eitaa logo
ز گنه‌ خسته‌ شدم‌ چه‌ کنم‌؟
461 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
26 فایل
خدا همه چیز را میبیند @gonahh لینک کانال eitaa.com/gonahh کپی با ذکر صلوات حلالتون در صورت عضو بودن در کانال http://eitaa.com/joinchat/4068212797C306b07d007 #تبادل_نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کارگاه خویشتن داری_13.mp3
13.18M
۱۳ ✨ جز خداوند که تنها وجهِ باقیِ حیات است، هرآنچه غیرخداست؛ محکوم به فنا و نابودیست! ✧ تقوا (خویشتن‌داری) عاملی است که؛ میان انسان و خداوند شباهت ایجاد می‌کند! و هرآنچه رنگ خدا گرفت؛ از اتلاف و فنا نجات می‌یابد! @gonahh
کارگاه خویشتن داری_14.mp3
12.45M
۱۴ ⭕️ گاهی عبادات و اعمال خیر ما، عینِ بی‌تقوایی‌اند ... اگر؛ باعث شوند شئونات و مقاماتی معنوی برای خود تصور کرده و دیگران را ریز و خودمان را آبرودار ببینیم❗️ ✧ در چنین مواقعی، خویشتن‌داری، آن است که: از هر آنچه قلبمان را درگیر کرده فاصله بگیریم، حتی کارهایی با ظاهر مقدس! @ostad_shojae @gonahh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برای امام زمانم چه کنم؟ 🌿بسم رب الشهداء و الصدیقین🌿 🌷کتاب سه دقیقه در قیامت🌷 🌸قسمت بیست و پنجم🌸 ******* ایشان به من گفت: من در پشت فرمان ماشین سکته کردم و از دنیا رفتم و سپس با ماشین مقابل برخورد کردم. هیچ چیزی از صحنه تصادف دست من نبود. در جایی دیگر یکی از دوستان پدرم که اوایل جنگ شهید شده بود و در گلزار شهدای شهرمان به خاک سپرده شده بود را دیدم. اما او خیلی گرفتار بود و اصلاً در رتبه شهدا قرار نداشت. تعجب کردم تشییع او را به یاد داشتم که در تابوت شهدا بود! خودش گفت: من برای جهاد به جبهه نرفتم به دنبال کاسبی و خرید و فروش بودم که برای خرید جنس به مناطق مرزی رفتم که آنجا بمباران شد. بدن ما با شهدای رزمنده به شهر منتقل شد و فکر کردند من رزمنده ام و ... اما مهم ترین مطلبی که از شهدا یادم‌ ماند مربوط به یکی از همسایگان ما بود. خوب به یاد داشتم که در دوره دبستان آخر شب وقتی از مجلس قرآن به سمت منزل آمدیم از یک کوچه باریک و تاریک عبور کردیم. از همان بچگی شیطنت داشتم، زنگ خانه مردم را می زدیم و سریع فرار می کردیم. یک شب دیرتر از بقیه دوستانم از مسجد راه افتادم. همان کوچه بودم که دیدم رفقای من که زودتر از کوچه رد شدن یک چسب را به زنگ یک خانه چسبانده اند، صدای زنگ قطع نمی‌شد. پسر صاحبخانه یکی از بسیجیان مسجد محل بود، بیرون آمد چسب را از روی زنگ جدا کرد و نگاهش به من افتاد. شنیده بود که من قبلا از این کارها کرده ام، برای همین جلو آمد و مچ دستم را گرفت و گفت باید به پدرت بگویم چه کار می کنی! هرچه اصرار کردم که من نبودم بی فایده بود.مرا مقابل منزل ما برد و پدرم را صدا زد.پدرم خیلی عصبانی شد و جلوی چشم همه حسابی مرا کتک زد. این جوان بسیجی که در اینجا قضاوت اشتباهی داشت در روزهای پایانی دفاع مقدس به شهادت رسید. این ماجرا و کتک خوردن به ناحق من در نامه اعمالم نوشته شده بود که به جوان پشت میز گفتم: چطور باید حقم را از آن شهید بگیرم او در مورد من زود قضاوت کرد! جوان گفت: لازم نیست که آن شهید به اینجا بیاید. من اجازه دارم آنقدر از گناهان تو ببخشم تا از آن شهید راضی شوی. خیلی خوشحال شدم و قبول کردم.حدود یکی دو سال از گناهان اعمال من پاک شد تا جوان پشت میز گفت راضی شدی؟ گفتم بله عالیه. البته بعدا پشیمان شدم که چرا نگذاشتم تمام اعمال بدم را پاک کند. اما باز بد نبود. همان لحظه آن شهید را دیدم و روبوسی کرد،خیلی از دیدنش خوشحال شدم. گفت: با اینکه لازم نبود اما گفتم بیایم از شما حلالیت بطلبم. هرچند شما هم به خاطر کارهای گذشته در آن ماجرا بی تقصیر نبودی... ****** 🍀ادامه دارد....منتظر باشید😍 @modafe_heejab
برای امام زمانم چه کنم؟ 🍀رفقا می تونید برای مشاهده ی تمام قسمت های کتاب روی هشتگ کلیک کنید.☺️ @modafe_heejab
🌷امام زمان(عج) فرمودند: به اخبار شما علم داریم. هیچ چیزی از اخبار شما بر ما پوشیده نیست. از لغزش و کاستی‌های عملکرد شما آگاهیم و چیزی بر ما پوشیده نمی‌ماند. (بحارالانوار، ج۵۳،ص ۱۷۵) @gonahh
آیا امروز اولین روز زندگی من است یا آخرین روز زندگی من است @gonahh
پارت 1⃣ 🥀🥀🥀🥀🌺🌹🥀🥀🥀🥀 شهیدی که نامش را از فرهاد به پیشنهاد داد وروزشهادتش را هم به او گفت،،حتما تا آخر بخوانید التماس دعا،،،🌺🌺🥀🌹 ماجراي وصلت عجيب شهيد مدافع حرم عبدالمهدي كاظمي در گفت و گوي «جوان» با همسر شهيد 🦋🦋🦋🦋 واسطه ازدواج شهيد عبدالمهدي كاظمي و همسرش مرضيه بديهي، شهيد سيد مجتبي علمدار بود. هر دو به اين شهيد متوسل مي‌شوند تا همسري متدين نصيبشان شود و طي يك رؤياي صادقه، شهيد علمدار، عبدالمهدي را به همسرش معرفي مي‌كند. به اين ترتيب ازدواج خوبان شكل مي‌گيرد و 9 سال ادامه مي‌يابد. يك زندگي شيرين كه با شهادت عبدالمهدي در سوريه در تاريخ 29 دي ماه 94، به سرنوشتي زيباتر ختم مي‌شود. حالا كه كمتر از يك سال از شهادت عبدالمهدي مي‌گذرد، با همسرش مرضيه بديهي همكلام شديم تا هرچه بيشتر از اين شهيد مدافع حرم بدانيم. شهيدي كه آيت‌الله بهجت پيش‌بيني شهادتش را در روز تاج‌گذاري (عج) كرده بود و طبق همين پيش‌بيني، عبدالمهدي آسماني شد. ~~~ کپی آزاد ~~~ @emamamm
پارت 2⃣ 🥀🥀🥀🥀🌷🥀🥀🥀 گفتگو با همسر کاظمی را در ادامه بخوانید: گويا واسطه ازدواج شما بود، اين وصلت چطور اتفاق افتاد؟ سوم دبيرستان بودم و به واسطه علاقه‌اي كه به شهيد سيد مجتبي علمدار داشتم، در خصوص زندگي ايشان مطالعه مي‌كردم. اين مطالعات به شكل كلي من را با شهدا، آرمان‌ها و اعتقاداتشان بيش از پيش آشنا مي‌كرد. حب به شهيد علمدار و زندگي‌اش موجي در دلم ايجاد و ايمانم را تقويت كرد. شهيد علمدار بود و علاقه عجيبي به مادرش حضرت فاطمه زهرا(س) داشت. عاشق اباعبدالله الحسين(ع) و شهادت بود. ياد دارم در بخش‌هايي از خاطراتش خوانده بودم كه يك روز وقتي فرزندشان تب شديد داشت، سيد مجتبي دست روي سر بچه مي‌كشد و شفا پيدا مي‌كند. شهيد علمدار گفته بود به همه مردم بگوييد اگر حاجتي داريد، در خانه شهدا را زياد بزنيد. وقتي اين مطلب را شنيدم به شهيد سيد مجتبي علمدار گفتم حالا كه اين را مي‌گوييد، مي‌خواهم دعا كنم خدا يك مردي را قسمت من كند كه از سربازان امام زمان(عج) و از اوليا باشد. حاجتي كه با عنايت شهيد علمدار ادا شد. ادامه دارد... ~~~ کپی آزاد ~~~ @emamamm