eitaa logo
گلزار شهدا
5.6هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
50 فایل
〖بِسم ربّ شھدا🌿〗 •گلزار شهدا •شیراز "اگر شهیدانهـ زندگـے کنی شهادت خودش پیدایت مـےڪند..." _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،ولے‌‌باحــفظ‌ آیدی و لوگو✌🏻 ارتباط با ما🔰 @Shohada_shiraz
مشاهده در ایتا
دانلود
⭐️یادی از سردار جهادگر شهید حاج خلیل پرویزی⭐️ 🌹سوم خرداد 61 بود. با خلیل پیاده وارد خرمشهر شدیم. از همه جای شهر صدای تیراندازی می‌آمد. به یک ساختمان چند طبقه رسیدیم. خلیل گفت: یک تیربار بگیر روی پنجره ها، تا من هم یک آر پی جی بزنم! من رگبار گرفتم، خلیل هم موشکش را به ساختمان کوبید. بلافاصله سه عراقی در حالی که دستشان بالا بود، از ساختمان خارج شدند. با گریه و التماس جلو ما زانو زدند. خلیل اشاره کرد، بایستند. آنها را جستجو کرد که مسلح نباشند. بعد به پشت سر ما اشاره کرد و با عربی دست و پا شکسته گفت: از این سمت برید، برنگردید که کشته می شوید! عراقی ها در حالی که دستشان روی سرشان بود به سمت عقب حرکت کردند. به هر ساختمان سر می زدیم چند عراقی تسلیم می شدند. فکرش را هم نمی‌کردیم که در دسته‌های چند صدنفری این‌گونه تسلیم شوند. هردو از شوق اشکمان جاری بود. خلیل با صدای بغض آلود گفت: باور نمی‌کردم خدا این‌طور مزد زحماتمان را بدهد. جای رفقای شهیدمان خیلی خالی است! 🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
⭐️یادی از سردار جهادگر شهید حاج خلیل پرویزی⭐️ 🌹اواسط سال 61 بود، عملیات مسلم بن عقیل. فرماندهان تیپ عاشورا از ما دعوت کردند تا در منطقه سومار برای آنها جاده ای بکشیم. به اتفاق خلیل و جمعی از بچه ها و ماشین آلات به غرب و سومار رفتیم. محلی را که برای جاده مشخص کردند، مناسب نبود، مرتب روی آن آتش می آمد، به دل خلیل نبود. گفت خودمان بریم شناسایی! با هم رفتیم. شیاری را کنار رودخانه فصلی منطقه پیدا کرد، بخشی از آن مین ریزی شده بود، اما در دید و خمپاره دشمن نبود. خلیل به ساخت جاده در آن شیار اصرار کرد و انجام داد، هرچند در آن عملیات از آن جاده استفاده نشد! سال 65 بود. بعد از حمله گسترده عراق به مرزهای ایران، من از طرف قرارگاه کربلا برای بررسی منطقه سومار رفتم. در بازدید، بچه ها گفتند تدارکات منطقه از جاده ای انجام می شود که بسیار امن است و بسیار گره گشا است! جاده را که دیدم، دیدم همان جاده ای است که با اصرار خلیل، سال 61 توسط جهاد فارس در این منطقه کشیده شده بود، جای خلیل خالی بود که نتیجه آینده نگری اش را ببیند... 🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
😊 شهید حاج مجید خیلی نوشابه‎های ساخت وزارت سپاه پاسداران به نام کوثر را دوست می‌داشت😁 و در گرمای شلمچه پس از هر غذا از نوشابه می‌نوشید .. به حدی که بین بچه‌ها معروف به نوشیدن نوشابه کوثر شده بود. 🙈 به ما می‌گفت من که شهید شدم، مرا با نوشابه کوثر غسل دهید...😃 بعد از شهادتش بین بچه‌ها بحث شده بود و به این نتیجه رسیدیم که منظور او از نوشابه کوثر، آب مقدس حوض کوثر بوده است. مجید سپاسی 🍃🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
⭐️یادی از سردار جهادگر شهید حاج خلیل پرویزی⭐️ 🌹 خلیل فقط یک راننده حرفه‌ای نبود؛ رزمنده‌ای آبدیده بود که سلاحش در میدان جنگ لودر بود و بولدوزر. استعداد و نبوغ خاصی در شناخت محیط کار داشت. چهره متفکر او برای بسیاری از بچه‌ها آشنا بود؛ خصوصاً نیروهای همراهش در فعالیت‌های مهندسی رزمی. در کنار تخصصش در هدایت دستگاه‌های سنگین، فرمانده اهل فکری بود. طوری به منطقه عملیات نگاه می‌انداخت که هرکس او را نمی‌شناخت گمان می‌کرد دانشمندی زمین‌شناس در حال بررسی عارضه‌های طبیعی زمین است. حتی وقتی می‌خواست ما را در منطقه‌ای که خودش قبلا شناسایی کرده بود توجیه کند، اول لحظاتی سکوت می‌کرد و به‌دقت به اطراف نگاه می‌انداخت؛ سپس دقیق و حساب شده توضیح می‌داد که چه دستگاه‌هایی لازم است و از هرکدام چندتا؟ خاکریز از کجا باید شروع شود و در چه جهتی و تا کجا ادامه پیدا کند؟ فاصله تا دشمن چقدر است؟ روز می‌توان کار کرد یا نه؟ دشمن دید مستقیم بر منطقه دارد یا نه؟ 🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🔹محمد در بین اهل بیت علاقه خاصی به حضرت زهرا(س) داشت و همیشه به دنبال نکاتی می‎گشت که خود را به این حضرت نزدیک‎تر کند. 🔹 یک روز قبل از عقد من در حیاط منزل زمین خوردم و دستم شکست. روز عقد با دست شکسته پای سفره عقد نشستم. 🔹پس از عقد یک شب که برای زیارت قبور شهدا رفته بودیم محمد گفت «زهرای 18 ساله با دست شکسته پای سفره عقد» نشانه‎ای برای ماست تا بیشتر به یاد حضرت باشیم. پس از آن مداحی حضرت زهرا را گذاشت و هر دو به یاد حضرت زهرا اشک ریختیم». ﻳﺎﺩﺵ ﺑﺎ ﺻﻠﻮاﺕ 🌷 🌷🌿🌷 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
⭐️یادی از سردار جهادگر شهید حاج خلیل پرویزی⭐️ 🌹عملیات والفجر 2 بود. در ارتفاعات حاج عمران، در حال احداث جاده ای بودیم، طبق معمول خلیل پشت لودر جلودار در حال کار بود. ناگهان روی لودر ایستاد و فریاد زد: جلو نیاید، میدان مین است! نگاهم به سمتی که ایستاده بود رفت، چند مجروح عملیات، در حال پائین آمدن از ارتفاعات بودند که بی اطلاع وارد میدان مین شده بودند، و جلو می آمدند. اگر هم متوجه می شدند بر می گشتند باید با تن زخمی این ارتفاع را دور می زدند. خلیل معطل نکرد، سریع مسیر لودر را عوض کرد و وارد میدان مین شد. اولین مین گوجه ای که زیر چرخ لودر، منفجر شد مجروحین متوجه شدند کجا وارد شده اند، همان جا ایستادند. تا خلیل به آنها برسد چند مین گوجه ای دیگر زیر چرخش منفجر شد. خودش را به آنها رساند و آنها را سوار کرد و از میدان مین عبور داد و به سمت جاده برگشت. هنوز نرسیده بود که انفجار عظیمی رخ داد. این بار چرخ لودر روی مین والمر رفته بود که قدرت انفجار و ترکش های بیشتری دارد رفته بود. به سمتش رفتیم که فریاد زد: نیایید خطر دارد. من خوبم. لودر را تا بیرون میدان مین و جاده آورد و ایستاد. تازه صدای ناله اش را شنیدیم، پای چپش پر از ترکش شده بود. مجروحیتش شدید بود، او را با آمبولانس به عقب فرستادیم. 🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
⭐️یادی از سردار جهادگر شهید حاج خلیل پرویزی⭐️ 🌹با خلیل برای بازدید بچه‌های تیپ المهدی(عج) به ارتفاع قمطره رفتیم. آنجا بلندترین ارتفاع منطقه بود، بچه ها نه آب بهداشتی داشتند نه حمام و دستشویی.وقتی برگشتیم، خلیل گفت هرجور هست باید برای این بچه ها حمام و دستشویی جور کنیم. گفتم: توی این جاده تویوتا بدون بار هم به سختی بالا میره، چطور می خواهی حمام دستشویی پیش ساخته بالا ببری! گفت: تو جور کن، بالا بردنش هم خدا بزرگ هست. روز بعد یک تانکر آب، با یک کانکس که سه حمام و سه دستشویی داشت به منطقه آمد. خلیل گفت با همین کامیون آن را بالا ببرید، به یکی از بولدوزر ها هم گفت پشت کامیون حرکت کند و آن را هل دهد. بعد از چند ساعت کامیون بالا رسید، خود خلیل هم با یک لودر بالا آمد. محل دستشویی و حمام را صاف کردیم، یک جایگاه بلند هم برای منبع آب ساختیم، که بچه با برف های یخ زده آن را پر کردندتا با تابش آفتاب، آب شود و مشکل آب تمیز را حل کند. رسم جهاد این بود که مشکلات رزمندگان را حل کند و خلیل یک جهادگر به تمام معنا بود که فکر و ذکرش حل مشکلات رزمندگان بود. 🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
⭐️یادی از سردار جهادگر شهید حاج خلیل پرویزی⭐️ 🌹تابستان 1362 ، جهت عملیات والفجر 2 به غرب رفته بودیم. چند روزی بود خلیل به خاطر مجروحیت به بیمارستان منتقل شده بود که یک نفر به مرکز ستاد جهاد فارس آمد و ادعا کرد پسرعموی خلیل است. می گفت خلیل گفته در جبهه به راننده لودر نیاز داریم، او هم خودش را رسانده است. شناسنامه اش را داد، اسم و فامیلش “محمد برومندی” بود. می گفت پدر خلیل فامیلش را به پرویزی عوض کرده است. هر چه کردم منصرفش کنم فایده نداشت، گفت من آمده ام که به خط مقدم بروم. راضی ام کرد. با یک ماشین ارتشی او را جلو فرستادم تا خودش را به مسئول محور جهاد معرفی کند. ساک کوچکش را برداشت و با همان ماشین رفت. دو ساعت نشده بود که یک سرباز ساکش را آورد و گفت: به خط نرسیده با اصابت راکت هلیکوپتر به ماشین شهید شد. انگار فقط آمده بود شهید شود و برگردد! خلیل همیشه در جمع خانواده می‌گفت: محمد لیاقت شهادت داشته و آن کسی که باید او را به جبهه می‌رسانده رسانده، من و دیگران این وسط کاره‌ای نیستیم و جلو رقم خوردن تقدیر کسی را نمی‌توانیم بگیریم! 🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
⭐️یادی از سردار جهادگر شهید حاج خلیل پرویزی⭐️ 🌹عملیات خیبر بود. باید در زیر آتش دشمن، جاده ای را در هور می کشیدیم. نیاز به حجم زیادی خاک بود. تمام بچه های قدیمی حتی فرماندهان هم پای کار آمده بودند و کامیون های خاک را به روی هور می آوردند، من هم در انتهای مسیر آنها را راهنمایی می کردم که کجاخاک را خالی کنند. همان شب اول دیدم خود خلیل فرمانده عملیات هم پشت کامیون نشسته است و خاک می آورد، صبحش او را دیده بودم که از شناسایی بر می گشت و در اثر بمب های شیمایی، حال روز خوبی نداشت، اما باز هم پای کار بود. این جاده و سماجت ما برای اتمام آن، حسابی عراقی ها را کفری کرده بود، یک شب هلیکوپتر های عراقی به سمت ما هجوم آوردند. آخرین مایلر در انتهای جاده مانده بود و نمی توانست بارش را خالی کند، هلیکوپتر ها ابتدا آسمان را با منور روشن کردند و بعد شروع به شلیک راکت کردند. خلیل را دیدم که با سرعت به سمت مایلر می دوید که راکتی بین او و مایلر خورد. خلیل را دیدم که باز مجروح شده بود، اما لنگ لنگان به سمت راننده و ماشین می دوید تا آنها را نجات دهد... مرد بزرگ جهاد، باز هم جان بازی کرده بود. 🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌷وقتی برای گذراندن دوره خلبانی به آمریکا می رفت، اولین چیزی که در ساکش گذاشت رساله امام خمینی(ره) بود، آنجا هم به عنوان خلبان نمونه چندین بار تقدیر شد، به نحوی که به او گفته بودند ایران باید به خلبانانی مثل تو افتخار کند. استاد خلبان آمریکایی اش هم گفته بود: اگر روزی من در جنگ با اسدزاده روبرو شوم حتماً از مقابل او فرار می کنم. 🌷 در عملیات والفجر 8 پس از بازگشت از ماموریت ، هواپیمایش مورد اصابت پدافند هوایی دشمن قرار گرفت. به هواپیما صدمه شدیدی وارد شده بود... افسر رادار می گفت آخرین صحبت های ابوالفضل ، ندای یا صاحب الزمان بود. وقتی پیکر ابوالفضل را پیدا کردند می بینند، مثل مولایش ابوالفضل، سر و دستش از بدن جدا افتاده... اﺑﻮاﻟﻔﻀﻞ اﺳﺪﺯاﺩﻩ 🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
⭐️یادی از سردار جهادگر شهید حاج خلیل پرویزی⭐️ 🌹با احمد پورمیدانی، خسته از کار سنگین جزیره برگشته بودیم که خلیل آمد و با خوشحالی گفت: حاجی ها بلند شید، چه وقته خوابه! با تعجب گفتم: حاجی! گفت: از قرارگاه خواستند اسم دو نفر را برای حج رد کنم، من هم اسم شما دو نفر را دادم. گفتم: خودت چی؟ گفت: من کارت سربازی ندارم. خبر به جمال فروهر حقیقی رسید، دلش پر از حسرت سفر حج شد، اما هرچه به قرارگاه اصرار کردم تا او را به جای من بفرستند قبول نکردند. چند روز بعد خلیل در حال کار روی لودر بود که پیکی از قرارگاه آمد. نامه ای برای خلیل داشت. نامه را به من داد. نامه را به خلیل دادم. خواند و گذاشت روی داشبورد. گفتم: مهم نبود؟ گفت: از قرارگاه اسمم را رد کرده اند برای حج! شاید دل غمگین جمال را دیده بود که خوشحال نشد. اواخر بهار 63 بود که از قرارگاه من را خواستند. گفتند یک خیر هزینه سفر دو نفر از نیروهای جهاد که راننده لودر باشد و در جزیره مجنون کار کرده باشد تقبل کرده، یک نفر را از جهاد فارس معرفی کنید! گفتم جمال فروهر حقیقی! توفیق شد تابستان 63، با سه شهید همسفر مکه باشم، خلیل، احمد و جمال. 🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
⭐️یادی از سردار جهادگر شهید حاج خلیل پرویزی⭐️ 🌹 بسیاری از ما نیروهای جهاد فارس، توجه به قرائت و فهم قرآن را مدیون حاجی جزایری بودیم که هیچ وقت جلسات تفسیر قرآنش قطع نشد؛ حتی در اوج محاصره و خطر سقوط آبادان. اما تأثیر آن جلسات بر خلیل بیشتر از بقیه بود. پس از جدا شدن حاجی از جهاد فارس، خلیل تأکید داشت که جلسات قرائت قرآن را هرچند با تعدادی اندک از بچه‌ها ادامه دهند. هروقت فرصتی پیش می‌آمد چند نفر را دور هم جمع می‌کرد و چند صفحه از قرآن را می‌خواندند و بهره می‌بردند. غیر از قرائت قرآن، خلیل به اذان گفتن هم علاقه داشت و خیلی مواقع نماز اول وقتمان را با اذان خلیل می‌خواندیم. 🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید