eitaa logo
گمنام چون مصطفی🇵🇸
606 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
1.5هزار ویدیو
38 فایل
حضرت زهرا(سلام الله علیها)فرمود:مصطفی عزیزماست @Lilium64 👈👈مدیر کپی آزاد با ذکر صلوات هدیه به شهدای گمنام و حضرت زهرا(سلام الله علیها) لینک ناشناس جهت نظرات،پیشنهاد https://harfeto.timefriend.net/16538503816686
مشاهده در ایتا
دانلود
┄┅─✵💝✵─┅┄ ❣پروردگارا 🔶بااولین قدمهایم برجاده های صبح 🔸 نامت راعاشقانه زمزمه میکنم 🔸کوله بارتمنایم خالی وموج 🔶سخاوت توجاری الهی به امید تو💚 @gomnam_chon_mostafa
⇦ ساده زیستی حضرت علی علیه السلام فرمود: به خدا سوگند تن پوش خود را چندان وصله کرده ام که از وصله کننده اش شرم دارم. روزی گوینده ای به من گفت: آیا زمان دور افکندن آن فرا نرسیده است؟ و من گفتم: دور شو،که بامدادان فردا، شب روان را ستایش کنند. پیرهن از رخ وصال خجل کفن از گریه غسال خجل شب روان مست ولای تو علی جان عالم به فدای تو علی شهریار 📗منابع: نهج البلاغه، الخطب: 158. @gomnam_chon_mostafa
شادی روح شهدا، امام شهدا و ... صلوات... @gomnam_chon_mostafa
"چنین لحظھ اے آرزوستــــ😍 حضرت ماھ❤️🌱 @gomnam_chon_mostafa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از همه زودتر می آمد جلسه تا بقیه بیایند دو رکعت نماز میخواند. یکبار بعد از جلسه، کشیدمش کنار و پرسیدم نماز قضا میخوندی؟ گفت نماز خواندم که جلسه به یک جایی برسد. همینطور حرف روی حرف تل انبار نشه، بد هم نشد انگار! یاد همه شهیدان سرافراز جاودان وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ @gomnam_chon_mostafa
خودش رو ایجکت نکرد تا هواپیما به مناطق مسکونی برخورد نکنه و تلفات کمتر بشه؛ وقتی می‌گویند ارتش فدای ملت یعنی همین :) 🌷سرهنگ خلبان شهید صادق فلاحی 🌷سرگرد خلبان شهید علیرضا حنیفه زاد
گمنام چون مصطفی🇵🇸
#نوجوانی🤓 ادامه ... خودش تعریف می‌کرد. میگفت : سال اول دبستان که بودم مادر به مجلس روضه ی زنانه رف
👞 نبوغ از همان کودکی مشخص بود؛ برای هر مشکلی راه حلی پیدا میکرد🤓 بیشتر از سنش می‌فهمید! در میان دوستان دبستان کاملا متمایز بود؛ شیطنت های کودکی اش هم در نوع خود جالب بود. به قول امروزی ها هیچوقت کم نمی‌آورد😌 سال ۱۳۵۰ دوران شش ساله ی دبستان به پایان رسید. درحالی که در این مدت هم درس میخواند و هم کار می‌کرد. مثل بسیاری از بچه های آن دوران! برای کار به همراه من به کارگاه کفاشی میرزاعلی می‌آمد. میرزا هرروز تعداد زیادی از میخ های کج شده را به میداد تا با چکش آنها را صاف کند🔨 بارها چکش به انگشتان کوچک او میخورد😢 زیر ناخن هایش خون مردگی ایجاد میشد اما تحمل میکرد😕 من هم با میرزاعلی مشغول کار روی چرم ها بودم. همیشه در اوقات بیکاری کتاب میخواند📚 هیچگاه از کتاب جدا نمیشد👌 بعد از مدتی، میرزا به گفت : برو کنار تشت و چرم ها را خشک خیس کن؛ کاری کن تا حسابی نرم شود! زیر آفتاب و در گرمای تابستان کنار تشت می‌نشست و چرم ها را خیس میکرد🤯 رفتم ببینم چه میکند؛ تعجب کردم! صورتش خیس عرق بود🥵 در آن گرمای طاقت فرسا مشغول مطالعه و کتاب خواندن بود😬 **** میرزاعلی با تعجب خیره شده بود به 😳 بعد هم رو به من کرد و گفت : مرتضی تو به درد کار کردن میخوری، بعد مکثی کرد و گفت : اما این پسر به درد درس خواندن میخوره! درس خواندن تو وجود این پسره😊 گفتم : میرزا، اما خودش دوست داره بیاد سر کار، میخواد کمک خرج خانه باشه! با پایان دوره ی دبستان کم کم کتاب های علمی جای خود را به کتاب های مذهبی داد😇 روح پرسشگر او هیچگاه آرامش نداشت، از همه چیز سوال میپرسید🧐 در همه ی مجالس مذهبی حضور داشت. هیچگاه از بحث های دینی غافل نمیشد. مسجد، محل حضور همیشگی او بود😍 ذهن پرسشگر او در آنجا سیراب میشد. به روایت حاج مرتضی ردانی پور(برادر شهید) ❤️ @gomnam_chon_mostafa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از آسان ترین هاست در اذکار اما ... چند دقیقه پای منبر آیت الله بهجت بنشینیم... 🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻 ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌ @gomnam_chon_mostafa