💔🕊💔
پنجشنبه که می آید،
دل نورانی می شود،
هوای بهشٺ به سر می زند
عطر عود و گلاب همه جا می پیچد؛
و یادٺان در تمامِ خاطره ها زنده می شود
🥀🕊🥀
#پنجشنبههایشهدایی🌷
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
✍وصیت عشاق:
🔹 "من خوشحالم از اینکه #شهید بشوم . چون #شهادت را اوج تکامل می دانم . چرا که در راه عقیده خود جهاد میکنم ...
چرا هر وقت به ما می گویند وصیتنامه ، یاد از اموال و دارایی خود می کنیم ولی به این فکر نمی افتیم که چه کارهایی برای اسلام کرده ایم ...
چه بهتر است انسان به بهترین درجۀ شهادت شهید شود ، با آگاهی کامل از اسلام و آشنایی کامل از قرآن ، مکتب اسلام ، رهبر ، و...
#شهید محمد علی دعائی
#سالروزشهادت
#شهدای_فارس
🌷🍃🌷🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#براساس_زندگینامه_شهید_مرتضی_جاویدی*
#نویسنده_داریوش_مهبودی*
#قسمت_نهم
🙂زرنگ بود و فرز ، دم به تله نمی داد .حتی اگر همه روستا می خواستند که او را لو بدهند باز هم به چنگ ماموران نمیافتاد. گاهی می شد که پدرش را به جایش ببرند تا مجبور شود خود را معرفی کند..
چه میتوانستم بکنم ؟!می توانستم بگویم نرو ؟!یا اگر میگفتم میشنید؟! یک روز بد و بیراه به شاه گفته بود و تغییر کرده بود تمام ده را گشته بودند و عاقبت مثل همیشه پیرمرد را برده بودند پاسگاه .😔
او همان روز خارج از ده ،خانه یکی از قوم و خویش ها قایم شده بود شب متوجه شدیم که در میزنند.
_بفرمایید چه خبرتان است؟!
_آمدیم مرتضی را با خود ببریم.
_مرتضی که خانه نیست. شما چقدر ساده این.. فکر کردین میشینه توی خونه تا شما بیاین دستاش رو ببندین ببرینش...
به هر دری زدم که بیایند توی خانه ولی من سینه سپر کرده بودم و درخشان در آخر هم ریختن تو کلی گشتن هیچی ندیدند.حتی از آغل گوسفندان نگذشتند.تمام اتاق ها را زیر و رو کردند. سرشان را پایین انداختند و راهشان را گرفتند و رفتند.🤔
یکی از آنها گفت:ولی آخرش با همین دستای خودم خفه اش می کنم .به سر اعلی حضرت قسم»
این بگیر و ببند ها ادامه داشت تا اینکه یک روز عصر مرتضی آمد خانه و تعدادی عکس امام را از زیر لباسش بیرون کشید و زیر رمل هایی که وسط حیاط داشتیم ، پنهان کرد .شب سر پر شوری داشت .پای سفره مدام از انقلاب حرف می زد تا خوابیدیم.هنوز چشمانمان گرم نشده بود که در زدند .
_چی میخواین ،این وقت شب ؟!مگه چی کار کردیم که دست از سر ما بر نمی دارین؟😳
حالا دیگه همه خانه بیدار شده بودند و پریده بودند وسط حیاط.ریختند توی خانه و هر جا رامه دلشان خواست زیر و رو کردند .یکراست رفتند بالای رمل ها .
_زیر اینا چیه؟!
_خب معلومه ..خاک و خل ..
_یه خاک و خل براتون به پا کنم که ندونین چه جور سرتون بریزین...
یک ساعتی همه را زیر و رو کردند و چیزی نیافتند و رفتند. توی رمل ها رو هم در آوردند .حیاط را پر از خاک و خل کرده بودند.😳
تازه خوابیده بودیم که در خواب سیدی سبزپوش به من نزدیک شد و گفت :عکس های مرا از زیر رمل ها بیرون بیاورید.
از خواب پریدم و به سراغ مرتضی رفتم و خوابم را برایش گفتم.عکس ها را بیرون کشیده و در باغچه زیر درختی که هنوز هست ،چال کردیم.😍
#ادامه دارد
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
💫یادی از سردار شهید مهدی ظل انوار
🌷اوایل سال 60 بود. یک گردان جهت اعزام به غرب و شهر مریوان سازماندهی کرده بودیم. همهچیز آماده بود جز فرمانده گردان. کسی را که بتواند این گردان را فرماندهی کند در ذهن نداشتیم، یکلحظه یاد مهـدی افتادم.صبح زود بود. رفتم خانه مهـدی.خواب بود. روی سرش رفتم. با چشمان خوابآلود و پفکرده به من خیره شد و گفت: خیره این سر صبحی!
گفتم: آقا مهـدی یک گردان نیرو داریم، میتوانی باهاشون بري مریوان!
لبخند روي صورتش درخشید. درحالیکه عینکش را روي چشم میگذاشت گفت: اگر بهاندازه یک صورت شستن و یک چاي خوردن وقت داشته باشید، آره!
صورتش را شست، چایش را هم خورد و بعد دو ماه با آن گردان رفت مریوان، به همین راحتی!
آقا مهـدی همیشه پاي کار بود!
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
36.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 #کلیپ | #اربعین_حسینی
🔻میاد خاطراتم جلوی چشام ، من اون خستگیه تو راهو میخوام ...
#شب_جمعه
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
#اربعین
#کربلا
🌷🍃🌷🍃
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
سلام امام زمانم ❣
پشت دیوار بلند زندگی،
مانده ایم چشم انتظار یک خبر...
یک اناالمهدي بگو یابن الحسن
تا فرو ریزد حصار غصه ها
اللهم عجل لولیک الفرج بحق الحسین...💔
#صبحتون_مهدوی💚
#عاقبتتون_شهدایی🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
⚘﷽⚘
📌بازگشت در ششم محرم
آخرین تماس فرهاد گفت نگران نباش مادر که ششم محرم برمیگردم و همان ششم محرم هم بازگشت و افتخار میکنم که پسرم در این راه و به خاطر حضرت زینب (س) شهید شده است.
راوی؛ مادر شهیـد
🍂🌺🍂🌺🍂
📌یاور یخی مدافعان حرم
شهید طالبی در جبهه مقاومت چندین کیلومتر طی میکرد و آبخنک برای رزمندگان مدافع حرم تهیه میکرد.
مدافعان حرم به شهید طالبی میگفتند یاور یخی که نمیگذاشت رزمندگان تشنه باشند و کمتر دیدیم خودش روزها آب بخورد.
شهید طالبی در معرفی خودش میگفت من ایرانیام و انتخابشده حضرت زینب(س) هستم.
راوی: همرزم شهید
#شهیـد_فرهاد_طالبی 🌷
#سالروزولادت :۱۳۷۲/۳/۱
#سالروز_شهادت:۱۳۹۷/۶/۱۸
محلمزار:گلزارشهدایروستای
دهنوبخشفاضلیچاهورز
#ایام_شهادت🕊
#شهدای_فارس
🍃🌷🍃🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#براساس_زندگینامه_شهید_مرتضی_جاویدی*
#نویسنده_داریوش_مهبودی*
#قسمت_دهم
🙂 یکی میگوید زمان پیروزی انقلاب که ماموران رژیم در تلاش بودند تا از حوزه کار خود یک جوری فرار کنند یادمه زمانی که رئیس پاسگاه روستای جلیان قصد فرار داشت، عدهای از جوانان های ده جلوی ماشینش را گرفته بودند و با چوب و چماق سنگ به ماشینش میزدند که یالا پیاده شو فلان فلان شده...
مرتضی که این ماجرا به گوش میرسد یک مرتبه می دود جلوی ماشین رئیس که زن و بچه اش هم در آن بودند. رو به مردم می کند و از آنها میخواهد تا کاری به آنها نداشته باشند. 😡خودش سوار ماشین می شود و آنها را به فسا می رساند تا نکند کسی به خانواده او بی احترامی کند.
مادرش میگوید انقلاب که پیروز شد مرتضی به سپاه رفت. بعد از آن کمتر در خانه آفتابی میشد مرتب تردد به این شهر به آن شهر می کرد می گفت: مأموریت دارد.ما که از کارش سر در نمی آوردیم .خدا رحمت کند عمه ای داشت که میگفت من باید برای مرتضی زن بگیرم.
از آن روز او را ول نکرد تا اینکه راضیش کردم اولین مرخصی اقدام کند. ما خوشحال شدیم رفتیم خواستگاری. قرار ما نبود دخترخاله اش را برایش بگیرییم.یادم هست شب اول که رفتیم خانه خواهرم در همان صحبت های اولیه که در آمد و گفت:
_خاله جان الان جنگ است من میروم جبهه و نمیتوانم در این جا باشم .خوب فکر هایتان را بکنید بعدا پشیمان نشوید.
القصه حرفهای زیادی داریم و آخرش همشیره رضایت داد و چند روز بعد مراسم مراسم عقد و بعد از چندماه عروسی را برگزار کردیم و در همین خانه خودمان زندگی جدید شان را شروع کردند.😍
💚💚
می داند که در فصل اول اما از قاضی برگشت و به خواب رفت و هنوز باید خواب ببیند تا اینکه در فصل سوم از کابوس بلند شود و نقشه منطقه را مرور کند. آنجا که یک کانال هست آن طرف عراقی ها آب ریختن توی صحرا.. خدایا بچه های لشکر از عملیات کربلای ۴ تا حالا در آن جزیره مانده اند... کی مرده؟! کی زنده...!؟ اما مرتضی هنوز باید در سنگر زیرزمینی اش غلت بزند و خواب ببیند..🤔
اینها باشد برای فصل های بد تا خاطره ای در این میان بگوید یکی دیگر که میگوید تا من بنویسم::
بعد از عملیات والفجر ۲ ( عمو مرتضی با آن سخن تاریخی از پشت بیسیم )یادم هست که بعد از این ماجرای دیدار ایشان با امام همین که وارد محوطه گردان شد بچه ها به سمت عمو یورش بردند تا محلی را که امام بر آن بوسه زده بود، ببوسند. چشمش که به بچه ها افتاد زد زیر خنده و پا به فرار گذاشت.😅 عمو بدو و بچه ها به دنبالش در محوطه گردان می چرخیدند. بچه ها گرگم به هوا کردن و گیرش آوردن در واقع محاصره اش کرده بودند .هر یکی بوسهای چید از پیشانی اش.
#ادامه دارد
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
10.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حتماببینید
🎥 وقتی بچه ۲ماهه در راهپیمایی اربعین سه روز گم شد ...
#اربعین
#کربلا
#عنایت امام حسین ع
🌷🍃🌷🍃
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
💫یادی از سردار شهید مهدی ظل انوار
🌷مهدی در توصیف جراحتش در عملیات تپه شُنام مینویسد: در این عملیات و عملیات قبل چهار بار زخمی شدم و هر زخمی که خوردم و با هر ترکشی که بدنم پاره شد این عقیده برایم ثابتشده است که در مقابل ایثار خودم، از طرف خداوند به من عنایت شده و آن هدیه همان ترکشی بوده که بدن من را پاره کرده است. به مجروحی رسیدیم که ترکش سرش را شکافته بود. دیگر امیدي به زنده ماندن و انتقال او به پائین تپهها نبود. میخواستم زخم او را با باندهایی که همراه داشتم ببندم، که شیطان مرا اینگونه وسوسه کرد: درگیري زیاد است خودت به آن احتیاج پیدا میکنی! براي اینکه کمر شیطان را بشکنم، نشستم و با باندهایی که همراه داشتم زخم او را بستم و براي اینکه محکمکاری کنم تمام باندهاي همراهم را استفاده کردم. آنوقت راحت و سبکبال خود را از صخرهها بالا کشیدم. ساعتی بعد خودم دو تا ترکش خوردم و بهاندازهای خوشحال شدم که همان لحظه فهمیدم این هدیه خداوند به خاطر آن ایثار است!
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🍂 دنبال اسم و رسم باشیم باختیم!
👈 وقتی حسین به خانه آمد، از درجه و این حرفها پرسیدم. گفت: «درجهی خوب و ممتاز رو #شهدا گرفتن.
من و امثال من باید تلاش کنیم تا به درجهی اونا که یه درجهی خدائیه برسیم. اگه بخوایم برای خودمون اسم و رسم درست کنیم که #باختیم!»
📚 کتاب خداحافظ سالار، ص ۲۶۰
زندگی نامه شهید حسین همدانی
🌹🍃🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💔🕊💔
دیدن ِ عڪسهـــاے شما
#بهانه است !
دلمــــان
#شهادت
میخواهد ..
#اللهم_ارزقنا_ان_شا_الله
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75