#دکههای_مطبوعات_مطبوع #میدان_غدیر
#پاتوق_ها_ی_فرهنگی
در این روزگار غم نان است که اگر نه حرف اول و آخر که حرفهای زیادی برای گفتن دارد.
کسب و کار خیلی مواقع به بیراهه بیاخلاقی گرویده و بیرحمی و بیتوجهی به حقوق همکار گویا لازمهاش شده است.
اما گاهی در همین زمانه نیز چیزهایی برای تحسین، شگفتی و خرسندی وجود دارد.
قصه کوتاه کنم و آنکه امروز صبح برای تهیه یکی از نشریات شهرستان به کیوسک مطبوعاتی در میدان غدیر مراجعه کردم. فروشنده همبشه خوشرویش نبود. همشهرییی از اهالی ادب که فقط پاتوقاش آنجاست برای پیدا کردن نشریه مورد نظرم دلسوزانه تلاش کرد.
همزمان صاحب دکه مجاور که برای کاری آمده بود، با حس صاحبخانهای برای کمک به جستجو پرداخت. نحوه آگاهیاش از وضع فضا و کوششاش طوری بود که احساس میکردم گویا فروشنده جنس خودش است.
بعد از جستجوی بی حاصل به کیوسک آن سوی میدان مراجعه کردم. فروشنده مهربان با کمال خرسندی ضمن عذرخواهی از نداشتن نشریه مورد نظر من، به همان دکههایی که از آنجا میامدم راهنماییام کرد. رفتارهایی که دیدم ( که البته قبلا هم به چشمم آمده بود. ) ، آن فضا و احوال، حضور اهالی و عزیزان اهل فرهنگ و هنر و بازنشستگان فرهیختهای که میشناسمشان و پاتوق گفتگویشان همان میدان و دکههاست در کنار این همکاری صادقانه و صمیمانه ، برایم یک مکان فرهنگی ارزشمند را تداعی کرد.
#کافه_فرهنگی بینام و نشان و هزینه!
جایی که حس میکردی بدون آنکه چنین نامی به خود گرفته و یا توجهی را به جلب کرده باشد یک محدوده مطبوعِ مطبوعاتی است که باید قدرش را دانست!
در همه جا همین فضاهاست که در آن فرهنگ شکل میگیرد ، تبادل میکند و بالنده میشود و اشاعه مییابد.
از همه این عزیزان از مسئول دکهها تا پاتوقنشینان ارزشمند میدان غدیر صمیمانه سپاسگزارم و سپاسگویشان هستم.
( از ذکر نامها به خاطر ادای اصل مطلب گذشتم )
#مجتبی_تجلی
@gonagram