📱 https://rizy.ir/43NQ2w
🌹 🌹 چهل شاخص جوان انقلابی از منظر امام خامنهای
#جوانان_طراز_جهان_اسلام
🗓 انتشار به مناسبت دوازدهم آگوست #روز_جهانی جوانان
✅ ١- خود را مدیون اسلام و انقلاب میداند.
✅ ٢- #مؤمن به انقلاب و مبانی آن است.
✅ ٣- به آینده انقلاب و نظام اسلامی امیدوار است.
✅ ٤- دوستدار انقلاب و نظام اسلامی است.
✅ ٥- معتقد به #آرمانهای #انقلاب است.
✅ ٦- مبانی جمهوری اسلامی را میداند.
✅ ٧- خودش را برای همه میدانهای مورد نیاز انقلاب (سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی) آماده میکند.
✅ ٨- پیشتاز حرکتهای انقلابی است و در راه تحقق آرمانهای انقلاب اسلامی ثابت قدم است.
✅ ۹- اهل #نماز اول وقت و به #جماعت است.
✅ ١٠- در صف اول دفاع از آرمانها وارزشهای انقلابی حضور دارد.
✅ ١١- رابطه خود را با امام و آرمانهایش پیوسته حفظ میکند.
✅ ١٢- معتقد به استقلال فکری، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی است.
✅ ١٣- خودش را برای مسئولیتهای بزرگ آماده میکند.
✅ ١٤- به دنبال کسب آگاهی سیاسی و بصیرت است.
✅ ١٥- #تاریخ_ معاصر را خوب میداند.
✅ ١٦- نسبت به دشمنیهای دشمنان حساس و خروشناک است.
✅ ١٧- به دنبال کسب #علم و دانش است.
✅ ١٨- نسبت به محیط پیرامونی خود حساس ، فعال و اثرگذار است.
✅ ١٩- به دنبال وحدت و همافزایی در جامعه است.
✅ ٢٠- کار و تفکراتش اسلامی و انقلابی است.
✅ ٢١- با اطرافیان خود مجادله احسن دارد.
✅ ٢٢- خوشبین به فرهنگی اسلامی است.
✅ ٢٣- خوش روحیه است.
✅ ٢٤- باهوش است و نمیگذارد به نام امر به معروف از او سوء استفاده کنند.
✅ ٢٥- #امر به معروف و #نهی از منکر را وظیفه شرعی و انقلابی خود میداند.
✅ ٢٦- #اخلاص در امور را سرلوحه خود قرار میدهد.
✅ ٢٧- پر انگیزه و مطالبهگر است.
✅ ٢٨- پايبند به تعلقات معنوی، خانوادگی و میهنی است.
✅ ٢٩- با منطق محکم از مسئولین انتقاد میکند.
✅ ٣٠- نظام سلطه را با همه ابعاد و لایههایش میشناسد.
✅ ٣١- مقید به کار تشکیلاتی است.
✅ ٣٢- #قانون گراست.
✅ ٣٣- دلش نورانی است.
✅ ٣٤- رابطه قلبی و معنوی خود را با #خداوند تقویت میکند.
✅ ٣٥- اهل #قرآن است.
✅ ٣٦- اهل #دعا و مناجات با خداست.
✅ ٣٧- اهل #اعتکاف است.
✅ ٣٨- #میانهرو است؛ #افراط و تفریط نمیکند.
✅ ٣٩- از طعن و بدگویی که دیگران در حق او انجام میدهند، نمیهراسد.
✅ ٤٠- #عدالت خواه است.
#جوان_طراز
💎 شاخصهای بیشتر را به طور کامل و با توضیحات در لینک زیر دنبال کنید:
https://farsi.khamenei.ir/newspart-index?tid=5399
@gonagon_n
4_5798536918564080546.wma
15.61M
فرازی از مناحات در دعای پرفیض ام داوود
سخنرانی: ادامه مباحث شرح نهج البلاغه
موضوع معاد
راههایی که وحشت و عذاب قیامت را دور می کند
🏴روضهجانسوزی ازحضرت زینب سلاماللهعلیها
۱۴۰۰/۱۱/۲۸
❇️توسط حاج آقا حاتم پوری کرمانی
عزاداری: کربلایی محمدحسین حاتم پوری
لطفا منتشر فرمائید
#اعتکاف #دعا #امداوود
@gonagon_n
🔰 ماجرای توبه ی #جوان_گناهکار
👈 قسمت اول
رابعه عدویه مى گوید:
دوستى داشتم که #جوان بسیار زیبا و #قشنگ و دلفریبى بود بر اثر جوانى و زیبائى، جوانان و دوستان بزه کارش او را به طرف گناه کشاندند و او کم کم هرزه و بى بند و بار و شیّاد و لات شد.
بیشتر کارش به دنبال #دختران معصوم رفتن بود و عجیب فرد #هرزه و گناهکارى شده بود که همه از دستش ناراحت بودند.
یک روز که به دیدن او به خانه اش رفتم، دیدم او در #سجّاده عبادتش ایستاده نماز مى خواند و غرق در زهد و تقوى و ورع و عبادت و نماز و طاعت است، عجب نماز با حال و با خشوع و خضوع و گریان و نالان بود.
از حالش متعجّب و حیران شدم! با خود گفتم آن #حال_گناه و معصیت چه بود⁉️ و این #حال_عبادت و طاعت و گریه و ناله و زهد و تقوى چیست؟ چطور شده که عتبة بن علام عوض شده؟!
صبر کردم تا نمازش را تمام کرد، بعد گفتم: ابن علام خودتى؟! تو آن کسى نبودى که همه اش در #هوى و هوس و #زن_بازى و عیش و نوش و غرق در معاصى و گناه و خلاف و عشق و شراب بودى چطور شده به طرف خدا آمدى؟ با خدا آشتى کردى؟ و چگونه از گناهان خودت برگشتى ؟!
عتبه گفت: اگر یادت باشد من در اوائل جوانیم خیلى معصیت کار بودم و به خانم ها خیلى علاقه داشتم و در این کار حریص بودم، همانطور که مى دانى بیش از #هزار_زن در بصره گرفتار چنگال عشق من بودند و من هم در این کار اسراف زیادى داشتم.
یک روز که از خانه بیرون آمدم ناگهان چشمم به خانمى افتاد که جز #چشمهایش چیزى پیدا نبود و حجاب کاملى داشت، شیطان مرا وسوسه کرد و گویا از قلبم آتشى بر افروخته شد، دنبالش رفتم که با او حرف بزنم به من راه نمى داد و هرچه با او صحبت مى کردم اعتنایى به من نمى کرد، نزدیکش رفتم، گفتم: واى بر تو مرا نمى شناسى؟! من عتبه هستم که اکثر زنهاى بصره عاشق و دلباخته من هستند... با تو حرف مى زنم، به من بى اعتنائى میکنى؟! گفت از من چه مى خواهى؟ گفتم مرا مهمانى کن. گفت: اى مرد من که در حجاب و پرده کاملم تو چطور مرا دوست دارى و نسبت به من اظهار علاقه مى کنى؟
گفتم: من همان دو چشمهاى قشنگ و زیباى تو را #دوست دارم که مرا فریب داده.
گفت: راست گفتى من از آنها غافل بودم. اگر از من دست بر نمى دارى بیا تا حاجت تو را برآورده کنم.
سپس به راه افتاد تا به منزلش رسید من هم دنبال او رفتم. داخل خانه شد من هم داخل شدم وقتى که وارد منزلش شدم دیدم چیزى از قبیل اسباب واثاثیه در منزلش نیست. گفتم: مگر در خانه اسباب و اثاثیه ندارى؟
گفت: اسباب و اثاثیه این خانه را انتقال داده ایم. گفتم کجا؟ گفت مگر قرآن نخوانده اى که خداوند مى فرماید:
✨تِلْکِ الدّار الا خِرَةُ تَجْعَلُها لِلَّذینَ لایُریدُونَ عُلُوّا فِى الاَْرْضِ وَلا فَسادا وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ✨
این سراى (دائمى و با عظمت ) #آخرت را فقط به افرادى اختصاص (داده و) مى دهیم که در نظر ندارند در زمین برترى جوئى و فساد نمایند و عاقبت نیک و شایسته و خوب براى افراد با تقوا و #پرهیزگار خواهد بود.
بله ما هرچه داشتیم براى #آخرت جاوید فرستادیم دنیاى باقى ماندنى نیست. اکنون اى مرد بیا و از خدا #بترس و از این کار درگذر حذر کن از اینکه #بهشت همیشگى را به دنیاى فانى بفروشى و حوران را به زنان.
گفتم: از این پرهیزگارى درگذر و حاجت مرا روا کن.
خیلى مرا نصیحت کرد دید فایده اى ندارد گفت: حال که از این کار نمى گذرى آیا ناگزیرم و ناچارم نیاز تو را برآورم؟!
گفتم آرى. دیدم رفت در اُتاق دیگر و مرا به آن حال گذاشت. مشاهده کردم #پیرزنى در آن اتاق نشسته است. آن دختر صدا زد برایم آب بیاورید تا وضو بسازم آب آوردند و وضو گرفت و تا نصف شب نماز خواند من همین طور در فکر بودم که این جا کجاست؟ اینها کى هستند؟ و چرا تا حال طول کشید که ناگهان #فریاد آن دختر را شنیدم که گفت یک مقدار پنبه و طبقى برایم بیاورید سپس آن پیرزن برایش برد.
بعد از چند دقیقه ناگهان دیدم پیرزن فریادى زد و گفت:
✨اِنّا لِلّه وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُون وَلاحَوْلَ وَلاقوة اِلاّ بِاللّهِ الْعَلىِّ العَظیم✨
من وحشت زده پریدم دیدم آن دختر #جفت_چشمهایش را با کارد بیرون آورده و روى پنبه و داخل طبق گذاشت. وقتى آن پیرزن آن طبق را به سوى من آورد دیدم چشمها با پیه آن هنوز در حرکت بود.
پیرزن که ناراحت و رنگ از صورتش پریده بود گفت: آنچه را که عاشق بودى و دوست داشتى بگیر (لا بارک اللّه لک فیها) خدا برایت در آنها مبارک نکند ما را تو #حیران کردى خدا ترا حیران کند. طبق را جلوى من گذاشت، من وحشت کرده بودم نمى توانستم حرف بزنم آب دهانم خشک شده بود این چکارى بود که آن دختر انجام داد.
پیرزن با حالت گریه گفت ما ده نفر زن بودیم که در خانه #اعتکاف کرده بودیم و بیرون نمى رفتیم و خرید خانه را این دختر مى کرد و براى ما چیزى مى آوررد ولى