فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقای جوانان بهشت 🌱
مسجد پیامبر پر از همهمه بود و زمزمه ی مؤمنان هر دم از آن به گوش رسید؛ یکی قرآن می خواند و دیگری نماز می گزارد. سومی درس می گفت و چند نفر دیگر مشغول مباحثه ی علمی بودند.
ناگهان برای لحظاتی گویا نفس در سینه ها حبس شد؛ صدا از هیچ کس در نیامد و سرها به سمت در چرخید: حسین به قصد زیارت رسول الله وارد مسجد جدش شده بود.
در این هنگام جابر بن عبدالله انصاری به پا خاست؛ نزدیک حسین رفت و او را در آغوش گرفت و بعد با صدای بلند گفت:
-ای مردم ...
حالا همه گوش شده بودند تا بشنوند جابر، صحابی بلند مرتبه ی پیامبر،چه می خواهد برایشان نقل کند.
جابر نگاهی به جمع کرد و گفت:
-هرکس میخواهد به آقای جوانان بهشت بنگرد، به این مرد نگاه کند. من این سخن را با دو گوش خود از رسول خدا شنیدم.
📚 #زینتدوشنبی
#دو_روز_مانده_تا_میلاد_ارباب
|هیئت شهدای گمنام دانشگاه اصفهان|
🆔️@gomnam_ui
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
" بنده 💚 "
خانهی خدا را طواف کردم و به کناری رفتم . مسجد الحرام آن شب بسیار خلوت بود و تک و توک میتوانستی کسانی را در حال طواف به گرد خانهی خدا ببینی.
به گوشهای رفتم تا نماز شب بخوانم که صدایی خوش و آشنا توجهم را جلب کرد یاد طنین دلنواز عبادت رسول الله افتادم که در کودکی چندباری ایشان را در این حال خوش دیده بودم.
نزدیکتر رفتم . حسین بود. نماز شبش چنان صفایی داشت و آن قدر تک تک آیههای قرآن را با توجه و زیبا تلاوت میکرد که مو بر تنم سیخ شده بود.
لرزش صدایش نشان میداد غرق سخن گفتن با خدا و به حال گریستن است. از نماز شب خواندن منصرف شدم و رفتم کناری نشستم تا نماز حسین را ببینم و بشنوم . به قنوت نماز وتر که رسید، فراز به فراز دعایش را حفظ کردم؛ آنگاه که چونان بنده ای در برابر اربابی قدرتمند زمزمه می کرد:
- «اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَرى ولا تُرى، وأنتَ بِالمَنظَرِ الأعلى، وَإِنَّ لَكَ الْآخِرَةَ والأولى، وإنَّا نَعوذُ بِكَ مِن أَن نَذِلَّ وتخزي؛
خدایا! تو میبینی و دیده نمیشوی؛ تو در چشم انداز برتری؛ و پایان و آغاز، از توست؛ ما از خواری و رسوایی به تو پناه میبریم.»
📚 #زینتدوشنبی
#یک_روز_مانده_تا_میلاد_ارباب
|هیئت شهدای گمنام دانشگاه اصفهان|
🆔️@gomnam_ui
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
" معدنِ سخاوت "
در میزنند. نیازمندی است که بر در خانه ایستاده، چنین می خواند:
- آن که حلقهیِ در خانهات را میکوبد، امروز ناامید بر نمیگردد. تو که معدن سخاوت هستی و پدرت، کشندهی منافقان .
ابا عبد الله مشغول نماز مستحبی است؛ نمازش را سریع سلام میدهد و به طرف در میشتابد. اهل خانه میدانند که وقتی نیازمندی بر در خانه ایستاده، حسین خود به تنهایی به استقبالش میرود تا او جز امامش، خجالت زدهی کسی دیگر نشود.
گردن میکشم و میبینمش ؛ مردی است که آثار نداری در چهره و لباسش نمایان است.حسین به داخل خانه میآید و صدایم میزند:
-قنبر جان از خرجی این ماه چقدر مانده؟
میگویم:
-آقا جان دویست درهم مانده که فرمودید امروز عصر آن را میان خانواده تان تقسیم کنم.
حسین میفرماید:
-همان را بیاور که مستحق تری برایش پیدا شده.
سپس آن مبلغ را در دستان نیازمند میگذارد و میفرماید: مرا ببخش که بهرهی این روزهامان اندک و دستمان برای بخشش کوتاه است.
مرد درهمها را میگیرد و دعاگویان از آن جا میرود.
📚 #زینتدوشنبی
|هیئت شهدای گمنام دانشگاه اصفهان|
🆔️ @gomnam_ui