خیلی جالبه توی یک پویشی شرکت کنی
که یک نفر دیگه هم که باتو تشابه فامیلی داره واز قضا دستی هم برقلم داره و با محتوایی مشابه محتوای تو یعنی عکس نوشته،شرکت کنه ...😇 یه لحظه که دیدمش باخودم گفتم عه اسم من پاش خورده ولی محتوا که محتوای من نیست ...
ازاون جایی هم که این پویش برای یه گروهِ بقول خارجی ها وری وری وری اسپشیال و برای آن بخش علایقِ زمینی قلبِ من خیلی با ارزش بود، حس عجیبی رو به همراه داشت (چرا که خیلی خاص خودمون شاید میزان خاص بودنش رو نمایان نکنه... )
تاحالا براتون پیش اومده با فرد یاافرادی که هم فامیلتون باشند یه جا باشید !
اگر مدرسه هم پیش نیاد ،توی دانشگاه به احتمال زیاد پیش میاد . وحس عجیبی داره این تشابه ؛ هرچقدرهم ارزش ها ،باور ها و ویژگی های اون فرد یا افراد به ارزش ها وباور های تو یا برتر ازتو و به ارزش های قرآن نزدیک باشند ،بیشتر احساس غرور میکنی .
خلاصه که حس خوب و درعین حال آمیخته به اندوهی سرِصبح وجودم رو نوازش داد از اینکه افرادی هستند منسوب به اسمی شبیه من ؛کمی از ویژگی های هویتی من و در مکان و گروهی حضور دارند که قلب من برای بودن ومنصوب شدنش ،شوق تپیدن داره ؛
اگر این غریبه های آشنا، شور و عشقِ مجنون واری که در قلبِ کوچکِ من جاریست، به دریچه های قلبشون رخنه کرده باشه ،از اعماقِ قلبم برای حضورشون خوشحال هستم
و آرزوی خوب دارم :)
به دنبال اون حس خوب ،اشتیاقی برای لحظه ای مهمان دلم شد برای دیدن وشناختن این غریبه های آشنا..
این چشمهٔ عشق که خشک شدنی نیست ؛ اصلا عشق مگه تمام شدنیست ! یقینا به لطف خالقِ مهربان آسمان میرسه روزی که درسایه سار محبتِ صاحب اسمش حضور پیدا کنم ودرمکتبش کسب معرفت :) معشوقی که شاید ازدید خفتگان جانی در بدن ندارد و جز سنگ و آهن و سیمان نیست اما اسمِ بی مانند صاحبش که به بلندای زیبایی لیلایِ مجنون میرسد جانی به او دمیده که فقط دلِ عاشق حسش میکند ...
وشاید برسد روزی که بشناسیم این غریبه هایِ آشنایِ هم نام رو ؛اگر استادشان مُهرفارغ شدن به روی پایان نامه شان نکوبد...
#دلانه
#نحن_بحماک_یامهدی