18.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ آخرین دقیقههای زندگی شهید سید رضی
«عمادی» از بستگان شهید سید رضی موسوی:
🔹شهید سید رضی لحظه شهادت، در خانه تنها بود، آخرین تماس او هم راجع به هماهنگی برای انجام کارها بود و قرار داشت که بعد از استراحت از منزل خارج شود.
🔹از شهید موسوی، عکس و فیلم بسیار کمی موجود است، حتی پشت تریبون هم نمیرفت و سخنرانی نمیکرد به همین دلیل فیلم صحبتهای او هم بسیار اندک است.
🔹سفارش کرده بود بعد از اتفاقی که برایش میافتد، آن وقت پیکرش را به زیارت امام حسین(ع) ببرند؛ همیشه در حالت نیمه نشسته بود، آماده به کار
#شهید_سید_رضی_موسوی
#طوفان_الاقصی
#انتقام_سخت
🌱🌷🌱🌷
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
نشردهید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#خاطرات_دفاع_مقدس*
#نویسنده_محمد_محمودی*
#گلابی_های_وحشی
#قسمت_شصت
.
حدود دو ماه بعد از آتش بس به اتفاق چند نفر از همکاران برای خدمت در یگانهای رزم مستقر در مرز جنوب جنگی عازم شدیم. مأموریت ما در تیپ پنجاه و شش یونس بود. ستاد فرماندهی تیپ در اهواز و گردانهای آن در خط پشتیبانی بودند. پاییز سال شصت و هفت بود و هوا هنوز از تب و تاب گرما نیفتاده بود که به گردان
دریایی معرفی شدم. فرماندهی گردان آقای گنجعلی همتی بود. فرمانده ای مدبر باهوش پخته و کارکشته او در عملیاتهای مختلف رشادتهای فراوانی از خود نشان داده بود. اسکله الامیه عراق چندبار توسط قایقهای همین گردان با کاتیوشا مورد هدف قرار گرفته بود .
گنجعلی مدام از تلخیها و عقب نشینی فاو سخن میگفت. هنوز نفس و لباس بچه ها بوی جنگ میداد .سنگرها و چینش نیروها در خطهای اول و دوم به همان سبک و سیاق گذشته بود .تنها چیزی که پایان یافته بود تبادل آتش میان طرفین بود. امکانات بسیار محدود بود برای حمام مشکل داشتیم جیره غذایی اندک و با
پایان یافتن جنگ کمک های مردمی هم نمیرسید .
مشکلات یگانهای در خط بیش از گذشته بود. یک شب در سنگر فرماندهی گردان نشسته بودیم. اردشیر محمدی مسئول دیدبانی تیپ هم مهمان گردان بود .صدای چند انفجار شنیده شد و متعاقب آن بی سیم ها شروع به نقل و انتقال اخبار کردند آماده باش زده شد. اردشیر محمدی با بی سیم به نیروهای دیدبانی دستور داد که بالای دکل بروند با خونسردی نام دکل ها را با رمز برای مخابرات دیدبانی مکالمه کرد گنجعلی نیز سکوت را شکست و فقط یک
جمله گفت:
بچه ها جنگ دوباره شروع شد!
صدای انفجار از دور به گوش میرسید اما طول نکشید که فروکش کرد .معلوم نشد که قضیه چه بوده است اوضاع به همین منوال میگذشت. یگانها همچنان در منطقه مستقر بودند .هنوز بوی جبهه به مشام میرسید رفتارها هنوز عوض نشده بود. مدتی را به همین روند سپری کردیم با طرح تفکیک نیروها من سهمیه تیپ سی و پنج امام حسن (ع) شدم و معرفی شدم بچه های شهرستان سپیدان در گردان حضرت رسول (ص) مشغول به خدمت بودند .چون عضویتم در سپاه همان شهرستان بود؛ به همین گردان معرفی شدم. مدتی در امیدیه ماندیم و در همان ایام حضرت امام رحمت الله علیه دار فانی را وداع گفت. روز رحلت امام عجب مصیبتی بود.
#ادامه_دارد ...
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
💠 مسول محور اطلاعات بود، قرار بود با چراغ مخصوص راه را به بچه هانشان دهد. چراغ دست راستش بود که تیری به دستش نشست. گفتیم رهایش کن.
گفت نه من راهنما هستم.
با دست چپ چراغ راگرفت. تیری به پهلویش نشست کوتاه نیامد. تیر بعد به دست چپش خورد. چراغ را به دندان گرفت، تیر به فکش خورد. چراغ که افتاد خودش هم افتاد.
سال ها پیکرش همان جا ماند، تا راهنمای راه باشد...
🌷🌱🍃🌷
#شهید اسماعیل مسعودی
#شهدای_فارس
#شهادت: کربلای ۴
🌱🌷🌱🌷
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
⭐️یادی از سردار شهید عبدالعلی ناظم پور⭐️
🌹 تقریباً هر شب عملیات کربلای 5بچه های تخریب کار داشتند و باید به خط می رفتند. قرار بود عبدالعلی خط را به فرمانده جدیدی تحویل دهد. در سنگر بتونی نشسته بودیم و عبدالعلی از راه و چاه خط گرفته تا روحیه لازم نیروها را برای فرمانده توضیح می داد. همه گرداگرد یک فانوس نشسته بودیم. من به صورت عبدالعلی خیره شده بودم، یک بر افروختگی و نورانیت خاصی در چهره ایشان بود، نوری که از نور فانوس هم روشن تر بود. با خودم گفتم خدایا، زمان شهادت عبدالعلی هم نزدیک است.عبدالعلی برای گرفتن وضو خارج شد. چند دقیقه بعد صدای انفجاری از بیرون سنگر آمد. بچه ها گفتند: جنازه ای بی سر روی زمین افتاده از بچه های شما نیست.
رفتیم دیدیم عبدالعلی کنار منبع آب در حال وضو گرفتن به شهادت رسیده است!
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهدا
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
5.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📢سخنان حاج قاسم درباره فتنه ٨٨ و نهم دی ماه
🇮🇷باید پای این ملت را بوسید ...
#جان_فدا
#سرداردلها
#شهیدقدس
#حاج_قاسم
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
12.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•|#شهدای_زن|•
#شهیده لیلا زارع
#شهادت: تهران. توسط منافقین
💢شهیدی که در سفر زیارتی مشهد به همراه همسرش شهید شد..
#شهدای_فارس
#شهدای_زن
#هفته گرامیداشت مقام زن
🔶🔹🔶🔹🔶🔹🔶🔹🔶
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🌷🕊🍃
ای آب!
چه دستها
ڪہ با تو
دل از دنیا
شستند ...🥀
#عملیات_کربلای_۴
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#روایت_عشق
🌹تیر بازویش را خراشیده بود.
گفتم داداش کاش تیره یکم این طرفتر رد شده بود و به تو نمیخورد!
با ناراحتی با انگشت به سینه اش اشاره کرد و گفت اگه خدا مرا دوست داشت باید از اینجا رد میشد!
دو سال بعد شهید شد. رفتم بالای سرش. خدا خیلی دوستش داشت، تیر درست از جایی که آن روز اشاره کرد، رد شده بود.
#سردارشهید محمد کشتکار
#شهدای_فارس
#شهادت "کربلای ۴
🍃🌷🍃🌷
#ڪانال_شهدا
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#خاطرات_دفاع_مقدس*
#نویسنده_محمد_محمودی*
#گلابی_های_وحشی
#قسمت_شصت_یکم
روز گردان عازم خط شد و در جزیره مینو بین خرمشهر و آبادان استقرار پیدا کرد. جزیره داشت انبوه نیزارها که در میان آنها نخلهای سوخته دیده مینو حال و حکایت عجیبی میشد و گلوله های زیاد عمل نکرده ای که در کنار خاکریزها و میان ،نیزارها هر یک حرفی برای گفتن داشت معلوم میشد در این منطقه تبادل آتش در حد زیادی بوده خط پیشتر دست ژاندارمری بود با استقرار گردان ما در این خط با مشکلات عدیده ای
مواجه شدیم .
از حمام به کلی خبری نبود و بچه ها باید برای حمام آب گرم میکردند. سنگرها آن قدر سقفشان کوتاه بود که به سختی میشد تحملش کرد .چهار نفر از ارکان گردان در یک سنگری در مقر فرماندهی گروهانها استقرار داشتیم.
سنگر دو در سه بود و ارتفاعی آن حدود صد و شصت سانتیمتر میشد .کمتر کسی می توانست راست در آن قرار گیرد حدود هشت ماه را با دنیایی از مشکلات در همان سنگرها سپری کردیم مرخصیهای چهل و پنج روز ده روز بود.
شبی با سر و صدای بیسیم از خواب بیدار شدیم از خط صدای تیر شنیده میشد مقر ما با خط کمتر از دویست متر فاصله داشت زود آماده رفتن شدیم رحمان راحمی
با تویوتا سر رسید و گفت:
_بچه ها همه بیایید خط
پرسیدیم
- چه خبر است؟
- غواص اسیر گرفتیم.
به خاکریز خط اول رفتیم و کنار یک سه راهی محل استقرار سنگرهای مرزی پیاده شدیم بچه ها همه جمع شده بودند و از غواص عراقی صحبت میکردند .بالاخره برای دیدن عراقی وارد سنگر شدیم. بچه ها او را به داخل برده بودند. غواص لخت و برهنه فقط یک شرت پایش بود هیکلی درشت داشت و میگفت نامش عباس است .ادعا می کرد که سرباز آشپزخانه بوده و به دلیل فشارهای روحی پناهنده شده است. اما سربازی که او را اسیر گرفته بود حرفی دیگری میگفت:
روی دژ در حال نگهبانی بودم سر و صدای به هم خوردن نیزارها توجه ام را جلب کرد فکر کردم گراز است کلوخی برداشتم و به طرف جایی که سر و صدا شنیده بودم پرتاب کردم.
#ادامه_دارد ...
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
9.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بدون تعارف با خانوادۀ شهیدی که از همرزمان حاجقاسم در دفاع مقدس بود
💢ماجرای بیمارستان رفتن حاج قاسم و انتظار پشت درب اتاق عمل ...
😭واقعا حاج قاسم که بود؟!!!
#سرداردلها
#حاج_قاسم
🌱🍃🌱🍃🌷🌱🍃🌱🍃
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
عکس نوشته ناظم پور.zip
5.87M
⭐️17 عکس و خاطره از شهید عبدالعلی ناظم پور
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهدا
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید