eitaa logo
گلزار شهدا
5.8هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
50 فایل
〖بِسم ربّ شھدا🌿〗 •گلزار شهدا •شیراز "اگر شهیدانهـ زندگـے کنی شهادت خودش پیدایت مـےڪند..." _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،ولے‌‌باحــفظ‌ آیدی و لوگو✌🏻 ارتباط با ما🔰 @Shohada_shiraz
مشاهده در ایتا
دانلود
💢به مناسبت یادواره شهید ، امروز در گلزار شهدای شیراز 🔰آن روز تشنگی امان همه بچه ها را بریده بود خورشید به شدت به سرمان می تابید انگار از آسمان و زمین آتش می بارید چند ساعت بیشتر از شروع عملیات بیت المقدس7 نگذشته بود که متوجه شدیم آب قمقمه ها رو به اتمام است هرچند بچه ها جرعه جرعه از آب می نوشیدند تا عطش کشنده کمی کمتر شود اما زیر این خورشید سوزناک انگار آب قمقمه ها هم تبخیر میشد در این بین سید حال و هوای دیگری داشت بدون توجه به خستگی و تشنگی گام هایش را استوار برمی داشت رد نگاهش را با امتداد تلاقی کرده بود لبهای خشک و تبدارش را با نام مقدس حضرت اباعبدالله (ع) زینت داد. با لبخندی زیبا بچه ها را امیدوار ساخت.. 🔰فردای عملیات انگار گرمای هوا به اوج خود رسیده بود دیگر هیچ کس طاقت تشنگی نداشت قمقمه های خالی خجل از نگاه عطش بار رزمندگان اسلام بودند اما صدای جرعه ای آب از قمقمه ای به گوش رسید صدای آب بود بچه ها با تعجب به سید نگاه کردند قمقمه او هنوز مقداری آب داشت چطور با این همه عطش طاقت آورده؟ سید محمد تقی آبش را برای فردای بچه ها ذخیره کرده بود و به اندازه یک لب تر شدن به همرزمانش آب می رسانید شاید همین عشق و شور و علاقه او به سالار کربلا و سیدالشهداء بود که او را لایق کرد تا با کامی تشنه و مانند مولایش اباعبدالله (ع) جام شهادت را بنوشد! سیدمحمد تقی موسوی 🌱🌷🌱🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * _راستی شما ناهار خوردین؟ همان جا ناهار خوردیم .نان و سیب زمینی و کنسرو لوبیا .هنوز سفره جمع نکرده بودیم که رزمنده ها وارد چادر شدند‌. سفره جمع شد . آنجا پر شده بود از رزمندگانی که چند تا چند تا دور هم پچ پچ می کردند، طوری که من نفهمم. به گمانم فرمان عملیات صادر شده بود .با اصرار زیاد غلامعلی و غلامحسین به شیراز برگشتم. یک هفته بعد مشغول آب دادن به گل های باغچه بودم که صدای زنگ در را شنیدم. در را باز کردم و غلامحسین را دیدم،دو ساک در دستش بود یکی مال خودش و دیگری مال غلامعلی. سراغ غلامعلی را گرفتم لبخند زد و گفت :جنگ هنوز تمام نشده و برای ادامه عملیات در جبهه ماند‌. لبخندش طعم تلخی داشت .دلم گرفت. از خانه بیرون رفتم. همسایه ها به شکل غریبی به من نگاه میکردند .اشک در چشمانم موج میزد . یاد خاطراتی افتادم که از غلامعلی داشتم و چیزهایی که از دیگران شنیده بودم. از کوچه منتهی به سردزک که میگذشتم بچه هایی را دیدم که بی توجه به گرمای هوا فوتبال بازی می‌کردند . یادم به زمانی افتاد که بچه های مسجد شاهزاده قاسم تیم فوتبال تشکیل داده بودند و این کارشان حسابی سر و صدا را انداخته بود.یادمه ماه رمضان بود و صدای ربنا در خانه پیچیده بود که در باز شد و غلامعلی سلام کرد و گفت: سلام بابا چطوری؟؟مادر کجاس؟ _سلام بابا ..رفته خونه خاله زهرا مجلس ختم قرآن. مشغول وضو گرفتن بود که رو به من کرد و گفت :چه خبرا؟! هنوز جواب نداده بودم که تلفن زنگ زد به غلامعلی گفتند فردا مسابقه فوتبال دارد .ساعت ۸ صبح استادیوم شهید دستغیب . گوشی را سر جایش گذاشت .پرسیدم ؛میخوای اول افطار کنی ؟ جواب داد: اول نماز میخونم . به نماز ایستاد سلام که داد دوباره تلفن زنگ زد. از پادگان بود. وضعیت فوق‌العاده اعلام شده بود و باید هرچه سریعتر برمیگشت. گفتم :افطار کن بعد برو. گفت: نمیتونم باید برم. لیوانی آب نوشید و رفت و بعد ها فهمیدم به خاطر فشار کاری نتوانسته بود هری بخورد اما با آن گرسنگی صبح روز بعد خودش را به استادیوم رسانده و مسابقه داده بود چرا چون به دوستانش قول داده بود. به سمت شاهچراغ راه افتادم. وارد صحن شدم .صدای تلاوت قرآن را شنیدم .پسرم با قرآن انس گرفته بود هر وقت فرصت می کرد قرآن می خواند و بر این کار مداومت داشت. سوره الرحمن و واقعه را هر شب می خواند. پیش از خواب چند آخر آیه سوره کهف را تلاوت می کرد تا به موقع از خواب بیدار شود و شب های جمعه هم با صدای بلند سوره اسرا را میخواند. یک شب پرسیدم :چرا سوره اسرا شبهای جمعه می خوانی؟! اشک در چشمانش چرخید .نگاهم کرد و گفت :خواندن سوره اسرا در شبهای جمعه دیدار آقا امام زمان را نصیب آدم می کند . آه کشید ساکت شد و به نقطه ای خیره ماند. http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
•دلت که گرفت💔 •با رفیقی درد و دل کن ⇜که باشد •این زمینیـ🌎ها •در کارِ مانده اند 🌷 😔 🌹🍃🌹🍃 عصر پنجشنبه، هدیه به شهدا 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
⭐یادی از استاد شهید حاج علی کسائی⭐ 🌷سال 59 بود،‌كلاس هاي نهج البلاغه استاد كسائي در مسجد عظيمي هم برپا شده بود، من هم شرکت می کردم. ایشان روی نهج البلاغه بسیار مسلط بودند و بسیار زیبا کلام امیرالمونین را شرح می دادند. .. آن شب خواب دیدم، با استاد کسائی، با لباس هايي سفيد روی یک تخته سنگ نشسته ایم و پرواز می کنیم. به پائین نگاه کردم، دیدم از روی بهشت زهرا تهران عبور می کنیم. با آقاي كسايي آیه رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الآخِرَةِ حَسَنَة را می خواندیم و اشک می ریختيم. از خواب پریدم. صورتم غرق اشک بود. صبح روز بعد خواب را براي مادرم نقل كردم و گفتم: احتمالاً آقای کسایی به خواستگاری من می آید. چند ساعت بعد، زنگ خانه را زدند. آقای کسائی و خواهرشان برای خواستگاری آمده بودند. ... 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌷🍃 داده آرامش بہ قلبم ذڪرِ زیباے حسین در دلم هرگز نمےگیرد کسے جاے حسین در گلو عمریسٺ جا خوش ڪرده آواے حسین میشود خوشبخٺ آنڪه پیر شد پاے ❤️ 🌹 🌙دلم حرم می خواهد... 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷🕊🍃 ❣ ❣ معنـای سحـر سلام بـر تو غـایب ز نظـر سلام بـر تو غم میرود از سینه‌ی شیعه با گفتن هر ســــــلام بر تو اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج 💚 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌟 🌟 8⃣ 2⃣ روز تا عیدالله الاکبر، عید بزرگ غدیر باقی مانده است... ✅ بدانید که من با خدا کرده ام. و علی با من بیعت نموده است؛ و اکنون من از طرف خدای عزّوجل، برای از شما بیعت میگیرم. هرکه پیمان شکنی کند، تنها به زبان خود پیمان می شکند. و هرکه بر عهدی که با خدا بسته وفادار بماند، پاداش بزرگی به او خواهد بخشید... ای مردم... اگر قومی براو (علی ابن ابیطالب) ظلم کند، خدا آن هارا هلاک می کند . 📚فرازی از بخش نهم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👈مبلغ باشیـــد http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🔺گاهی در مدرسه به دانش آموزانی که مشکل مالی داشتند کمک میکرد. او دوچرخه ای داشت که با دوستانمان سوار میشدیم و به مدرسه می‌رفتیم. داخل راه بارها زمین می‌خوردیم اما باز می‌خندیدیم و سوار می‌شدیم . ✅محسن گاهی دوچرخه اش را به بچه هایی که دوچرخه نداشتند میداد و به آنها دوچرخه سواری یاد می‌داد. 🌱🍃🌱🍃🌱🍃 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * کفش هایم را تحویل کفشداری دادم و اذن دخول را زیر لب زمزمه کردم. جوانی چهارشانه و قد بلند کنارم ایستاد .دست ادب برسینه گذاشته بود و اذن دخول را با صدای نه چندان بلند می خواند. غلامعلی من هم ورزشکار بود و هم علاقمند به علم و دانش. یادم می‌آید که همیشه به مطالعه توجه ویژه‌ای داشت. در نخستین دوره آموزشی مربی عقیدتی شرکت کرد و بعدها با تلاش و کوششی که در کسب علم و معرفت داشت یکی از بهترین مربیان عقیدتی سپاه شد. مطالعاتش را در این زمینه گسترش داد و در سال ۱۳۶۱ در کنکور سراسری شرکت کرد .چند ماه بعد نامش را در فهرست قبولی های رشته الهیات دانشگاه مشهد دیدم. آن روز به خودم گفتم: که اگر پسرم شهید شده باشد با شهادتش موفق شد از دانشگاه جبهه فارغ التحصیل شود‌. و حالا بعد از این همه سال وقتی که گلزار شهدا میروم سر قبر همه پسران می نشینم از شهید سال گرفته تا غلامعلی و اسلامی نسب و ... سنگ ها را با گلاب می شویم .به عکس غلامعلی خیره می شوم و می گویم ممنون که هیچ وقت تنهامون نگذاشتی ..به قولت وفا کردی .قول مردونه مردونه... 🌿🌿🌿🌿🌿 برایش نامه نوشته بودم که دلمان به خصوص پدر و مادر برایت تنگ شده و نگران سلامتی ات هستیم. نوشته بودم غروب که میشود مادر دلش می گیرد و بی اختیار اشک میریزد .البته اگر حاجی بفهمد نگران حال مادر می شود به همین دلیل مادر همیشه دور از چشم بقیه گریه میکند. مدتی بعد سر سفره نهار بودیم که جواب نامه ام آمد. نامه را با صدای بلند برای پدر و مادرم خواندم که در آن تا خطاب به مادرمان نوشته بود: «مادر جان نگران من نباش هرچه قسمتم باشد همان می شود‌. هر وقت خواستی گریه کنی به گلزار شهدا برو و سری به خاک شهید« محمدسالک» بزن چون اینجا غریب است» http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بچه های که از پشت میله‌های مهدکودک همراه با رزمندگان شعار جنگ جنگ تا پیروزی سر می‌دهند. ⭕️ چه زیبا گفت امام خمینی (ره) که در سال ۱۳۴۲ و پس از قیام ۱۵ خرداد و بازداشت خود خطاب به مامور ساواک فرمود: «سربازان من در گهواره‌ها هستند» و گهواره نشین‌های آن زمان امروز چه زیبا در پشت مرزهای بیت‌المقدس پا بر زمین می‌کوبند و عنوان شهید مدافع حرم را به خود اختصاص داده‌اند! 🔰 شهید 🌱🌷🌱🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🔰 | 🔻امام‌خامنه‌ای: شهداى ما مظهر عقلانيت دينى و مدافع حقانيت و عدالت بودند و عزت امروز اسلام و مسلمين ثمره خون شهداست.  🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
⭐️یادی از استاد شهید حاج علی کسائی⭐️ 🌹خطبه عقد ما را امام خمینی خواندند، قبل از اینکه بلند شویم، علی به امام گفتند: اماما ما را نصیحت کنید! امام فرمودند: با هم بسازید... باهم بسازید... گذشت داشته باشید... از حیاط خانه امام بیرون آمدیم. علی گفت: خانم من نیت کرده ام همان طور که عید غدیر به دنیا آمده ام، عروسی ما هم عید غدیر باشد! مشکلاتی بود، اما بالاخره همان طور که دوست داشت، عروسی ما افتاد روز عید غدیر، آبان ماه سال 1359. البته علی روزه بود، نذر کرده بود اگر عروسی اش عید غدیر باشد روزه بگیرد. گفت: امروز دعای ما مستحاب است، من یک آرزو دارم. آن را می گویم. تو آمین بگو. گفت: من دوست دارم همان طور که عید غدیر به دنیا آمدم، خدا توفیق داد عید غدیر عروسی بگیرم، دوست دارم شهید شوم و شهادت من هم در روز عید غدیر باشد! آنقدر با صداقت این دعا را کرد که با همه وجودم گفتم آمین! 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
خویشتن را در قفس محبوس می بینم و می خواهم از قفس به در آیم. سیم های خاردار مانعند. من از دنیای ظاهر فریب مادیات و همه آنچه كه از خدا بازم می دارد متنفرم. ‎‌‌‌‌‌‌‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🎊🎊 🚨همانگونه که اعلام شد ویژه برنامه سالروز ازدواج حضرت زهرا(س) و حضرت امیرالمؤمنین(ع) در مورخ ۳۰ خرداد ، در ، برگزار خواهد شد 💢لذا جوانی که می خواهند آغاز زندگی مشترکشان در این روز زیبا و در کنار باشد لطفا به کانال پیام بدهند 💖💖💖
🌷🕊🍃 •بامن ڪہ بہ چشم تو گرفتارم و محتآج •حرفۍ بزن اے قلب مرا برده بہ تاࢪآج 💔 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
هدایت شده از یافاطمه الزهرا
🌟 🌟 7⃣ 2⃣ روز تا عیدالله الاکبر، باقی مانده است... ✅ بدانید که بالاترین امر به معروف و نهی از منکر این است که سخن مرا (در مورد سخنان علی ابن ابیطالب و فرزندانش) دریابید و به آنان که نیستند برسانید . آن ها را به پذیرش آن فرمان دهید و از مخالفت با آن نهی کنید . زیرا این سخن، هم فرمان خدای عزّوجل و هم فرمان من است . 📚فرازی از بخش دهم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👈 باشیـــد http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
و لبخند 🎁یک شب مانده به شب تولد عمار در سال ۹۴ وقتی به خانه آمد بسته‌ای همراهش بود، داخل آن کتاب کادو شده‌ای قرار داشت. پرسیدم کتاب چیست؟ گفت: یکی از دوستانم به خاطر تولدم هدیه داده است. 📦کاغذ کادوی کتاب را که باز کرد دیدم برای لحظه‌ای خیره شد به عکس روی آن و چنان صورتش سرخ شد که سرخی چهره اش را تا نزدیکی گوشش دیدم! عمارلبخندی زد.پرسیدم کتاب چی هست؟ چرا خندیدی و سرخ شدی؟ کتاب رابرگرداند و عکس روی آن را نشانم داد، دیدم کتاب سلام برابراهیم است. پرسید این شهید را می‌شناسی؟ گفتم بله، ابراهیم هادی یکی از شهدای آشنای دفاع مقدس است که خداوند همه صفات خوب را درنهادش قرار داده. همانطور که کتاب دستش بود گفت: این شهید به من لبخند زد! جدی نگرفتم، گفت باور کن بهم لبخند زد، گفتم باباجان اگر به تو لبخند زده پس یعنی از طرف شهید دعوت شدی به بهشت، همانطور که رهبر معظم انقلاب گفت این شهدا ستارگان درخشان آسمان هستند و اگر به آنان تمسک بجویی راه را نشان می‌دهند. خیلی خوشحال شد. چند روزی گذشت که این کتاب را خواند و این مدت برنامه‌ای برای رفتن به سوریه نداشت. یک شب در جمع خانواده عنوان کردم قرار است اگر خدا بخواهد با یکی از دوستانم برویم سوریه. تا این را گفتم عمار دستش را به علامت اعتراض بالا آورد و گفت دیگه نوبت ما جووناست، شما به اندازه کافی در زمان دفاع مقدس به جنگ رفتید، کمی با هم بحث کردیم، گفت امکان ندارد بگذارم بروید. عمار به سوریه اعزام شد و در جمع مدافعین حرم قرار گرفت و با دعوت شهید هادی به کاروان شهدا ملحق شد. عمار بهمنی 🌱🌷🌱
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * مادر رو به من کرد و گفت محمد سالک کیه؟! گفتم یک رزمنده افغانی بود دوست غلامعلی. _افغانی؟! _بله خیلی مودب و مومن و با اخلاق بود .در عملیات رمضان شهید شد. چینی به پیشانی مادر اضافه شده و سر تکان داد و پرسید: «زن و بچه اش کجان؟؟» گفتم :کسی رو این جا نداشت غریب بود. نامه را تا کردم و گفتم: خودم سفره را جمع می کنم .اما هنوز سفره را جمع نکرده بودم که تلفن زنگ زد. حاجی نیم خیز شد که گوشی را بردارد که پیش دستی کردم و گفتم من جواب میدم. بابا همون جا نشست اما زیر لب گفت :شاید غلامعلی باشه. گوشی را برداشتم .خودش بود اما با صدای آرام نمی خواست کسی متوجه شود. _سلام منم غلامعلی .ولی چیزی نگو نمیخوام دلواپس بشن. _من خیلی خوشوقتم .شما دوست آقا غلام هستین دیگه خوب امرتون را بفرمایید. حاجی داد زد کیه ؟ گفتم :دوست غلامه! پرسید: از غلامعلی خبری داره ؟! گفتم :بذار بپرسم ,شما از آقای غلامعلی دست بالا خبری دارید؟؟ غلام خندید و گفت: اگه دستم بهت برسه... رو به بابا کردم و گفتم :میگن حال غلام خوبه و کنسرو های جبهه بهش ساخته. _خدا را شکر _خوب امرتون رو بفرمایید. _زود خودت رو برسون اینجا .مهمونی داریم. میایی؟!! خودت رو برسون عین خوش, لشکر ۱۹ فجر اینجا مستقر شده .بیا واحد آموزش. کاری نداری؟! _نه قربان خیلی ممنون.به اون برادر ا سر به هوای من خیلی سلام برسون. خیلی سریع وسایلم را جمع کردم و همان روز عصر به راه افتادم .صبح روز بعد رسیدم عین خوش .هوا هنوز گرم نشده بود که خودم را به واحد آموزش رساندم .آنجا نبود. با پادگان آموزشی تیپ امام سجاد تماس گرفتم گفتند رفته میدان تیر .یکی دو ساعت گذشت دیگر داشتم نگران میشدم که از دور دیدمش. _سلام من همیشه باید دنبالت بگردم؟! خندید و مرا در آغوش گرفت و گفت :سلام من که همیشه با شمام کاکا جون.. مرا به چادرش برد و نقشه عملیات را برایم تشریح کرد و گفت :یک گروه خط شکن می خوام. همان شب در چادر محمد اسلامی نسب عده زیادی از رزمنده آمدند و گروه‌های مختلفی تشکیل شد .غلامعلی همه را برای عملیات توجیه کرد. http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹👆 این سخنرانی شهید بهروز مردای برای ساعاتی قبل از شهادتش در شلمچه هست ... 👌ولی انگار نه انگار که چهل سال گذشته، انگار برای همین امروزه... 🌱🍃🌱🍃🌱🍃 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
⭐️یادی از استاد شهید حاج علی کسائی⭐️ 🌹مرکز آموزش پیاده حدود 65 نفر کارمند خانم داشت. قبل از انقلاب این خانم ها بدون حجاب در محل کار حاضر می شدند، بعد از انقلاب هم با مانتو و مقنعه. آقای کسائی وقتی به مرکز پیاده آمدند و این نوع پوشش را دیدند. یک دوره کلاس تفسیر سوره نور براي خانم ها گذاشت. آیات حجاب را برای این خانم ها خواند و شرح و تفسیر کرد. بعد از جلسه سوم گفت: حالا که لزوم و وجوب حجاب را متوجه شدید، از روز بعد همه باید با چادر و مقنعه به محل کار تشریف بیاورید. این را هم به صورت اجبار مطرح کردند که اگر کسی با این پوشش نیاید، دژبان اجازه حضور در پادگان را نمی دهد. یعنی در بحث حجاب اول تببین کردند بعد از قدرت استفاده کردند! نتیجه هم داد و با درایت ایشان همه کارمندان خانم ما چادری شدند. 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🔰 | 🔻شهید حاج حسین خرازی: یادمون باشه! هرچقدر در نظر خدا افتادگی و کوچیکی کنیم خدا در نظر دیگران بزرگمون می کنه. 🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🍃 ࢪفیق‌شهیدیعنی: توے‌اوجِ ‌نا‌امیدے..، یکی ‌پارتے‌بین‌توو‌خـدا‌بشه | و‌جـورے‌دستت رو‌بگیره که متوجه‌نشی خآصیت رفییقه🌿‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb