکر می گوید. و من می شنوم و دوستانم که او مویه می‌کند و ضجه می زند. حالا شب فرا رسیده است،چند پرنده شتابان از بالای سرمان می گذرند و می‌روند تا اگر بتوانند شبگاهشان را آرام جایی به جویند. درختان به سمت آن زلال سرو به زیر خم شده اند، گویی که می خواهند او را ببوسند. نخل‌ها باورمان این بود که هرکدام که باربر بودند امسال رطبی شیرین‌تر داشته اند. حیران این صحنه های شگرف و شگفتم و رفتن را ناگزیر. با اشک هایش می‌گیرم و قسم یاد می کنم به خونه عزیز شهیدان،به اشک لرزان مادران،به اندوه بی پایان یتیمان، به تنهایی اسیران و به ناله های نیمه شب امام‌مان که از جانِ دریغ نکنم. صدای موذن دریچه ای از بهشت به رویمان می‌گشاید. شهیدان و نخلها به نماز ایستاده اند. فردا صبح در فلقی خونین غسل شهادت خواهیم کرد و روان خواهیم شد به دهلاویه، به تپه های خاطره انگیز رمله.. _بدرود کرخه نور! ادامه دارد .... ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb 🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
🔰تــیر بار عراقے شـده بود سـد راه گردان... تیــرِ برش مے زد و نمےگذاشـت قـدم از قـدم برداریم، هر که هم برای خاموش کردنش رفت، چراغ عمر خودش خاموش شد. به خاڪریز چسبـیده بودیم،فرمانـده گردان بلند شد. گفـتیم بگـذار هـوا ڪه تاریڪ تر شد، دیدش که ڪور شـد خفـه اش می کنـیم، قبول نکرد. ایستـاد و گـفت: «نامـرد دارد یڪی یکی بچه هایم را می کشد، چطور نروم!!؟» قبل از رفتـن با پا روے خاڪ ها نقـشه عملـیات را برایم کشـید، نقشـه نداشتـیم و سـید تنـها ڪسے بود که به منطـقه عـملیاتے توجیه بود. با خنـده گـفتم: «سـید با این نقشه خاکی می خواهے سـرمان را زیر آب کنی؟» خندید و گفت: «نترس امشـب خودم هم می شـوم!» سمـت تیـربار رفـت. تیربارچے هـم ڪم نگذاشت و سینـه سـید را سـوراخ ڪرد. خودم دیـدم سیـد دستـش را با احتـرام روے سیـنه اش ڪه خـون از آن فوران مے زد گذاشـت و گفــت «یا حسین» بعد هم به زمین افتـاد. 🌹🍃🌹🍃🌹 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
💫یادی از سردار شهید محمد اسلامی نسب 💫 🌷پروردگارا، در آن لحظه آخر زبان من را براى خودت بگشا و آخرين نگاه من را به سوى خودت بكشان كه تو اميد و آمال و آرزوى منى. اى زيباتر از زيبايي ها و اى كام تو شيرين‌تر از عسل ها و اى آغوش تو گرمتر از آغوش مادرها و اى ذكر تو داروى دردهاى بى‌درمان و اى ذكر تو شفاى همه مريضي ها و مرض هاى بى‌درمان، ترا به خودت قسم از سر تقصيرات و گناهان ما و من حقير روسیاه كه با قلبى سياه از گناه ولى دستى لرزان و با اميد به درگاه تو آمده‌ام بگذر و در آن لحظه حساس مرا به خودم وامگذار،كه من بدون تو قدرت هيچ كارى را نخواهم داشت. اى مهربان مهربان ها و اى معشوق همه عاشق ها كه رسم عاشقى را به آنها آموخته‌اى، كسى كه هركس كه ترا شناخت دل باخته و دل‌سوخته تو شد. اى كسى كه آتش به خانه عشاق مى‌زنى و او را به كنار خود مى‌كشانى. اى دلبر والا تر از والا و اى خوب خوبتر از خوب ها، اى بزرگى كه همه قدرت ها در زيرقدرت توست و تحت حكومت تو و يارای گريز از حكمت تو ندارند، به ما رحم كن. مورخه 1365/7/17 گردان آقا امام رضا علیه السلام لشكر 19 فجر- محمد اسلام نسب 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
⚘﷽⚘ 🌺 شهیدی که از نوجوانی عاشقِ خدا بود... با نورالله همبازی و پسر عمو بودیم ... بارِ اول نبود که این اتفاق می‌افتاد. اهلِ نماز اول وقت بود... وقتی وسط بازی ، رها کرد که بره ، می دونستم درخواستـم برای موندنش بی‌فایده است. اما بهش گفتم: کجا؟ هنوز بازی‌مون تموم نشده ... برگشـت و بهـم گفـت: مگه صـدای اذان رو نمی‌شنـوی؟میرم نماز ... 🌹خاطره‌ای از زندگی نوجوان شهید نورالله اختری 📚منبع: فرهنگنامه شهدای سمنان، جلد ۱، صفحه ۲۵۱ مْ 🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
💠رسول اکرم می فرمایند: 🔰اگر مردی راضی شود به اینکه زنش آرایش کرده از خانه خارج شود ، بی غیرت است . 🔰و اگر کسی این مرد را بنامد گناهی نکرده ،و زن هنگامی که آرایش کرده و معطر از خانه اش خارج شود و شوهرش به این عمل رضایت دهد ، باهر قدمی که زن بردارد برای شوهر او خانه ای در جهنم ساخته می شود . 🔰پس وصیت مرا در مورد زنان خود به خاطر بسپارید ، تا از شدت حسابرسی خدا نجات پیداکنید. 📚جامع الاخبار ص ۱۸۵ ث❣❣❣❣❣ http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb