eitaa logo
گلزار شهدا
5.9هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
2.4هزار ویدیو
50 فایل
〖بِسم ربّ شھدا🌿〗 •گلزار شهدا •شیراز "اگر شهیدانهـ زندگـے کنی شهادت خودش پیدایت مـےڪند..." _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،ولے‌‌باحــفظ‌ آیدی و لوگو✌🏻 ارتباط با ما🔰 @Shohada_shiraz
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🕊🍃 تپش قلب من امروز فقط یاد شماست کاش هر صبح🌤 به رنگ رخ تان صبح شود 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌟 🌟 8⃣ 1⃣ روز تا عیدالله الاکبر، عید بزرگ باقی مانده است.. ✅ قَدْ بَلَّغْتُ ما أُمِرتُ بِتَبْليغِهِ حُجَّةً عَلى كُلِّ حاضِرٍ وَ غائبٍ وَ عَلى كُلِّ أَحَدٍ مِمَّنْ شَهِدَ أَوْلَمْ يَشْهَدْ، وُلِدَ أَوْلَمْ يُولَدْ، فَلْيُبَلِّغِ الْحاضِرُ الْغائِبَ وَالْوالِدُ الْوَلَدَ إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ. ✅ من آنچه مأمور به رساندنش بودم، ابلاغ نمودم تا حجت بر هر حاضر و غایب و بر هرکه شاهد بوده یا نبوده و هرکه بدنیا آمده و نیامده، تمام شود.باید حاضران به غایبان و پدران به فرزندان تا روز (این پیام را) ابلاغ نمایند. 📚فرازی از بخش ششم خطبه غدیر ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👈مبلغ باشیـــد http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🚨اعلام شناسایی هویت شهید گمنام «سرباز وظیفه حسین علامه» خبر شناسایی هویت پیکر مطهر سرباز سرافراز شهید «حسین علامه» به خانواده شهید اطلاع داده شد. سرباز شهید حسین علامه در تاریخ ۱ مرداد ۱۳۴۶ متولد و در تاریخ ۲۱ تیر ماه ۱۳۶۷ در منطقه عملیاتی زبیدات مفقودالاثر میگردد و پس از تفحص در ۲۷ دی ۱۳۹۹ بعنوان شهید گمنام در آماد و پشتیبانی ارتش شیراز به خاک سپرده می شود و اخیرا از طریق فرآیند ( دی ان ای) از خواهر و برادر شهید ، هویت این سرباز وطن ، مشخص گردید و به خانواده معظم شهید اعلام شد. به این شهید بزرگوار صلوات https://www.farsnews.ir/photo/14020328001030
🔰عباس چندین بار مجروح شد. در خیبر مچ دستش به شدت مجروح شد، در عملیات دیگر ترکشی به سینه اش کنار قلبش نشست. اما هر بار بدون از دست دادن زمان به منطقه بر می گشت. در فاو شیمیایی شد و در بیمارستان بستری. تا به خودش آمده و به هوش آمده بود، با لباس بیمارستان فرار کرد و به عملیات برگشت. آنجا چند خبر نگار گیرش انداختند، اما زیر بار مصاحبه نرفت و از دست آنها هم فرار کرد تا در عملیات باشد... 🔰هر وقت از عباس می پرسیدم در جبهه چه کار می کنی، می خندید و می گفت:«هیچی یک تفنگ خالی می دهند دستم، تا عراقی ها به سمتم آمدند از ترس آن را به آنها تحویل می دهم!» بعد از مفقود شدن عباس فهمیدم، عباس فرمانده گردان بوده و یلی از یلان جنگ! آخرین باری که تماس گرفته بود، گفتم: «عباس، پسر عمویم مفقود شده، اگر می توانی خبری از او برای ما بیاور!» عباس با خوشحالی گفت: « به! چه خوب است که مفقود شده!» همان شب خودش برای عملیات رفت و مفقود شد! 🌱🌷🌱🌷 عباسعلی میرزایی دولت آبادی سمت: معاون گردان زرهی، لشکر 19 فجر شهادت: 4/4/1367 جزیره مجنون 🌷🌱🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * السلام علیک یا احمد بن موسى الكاظم (س)... یا شاه چراغ حاج حسین دست روی شانه ام گذاشت و گفت :یه روز یادمه با چند نفر از بچه های رزمنده دور هم نشسته بودیم که یکی از اونا ماجرایی رو برامون تعریف کرد و گفت: وقتی عراقیها برادرم رو به شهادت رسوندن، چنان خشمی وجودم رو فرا گرفت که اونا رو دور زدم و همه شون رو به رگبار بستم. دست بالا که کنارم نشسته ،بود رو به من کرد و با صدایی آرام گفت :شاید یکی از دلایلی که پیروزی ما رو به تعویق می،اندازه همین احساساتی عمل کردنمان باشه؛ هر تیری که شلیک میکنیم باید برای خدا و به نام او باشه وگرنه هر چه از اخلاص فاصله بگیریم, پیروزی نهایی که وعده ی الهی یه از ما دور میشه. حالا انگار مسابقه ی خاطره تعریف کردن گذاشته بودیم رو به حاج حسین کردم و گفتم :یادم میآد بعد از پیروزی انقلاب برخی جریانها و گروههای سیاسی راهشون رو از مسیر انقلاب اسلامی جدا کردن حاجی سری تکان داد و گفت: روزای بدی بود.... گفتم :اون روزا گروهکا برای دست یابی به قدرت و مصادره ی انقلاب هنوز اسلحه به دست نگرفته بودن, اما خشونت رو ترویج میدادن . سالای پنجاه و نه، شصت، شاهد یک زد و خورد و درگیری خیابانی بودیم. من دانش آموز کلاس دوم راهنمایی بودم. مدرسه ام مدرسه راهنمایی شهید (مطهری در چهاراه زند و در انتهای کوچه ای بن بست بود و خانه مان در خیابان فخرآباد قرار داشت. بعضی روزها با دوچرخه میرفتم و گاهی هم که پدرم دوچرخه را لازم داشت پیاده میرفتم و بر میگشتم. روزهایی که پیاده بودم بعد از تعطیلی مدرسه ابتدا سری میزدم به کتاب فروشی کیوان که در کوچه ی نو بهار بود و کتابها را ورق میزدم. پول نداشتم اما عاشق کتابهای رمان و داستانهای علمی تخیلی بودم .بیست دقیقه ای آنجا بین کتابها میچرخیدم و وقتی سنگینی نگاه آقای کتاب فروش را احساس میکردم آرام و بیصدا از آنجا میرفتم. بعد از گردش و سیاحت در کتاب فروشی کیوان راه میافتادم به سمت چهاراه خیرات، خیابان وصال و خودم رو میرسوندم به فلکه و بعدهم خیابان فخرآباد. یک روز عصر هنوز از مسجد خیرات خیلی دور نشده بودم که بوی دود و سر و صدای عده ای که در چهار راه خیرات تجمع کرده بودند توجهم رو جلب کرد. _مرگ بر ارتجاع . _مرده باد مرتجع http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢صحبت های دختر شهید قنبری: هشت روز دیگه تولدم بود سه روزش خوب گذشت اون قول داد تولدمو بگیره ، بابام سر قولشه ولی شهیدش کردن😭 🥺خواهر کوچیکم عکس بابامو نگاه کرد و گفت بابای من کجاست؟ آجی من نمیدونه بابا شهید شده ولی بزرگ شد حتما بهش میگم... ✍چقدر ما مدیون شهدا و فرزندانشان هستیم !! چقدر برای شهدا کار کردیم ؟!! 🌱🌷🌱🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
یادی از استاد شهید حاج علی کسائی از حال یک یک ما پرسنل زیر دستش خبر داشت. مشکلات ما را می دانست، از وضعیت خانواده و زندگی همه پرسنلش خبر داشت. اگر کسی از نیروهایش مجرد بود، مرتب با او در مورد ازدواج و تشکیل خانواده صحبت می کرد. اگر مشکلی داشتیم که نیاز به مرخصی داشتیم. سریع برنامه کاری پرسنل را طوری تنظیم می کرد که کار کسی که مشکل دارد را پوشش بدهند، بعد به او مرخصی می داد تا برای رفع مشکلش اقدام کند. اگر مشکل ما مالی بود، خودش هر چه داشت کمک می کرد یا برای ما تهیه می کرد. اگر مشکل ما اداری بود یا مربوط به شهر و کارهای شهری بود، سریع دست به تلفن می شد و با آشنایان زیادی که در ادارات مختلف داشت کار ما را تسهیل می کرد. می گفت وقتی پرسنل از نظر روحی و روانی و خانوادگی در آرامش باشند، بیشتر دل به کار میدهند و کارها بهتر و سریعتر پیش می رود. 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺وصـٰال حیدر و یارش مـُبارَکْ 🌼وصالِ یاس و دِلدارش مُبارکْ 🌺از الطافُ و عـِنـٰایات اِلهـی 🌼رسْیده حَقْ بِه حَقْدارَشْ مْبارَک 🌺🌼سالروز مبارکباد🌼🌺 🌱🌷🌱🌷
🎊🎊🎊 🚨 ۳۰ خرداد جایی قول ندهید ....😍😉 💝جشن ازدواج چند زوج خوشبخت 💝👏👏 یه جشن ، و با 👌 💢 : ۳شنبه از ساعت ۱۷ 💖💖💖💖💖💖 👈دارالرحمه_شیراز/ قطعه شهدای گمنام 🎊🎊🎊🎊🎊 لطفا" به بقیه هم خبر بدهید http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
👈همسنگرا و خادمین شهدا برنامه فردا ، ادامه حسنه ای می باشد که مدتی است در در حال اجرا می باشد ...👌 این برنامه علاوه ترویج ازدواج آسان و اسلامی ، عنوان می‌دارد که طبق آیه قران ، شهدا هستند و با مردگان تفاوت دارند و آغاز زندگی جوانان ، در کنار آنها می‌تواند سبب خیر و برکت زندگی آنان شود .... لذا شما و ترویج این سنت در راستای زنده نگهداشتن و همچنین ازدواج آسان و اسلامی ، مطمئنا تاثیر گذار می باشد 💢هر کس تا آنجا میتونه برای فردا تبلیغ کنه اگه با خبرگزاری ها و رسانه ها در ارتباط هستید تبلیغات را براشون ارسال کنید پس پای کار باشیم✋ ع
فرزندان عزیزی که قراره فردا سرود بخونن حتما در لینک ثبت نام کنن⬆️⬆️ سرود هم هست کلیپ در کانال گذاشته شده
کمک و نذر برای مراسم فردا هم فراموش نشود..😊 خیلی کم داریم ... ⬆️⬆️
صدقه اول ماه هم فراموش نشود فردا ذبح هم داریم⬆️
🚨🚨 همه مواردی که گفته شد در راستای سیره شهداست پس کسی بخاطر زیادی مطالب کانال را ترک نکنه 😏 وگرنه واگذار میشه به حضرت زهرا (س) 😁😜
🌷🕊🍃 جا نمیشود این خنده ها در قاب هیچ پنجره‌ای خنده هایت ❤️ تمام دوربین ها را عاشق کرده است 🌷 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
هدایت شده از یافاطمه الزهرا
🌟 🌟 7⃣ 1⃣ روز تا عیدالله الاکبر، باقی مانده است.. ✅ من از جبرئیل خواستم تا از بخواهد مرا از معرفی رسمی معاف کند؛ ای مردم! زیرا من از کمی پرهیزکاران، زیادی منافقان، فسادانگیزی گناهکاران و نیرنگ مسخره کنندگان آگاهم... این ها نه یک بار، بلکه چندین بار مرا آزردند... و این تهمت ها به خاطر همراهی بسیار علی با من و توجه فراوان من به او بود . 📚فرازی از بخش دوم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👈مبلغ باشیـــد http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🔰 شب عروسی از من خواست برایش دعا کنم. گفتم چه دعایی؟ گفت از خدا بخواه که من شهید بشم! جا خوردم, ناراحت شدم و گفتم شما اگر می‌خواهی شهید بشی و اینقدر عشق شهادت داری، پس چرا با من ازدواج کردی؟ گفت من دوست داشتم به هر دو عشقم برسم و از خدا خواستم کمکم کند! هنوز یکی دو ماه از عروسی ما نگذشته بود که خبرهای بدی از جبهه ها به گوش رسید. گفت می خواهم برم جبهه! خانواده مخالفت کردند. گفتن شما تازه ازدواج کردی! مصمم گفت: اگر من از شما که ناموسم هستید دفاع نکنم، چه کسی این کار را انجام می‌دهد؟ 🔰روز اولی بود که به جبهه امده بود.گفت برادر از کجا میتونم زنگ بزنم شیراز؟ گفتم بزار برسی, عرقت خشک بشه! با خجالت سرش را پایین انداخت و گفت مدتی پیش عروسیم بود. شنیدم جبهه به نیرو نیاز داره,نتونستم بی خیال بمونم, عروسو ول کردم اومدم! جا خوردم, از این همه غیرت. چند روز بعد با امبولانس رفت خط شهید بیاره, دیگه برنگشت! الله قلی عقدکی شهادت:۱۳۶۷/۴/۴- جزیره مجنون 🌷🍃🌷🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
"پتو"😂😂 🔹هوا خیلی سرد بود. از بلندگو اعلام کردند جمع شوید جلوی تدارکات و پتو بگیرید. فرمانده گردان با صدای بلند گفت: «کی سردشه؟» همه جواب دادند: «دشمن» فرمانده گفت: «احسنت، احسنت. معلوم می‌شود هیچکدام سردتان نیست. بفرمایید بروید دنبال کارهایتان. پتویی نداریم که به شما بدهیم» داد همه رفت به آسمان. البته شوخی بود.😅 🎊🎊🎊🎊🎊🎊 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
سفره عقد زوج های جوان خوشبخت .... تا ساعتی دیگر در کنار شهدا زندگی مشترک را شروع می کنند ..
هدایت شده از شهدای غریب شیراز
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدایت شده از شهدای غریب شیراز
ورود اولین عروس و داماد😊😊
هدایت شده از شهدای غریب شیراز
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭐️یادی از استاد شهید حاج علی کسایی⭐️ 🇮🇷سنگر مرتب از انفجار ها می لرزید. حاج علی بالای سنگر نشسته بود برای آرام کردن دل های سربازان، شروع به بیان آیات شهادت و تفسیر آنها کرد. صحبت هایش که تمام شد، چشمی در بین افراد درون سنگر چرخواند و رو به یکی از سربازانی که محو صحبت های ایشان شده بود با تبسمی گفت: برادر، من نور شهادت را در صورت شما می بینم، می ترسم شهید شوی! سرباز با لبخند گفت: آقا شهادت که سعادت است، من هم مثل هزاران شهیدی که رفتند و به فوض عظیم رسیدند، اما من سعادت ندارم. حاج علی گفت: ان شاالله خدا این سعادت را نصیب شما هم بکند! چند ساعتی گذشت، خبر دادند یکی از نیروها شهید شد. کنارش رفتم، دیدم همان سرباز است. با بی سیم به آقای کسایی خبر دادم و گفتم: آقای کسایی حرفت درست در آمد و آن سرباز شهید شد! صدای گریه ایشان پشت بی سیم بلند شد. با بغض گفت: کاش آن حرف را نزده بودم! شنیدم صبح خودش رفته بود دو آب بالای سر آن شهید و کنار ایشان خیلی گریه کرده بود. 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🚨 قرائت خطبه عقد خواهر شهید مدافع حرم مجید قربانخانی توسط رهبر انقلاب ⭕️ خانواده شهید مجید قربانخانی به همراه تعدادی دیگر از خانواده شهدای مدافع حرم در فهرست میهمانان ویژه‌ای قرار داشتند که صبح روز سه‎شنبه ۳۰ خرداد مصادف با اول ذی‌ الحجه سالروز ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت زهرا(س) در حسینیه امام خمینی(ره) میهمان رهبر انقلاب بودند. ⭕️ خانواده شهید درخواست کردند تا خطبه عقد دخترشان زینب قربانخانی توسط رهبر انقلاب جاری شود. مهریه نیز ۱۴ سکه بهار آزادی مقرر شده بود. ⭕️ رهبر انقلاب بعد از جاری شدن خطبه عقد دعا کردند این زوج زندگی شیرینی داشته باشند: «باهم بسازید، صفا و صداقت داشته باشید تا زندگی‌تان شیرین باشد.» این اما همه ماجرا نبود. 🔰 پس از قرائت خطبه عقد، پدر شهید قربانخانی از حضرت آیت‌الله خامنه‌ای درخواست کرد تا از مادر شهید بخواهند تا لباس مشکی خود را عوض کند؛ درخواستی که با پاسخ مثبت ایشان روبرو شد: «لباس مشکی را عوض کنید. ما چشم حقیقت‌بین نداریم و نزدیک‌بین هستیم. اگر چشم حقیقت‌بین داشتیم و جایگاه شهدا را در آن دنیا می‌دیدیم قطعاً برای آنها و شادی می‌کردیم و نمی‌گرفتیم.» http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb