eitaa logo
گلهای صالح
68 دنبال‌کننده
352 عکس
147 ویدیو
16 فایل
✔️ما بچه ها شاد باشیم وسرگرمی ویه ذره هم یاد بگیریم☺️ ✔️پدر ومادرا هم یاد بگیرن تا بهتر به ما برسن😊😊 ⭕️ارتباط با ما: @Shams2583000
مشاهده در ایتا
دانلود
🔷داستان 💥خدای یکتایی ،قویی، مهربان یکی بود یکی نبود ،غیر از خدای خوب و مهربون هیچکس نبود درروزگاران قدیم و در زمان پیامبر ما مسلمونا مردی بود که سیاه پوست بود و اسمش بلال بود بلال نوکر یه آدم خیلی بدجنسی بود که این آدم بت پرست بود ولی بلال بیچاره مجبور بود براش کار کنه اون بلال رو کتک میزدو اذیت میکرد یه روزی از روز ها بلال فهمید که مردی به اسم محمد (ص) کنار اون ها زندگی می کنه که خیلی مهربونه و بین سیاه و سفید فرقی نمیذاره و بین پولدار و بی پول فرقی نمیذاره و بین نوکر و رییس فرقی نمیذاره بلال یک روز که کاراش تموم شده بود و اربابشم خوابیده بود یواشکی رونه خونه پیامبر عزیز ما شد وقتی رسید،دید پیامبر داره درباره خدا صحبت میکنه نشست پای حرفاش پیامبر می گفت خدا احد است : یعنی خدا یه دونه است و دوتا نیست بلال از پیامبر می پرسه خدا گرسنه میشه؟ تشنه میشه؟ خوابش میگیره؟ پیامبر فرمود: نه خدا صمد فرمود؛ این ما آدمها هستیم که به خواب و غذا و آب نیاز داریم خدا به اینها بی نیازه و به هیچی احتیاج نداره پس الله و صمد ،یعنی خدا بی نیاز است بلال میپرسه خدای احد بچه داره؟ مامان و بابا داره؟ پیامبر میفرمایند : خدا بچه نداره ،مامان و بابا هم نداره : لم یلد ولم یولد بلال خیلی خوشحال میشه که تونسته بود به جای بتی که اربابش می پرستید وهیچ قدرتی نداشت ؛ایمان بیاره به خدایی که هم قویی ، هم بی نیاز از دیگران وهم نسبت به بنده هاش مهربونه و دوست داره از حالا به بعدخدای احد رو بپرسته و دلش نمیخواد بت پرست باشه بلال میپرسه خدا شبیه کیه؟ پیامبر میفرمایند : خدا شبیه کسی نیست ؛کسی هم شبیه خدا نیست ( ولم یکن له کفوا احد) بلال خوشحال میشه و بر میگرده خونه بچه ها چشمتون روز بد نبینه ارباب بلال دم در وایساده بود و عصبانی بود ؛آخه فهمیده بود که بلال رفته پیش پیامبر خدا ارباب بلال وقتی می فهمه او به خدایی یکتا وقوی وبی نیاز ایمان آورده، اون می بره روی ماسه های داغ توی بیابون اونقد بلال رو کتک میزنه تا بگه بت پرسته بلال میگه : قل هو الله احد ( یعنی خدا یدونه است) اون میخواست فقط خدا رو بپرسته وفهمیده بود این خدایی یکتا وقوی وبی نیاز بهتر از بتی است که اربابش می پرسته پیامبر که فهمید ارباب بلال این کار رو بااون کرده و کتکش زده یک نفر رو میفرسته تا بلال رو نجات بده اون مرد میاد بلال رو از اربابش میخره و بلال از یاران خوب پیامبر وبعد ها بلال میشه موذن مخصوص پیامبر. @goolhai_saleh99
امام حسین (ع) در شهر مدینه زندگی می کردند. ایشون همیشه مردم را به کارهای خوب دعوت می کردند و به مردم می گفتند: از آدمهایی که کارهای زشت می کنند و به مردم ظلم می کنند، دوری کنید. به خاطر همین حرفها یزید که خلیفه بود و به مردم ظلم می کرد و همیشه کارهای زشت انجام می داد، با امام حسین دشمنی داشت. یک روز از کوفه نامه های زیادی برای امام حسین(ع) رسید. نامه هایی که مردم آنجا از امام حسین (ع) دعوت کرده بودند که آنجا برود. امام حسین علیه السلام هم با دعوت آنها همراه با اهل بیتش به سمت کوفه حرکت کرد. کاروان به کربلا رسید. شترها زانو زدند و بارهایشان را خالی کردند. بچه ها از روی شتر ها و اسبها پیاده شدند. بزرگترها خیمه ها را برپا کردند. بچه ها خیلی خوشحال شدند. امشب می توانستند توی خانه های چادری بخوابند. آن طرف تر یک رودخانه ی پر از آب بود. بچه ها عاشق آب بودند. بچه ها دوست داشتند مثل بزرگتر ها مشکهایشان را پر از آب کنند.  مشکها از رود فرات پر از آب شدند. بچه ها در دشتی بزرگ در کنار رودخانه فرات مشغول بازی شدند. اما چندی نگذشت.... https://eitaa.com/goolhai_saleh99
اما چندی نگذشت به جای اینکه مردم به استقبالشان بروند سربازان دشمن به سمت آنها آمده اند تا با آنها بجنگند. امام حسین (ع) و یارانشان چند روزی آنجا بودند و دشمن هم آب را بر روی آنها قطع کرده بود و همه تشنه بودند. در آن سو قحطی آب، خیلی زود همه ی اهل حرم را تشنه کرد. بیشتر از همه، بچه ها تشنه شده بودند. اما بچه های امام حسین می دانستند که عموی شجاعشان می تواند از میان محاصره کنندگان عبور کند و برایشان آب بیاورد. چون عموی آنها یک فرمانده ی بسیار قدرتمند و یک شمشیر زن ماهر بود. وقتی تشنگی شدید شد، حضرت عباس به دستور امام حسین، به سمت گوشه ای از رودخانه ی فرات حمله کرد تا مشکی را پر کند و برای بچه ها ببرد. او در حالیکه مشک آب روی دوشش گرفته بود به سمت بچه ها می رفت بچه ها از پیروزی عمو خوشحال شدند. اما ناگهان...😳 . https://eitaa.com/goolhai_saleh99
📖 داستان 🌸اول همسایه یکی از شبهای جمعه امام حسن(ع)بیدار شد و مادرش حضرت زهرا(س)را دید که در حال نماز است و برای همه همسایه ها با ذکر نام دعا میکند. امام حسن(ع)از مادرش پرسید: مادر جان چرا برای خود دعا نمیکنید؟ حضرت زهرا(س) فرمودند: اول همسایه بعد اهل خانه. منبع:داستانهای بهشتی https://eitaa.com/goolhai_saleh99
🔷به مناسبت ولادت امام جعفرصادق ع قصه گویی مصور 💠نیکی به پدر و مادر یکی از دوستان امام صادق(ع)به نام ابراهیم به ایشان گفت : «پدرم پیر و ناتوان شده است،من به او خیلی کمک میکنم و حتی او را به دستشویی هم میبرم.» حضرت فرمودند:«اگر توانستی لقمه هم در دهان او بگذار تا خداوند هم از تو راضی باشد.» منبع:داستانهای بهشتی https://eitaa.com/goolhai_saleh99
🌺 به مناسبت ولادت_امام_جعفر_صادق (ع) 💠نیکی به پدر و مادر یکی از دوستان امام صادق(ع)به نام ابراهیم به ایشان گفت : «پدرم پیر و ناتوان شده است،من به او خیلی کمک میکنم و حتی او را به دستشویی هم میبرم.» حضرت فرمودند:«اگر توانستی لقمه هم در دهان او بگذار تا خداوند هم از تو راضی باشد.» منبع:داستانهای بهشتی https://eitaa.com/goolhai_saleh99